بررسی انتقادی برخی ازابیات ونکته های ظریف ادبی شاعران ایرانی


بررسی انتقادی برخی ازابیات ونکته های ظریف ادبی شاعران ایرانی  
علی حکیم پور 
چکیده ؛
بامطالعه آثارادبی شاعران ایرانی به نکته های باریک وظریفی برمی خوریم که دراندیشه ها،باورها ونگرش های مردم ایران تاثیربسزایی گذاشته اند.به گونه ای که مردم این سرزمین درمحافل ادبی ،دینی،اخلاقی،معرفتی ،اجتماعی،سیاسی ،عرفانی وحتی گفتگو های عمومی ازآثارمذکور بهره می گیرندو با آنها به استدلال وتفهیم فکر،اندیشه ودیدگاه خود می پردازند.اشعارچهره هایی؛چون سعدی،حافظ،فردوسی،مولانا،نظامی ومانند آنها بخشی ازفرهنگ امثال وحکم ما راتشکیل می دهندکه درکنار تاثیرات بسیارنیکو یی که دراذهان عمومی گذاشته اند ، بعضا نتایج وپیامدهای منفی نیز به همراه دارند که در این مقاله  به نقد وبررسی برخی ازآنها می پردازیم.
واژگان  کلیدی : درون نگری ، پاک زیستی ، احتیاج و روبه مزاجی ، فلک ، مصاحب ناجنس ، راستگویی ، اختلاف امت ، امانت ، خدمت خلق ، دانایی و توانایی ، زن ، نیرو و راستی 
سرآغاز ؛
تعداد قابل توجهی از چهرگان نامدار ایرانی دارای دیوان شعر هستند. آنان نه تنها به لحاظ عروض ، بدیع و قافیه  اشعار ادبی ظریفی سروده اند بلکه در ابیات نغز آنها مطالب اخلاقی ، حکمی و آموزنده زیادی موج می زند.اما برخی از سروده ها دارای پیامد های سوال انگیزی نیز می باشند که در زیر به برخی از آنها اشاره می شود.

* نگاه درون نگرانه خداوند متعال
 در مثنوی مولانا درداستان موسی وشبان از زبان خداوند متعال خطاب به موسی(ع) آمده است:
وحی آمد سوی موسی از خدا/  بنـــدهٔ ما را ز ما کردی جدا
ما برون را ننگـــــریم و قال را /ما درون را بنگریم و حال را
هرچند به قول حضرت رسول (ص) نیز رفتار آدمیان به نیت آنان سنجیده می شود :" الاعمال بالنیات ". اما تردیدی نیست خداوند متعال هم برون را می نگرد و هم درون را . چنانکه  آیات قرآنی ناظر بر هر دو مورد است.به همین دلیل ، احکام دینی نیز دارای دوجنبه درونی و بیرونی  هستند.
بانگاهی به احکام نماز، روزه، حج ، زکات، طهارت ، جهاد ،حجاب و...می بینیم که انجام هریک از آن ها هم جنبه ظاهری دارند و هم باطنی .به گونه ای که نیت در همه احکام عبادی شرط است و بدون آن هیچ عبادتی پذیرفته نیست.این درحالی است که خداوند رحمان و رحیم درقرآن کریم می فرماید:" يَا بَنِي آدَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ"؛ اى فرزندان آدم جامه خود را در هر نمازى برگيريد(اعراف،۳۱).
آیا هنگام عبادت می توان لباس خود را به استناد ابیات مولانا کند و با تن عریان به عبادت پرداخت؟ آیات قرآنی آن را تایید نمی کند. بنابراین در خیلی از موارد رعایت ظاهر، موردتوجه حضرت حق هم است.به هرحال، تطابق ظاهری و باطنی افراد لازم و ملزوم یکدیگرند.همان طورکه ریا و دوررویی زشت است.زندگی ملامتی نیز که برخی از متصوفه در پیش گرفته بودند و عمدا طوری  رفتار می کردند و لباس می پوشیدند که مورد ملامت مردم قرار بگیرند ، با دین حق سازگاری ندارد و هر دو آنها مورد نهی خداوند هستند. ریا ، از آن جهت که خداوند دوست ندارد بنده ای با نفاق و دورویی بندگی کند.ملامتی بودن نیز ازآن جهت که خداوند دوست ندارد بنده اش ظاهر زیبنده ای نداشته باشد.درقرآن کریم آمده است:" يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُم"؛ْ تبهكاران از سيمايشان شناخته می شوند(الرحمن ،41). بنابراین، ظاهر افراد نیز حاکی از پاکی و تبهکاری افراد است.
به هرحال ، انسان ها باید ظاهر زیبنده ای داشته باشند و ادبیات و رفتار آنان شبیه تبهکاران نباشد.

* پاک زیستی
دررباعی منسوب به خیام آمده است:
ناکرده گناه درجهان کیست بگو/ آن کس که گنه نکردچون زیست بگو
من بدکنم وتوبدمکافات دهـــی/پس فرق میان من و توچیســـــت بگو
تردیدی نیست که بسیاری از اشخاص در زندگی شخصی خود دچار غفلت و خطا می شوند.اما این عبارت که "آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو" کاملا با عزت ،آزادگی وبزرگواری انسانی ناسازگار است.برعکس، باید سوال کرد که "آن کس که گنه کرد چون زیست بگو".آنکه درآرزوی سربلندی و تقرب درنزد خداوند متعال عزیزاست،چگونه می تواند راه گناه وطغیان راپیش گیرد،به بهانه اینکه بدون گناه نمی توان زیست! انسان گناهکارچگونه می تواند درحالی که مرتکب جرم شده است وحق خدا ومردم راضایع کرده است، راحت سربربالین گذارد و بدون هیچ گونه دغدغه ای بخوابد!
مگر جز این است که فرد متقی گرامی ترین شخص نزد خداوند است.پس با تقوا و مراقبت نظری و عملی ، مرتبه آدمی در پیشگاه خداوند تعالی می یابد و بدین ترتیب ، آدمی با افتخار و احساس سعادت و خوشنودی زندگی می کند. 
بیت دیگر نیز که می گوید : " من بد کنم و تو بد مکافات دهی ، پس فرق میان من و تو چیست بگو " ، با منطق و عدالت حقوقی همخوانی ندارد.دراین باره خرد حکم می کند که به مصداق شعر حکیم نظامی که  می گوید : " چوبد کردی مباش ایمن ز آفات / که واجب شد طبیعت را مکافات " عمل کرد.آدمی که بدی می کند نباید در انتظار خوبی باشد.
ناگفته نماند خداوند راه های زیادی ؛ از جمله توبه را برای بخشش گناهان توصیه کرده است.فرد گناهکار اگر غفلت ، جهل یا غرور پیشه کند و یکی از راه های اصلاح رفتار و منش خود را در پیش نگیرد ، طبیعی است که مکافات سراغ او بیاید.
  *رابطه احتیاج با روبه مزاجی
مولانا در مثنوی می گوید :
آنچه شیران را کند روبه مزاج/احتیاج است احتیاج است احتیاج

مولانا دراین بیت مشهور احتیاج را منشأ ریاکاری و روبه مزاجی معرفی کرده است. این داوری تا حدودی درست می نماید.برای اینکه در زندگی روزمره با افراد زیادی مواجه می شویم که برخورد خود را با دیگران با در نظر گرفتن متغیر هایی مانند : ترس ، منفعت ،  نیاز و مانند آنها تنظیم می کنند.اما این پذیرفتنی نیست که انسانی شجاع ، آبرومند و بزرگوار به صرف نیازمندی سرشت پاک خود را تغییردهد و روبه مزاجی اختیار کند؟ اگرشیر درنده ای در اثر نیاز مزاج خود را تغییر می دهد آیا انسان های پاک و آزاده نیز این گونه اند و به آسانی شأن، وقار و عزت خویش را فدای نیازهای مادی گذرا می کنند؟
بی تردید ، انسان های بزرگ از قناعت و بی نیازی به عزت ومقام معنوی می رسند و با مناعت طبع، پاکی و دوری ازآزمندی و هواهای نفسانی ازعزت نفس خود پاسداری می کنند.
وانگهی ، در یک حکمرانی خردمدار، منطق حکم می کند که مدیران و معلمان آن به تربیت اخلاقی و روحی افراد جامعه بپردازند و نگذارند ، سرشت آدمیان صرفا تابع حوائج آنها باشد و در نتیجه ، جامعه روبه مزاجان شکل بگیرد ! 
* نقش فلک درناکامی آزادگان
خیام نیشابوری می گوید : 
گربرفلکم دست بدی چون یزدان/  برداشتمی من این فلک رازمیان
ازنوفلکــی چـنان ساختـمــــــی/  کآزاده به کام خودرسیدی آسان

خیام دررباعی منسوب به او در آرزوی رسیدن آزادگان به کام خویش است. اما نمی داند که فلک کاری با سرنوشت آزادگان ندارد بلکه هیچ نقشی دراین باره نمی تواند داشته باشد.آنچه سبب رسیدن افراد به آمال و آرزوهایشان است توجه به اموری ؛ چون : کار،تلاش، همبستگی، مدیریت، دوراندیشی،دانش،سلامتی،تدبیر،سرمایه ومانند آنهاست.این درحالی است که فلک ، چرخ وآسمان درکامروایی یا ناکامی افراد تاثیری ندارند. نباید فراموش کرد که : 
۱. برخی از عوامل منفی ؛ ازقبیل : ظلم ، نقض حقوق شهروندی ، هرج ومرج ، استبداد ، ناهنجاری های اجتماعی و...در ناکامی ، فقر و عقب ماندگی جامعه تاثیر مستقیمی دارند.
۲. محیط جغرافیایی در سختی یا آسانی زندگی مردمان کشورها تاثیر بسزایی دارد. قرارگرفتن در کنار دریا ، برخورداری از بارندگی کافی و آب و هوای خشک یا لطیف در سطح درآمد و زندگی حتی رفتار آدمیان تاثیر گذار است.اما آنچه شعرای ایرانی باور کرده اند ، نقش مستقیم فلک یا گردش اجرام آسمانی در سعادت یا بدبختی آدمیان است که بی شک این دیدگاه کهن ، گمانی بیش نیست. 
میرزا نصیراصفهانی نیز مانند خیام ازکینه فلک با آزادگان سخن به میان می اورد:
فلک راعادت دیرینه این است / که با آزادگان دایم به کین است
باباطاهرعریان نیزدر بیان علل ناکامی دچار خطای فاحش می شود. او به جای مطالعه و بررسی علل فقر، بیچارگی وعقب ماندگی جوامع ، نقادانه ازچرخ گردون می پرسد که چرا میان اشخاص تبعیض قائل شده است! این درحالی است که چرخ بیچاره هیچ نقشی درنابرابری های اجتماعی ندارد.
اگردستم رسـد برچرخ گردون/  از آن پرسم که این چون است وآن چون
یکی راداده ای صـدنازونعمت/  یکـــی رانان جــــــــوآلــــوده درخــــــون

*دوری ازهمنشینی با افراد ناجنس

حافظ شیرازی می گوید:
نخست موعظه پیرمی فروش این است /  که ازمصاحب بدجنس احترازکنید.
به یقین، یکی از راه های درامان ماندن از شر افراد بدجنس دوری ازآنهاست.بزرگان دینی نیز در زمینه فاصله گرفتن ازچنین افرادی توصیه هایی دارند.شاعری تاکید می کند :

با بدان کم نشین که درمانی / خو پذیرست نفس انسانی!
سنایی غزنوی نیز در دو بیتی زیر همان توصیه را دارد:
منشین با بدان که صحبت بد/
گرچه پاکی تو را پلید کند
آفتاب ار چه روشن‌ست او را/
پاره‌ای ابر ناپدید کند
 بدیهی است که افراد فاسد ، بداخلاق و بدطینت آسیب ها وخطرات زیادی را برای جامعه دارند.
اما به نظرمی رسد فرار همگان از این گونه اشخاص به آسانی ممکن نیست .زیرا خوب و بد در کنار هم زندگی می کنند.این کره خاکی مملو از افراد بدکار و نیکوکار است و مدام همدیگر را می بینند. وانگهی ، خوبی و بدی امری مطلق نیست. به بیان دیگر ، هیچ انسانی همیشه شر نیست و ممکن است در موقعیتی دیگر نیکوکار باشد. بنابر این ، اجتناب کامل از آنان به ویژه برای افراد صاحب تجربه و نظر با منطق تربیتی و اخلاقی همخوانی ندارد .وانگهی ، ترک آنان از سوی افراد اندیشمند و دلسوز  مشکلات زیادی را برای اینگونه افراد وخانواده هایشان ایجاد می کند. به عنوان مثال ، رها کردن افراد زندانی و خانواده آنان با اصول تربیت ، عدالت و حقوق شهروندی سازگاری ندارد و توسل به این شیوه ، در واقع پذیرش ادامه شرور ، بدکاری و بی تربیتی است.از این رو ، چنانچه جامعه ای فساد ، شر و آلودگی داشته باشد ، باید قبل از هرچیز آن را برطرف کرد. چرا که صرف احتراز و دوری  ازمصاحبان ناجنس به کاهش آلودگی در جامعه  نمی انجامد. بلکه ، فاصله گرفتن بدون تدبیر و دوراندیشی ازچنین افرادی، تنها زمینه های ادامه آلودگی، ظلم و فساد درجامعه را دامن می زند. بنابراین ، اگرکسانی به دلایل گوناگونی ؛ چون : محرومیت ازتربیت ، یتیمی، فقر، جهل، تعصب ،اعتیاد ، بیکاری و مانند آنها ازنعمت اخلاق حسنه ، معرفت ، معنویت و...محروم شده باشند، باید به نحوی مقتضی به آنان کمک کرد که ازاین وضعیت نامطلوب رهایی یابند. مگر اینکه با وجود خیر اندیشی افراد نیکوکار ، شر و بدکاری را ادامه دهند که در این صورت باید مقابلشان ایستاد و به دوری محض اکتفا نکرد.
با این حال ، دولت وظیفه سنگینی در زمینه های ارتقاء سطح تربیت ، آموزش ، رفاه و حل گره های کور افراد آلوده برعهده دارد. دوری گزینی ، ترک و رهایی آنان از سوی دولت و نهاد های مدنی، به عنوان راه حل و تدبیر خردمندانه ای برای  مقابله  با آسیب های گوناگون فردی و اجتماعی محسوب نمی شود.

*عدم تطابق گفتار باکردار

واعظان کاین جلوه برمحراب ومنبرمی کنند / چون به خلوت می روند این کاردیگرمی کنند
مشکلی دارم زدانشمند مجلس بازپرس /  توبه فرمایان چــــراخودتوبه کمــرمی کننــد.حافظ
تردیدی نیست که اشخاص وقتی در نقش واعظ ، پیر، مرشد ، استاد واندرزگو در جامعه ظاهر می شوند ، مسئولیت بیشتری درقبال مردم پیدامی کنند؛چرا که مردم انتظاردارند که آنان موافق کلام خویش عمل کنند.اگر به بندگان خدامی گویند: دست دیگران رابگیرید، خود نیز باید چنین عمل کنند. چنانچه ، مردم را به تقوا و دوری از رذایل و آلودگی هادعوت می کنند ، خود نیز باید به لوازم گفته خویش عامل باشند. خداوند نیز در قرآن کریم خطاب به چنین افرادی می فرماید :" أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ"؛ آيا مردم را به نيكى فرمان می ‏دهيد و خود را فراموش می ‏كنيد با اينكه شما كتاب [خدا] را می خوانيد آيا [هيچ] نمی انديشيد(بقره،44)

اما نکته ظریفی که در اینجا وجود دارد اینکه کمتر کسی پیدامی شود که ظاهر و باطن وی دقیقا با هم تطابق داشته باشد. با این حال ، این خطاب قرآنی شامل همه مردم است و همگان باید بکوشند که قول و فعلشان با یکدیگر سازگاری داشته باشد.آیا تنها گفتار و رفتار واعظان باید همخوانی داشته باشد؟ آیاهمه توبه فرمایان "خود توبه کمترمی کنند"؟ آیا همه واعظان جلوت وخلوتشان متفاوت است؟
وانگهی؛ اگرچنین است باید بررسی کرد که چرا آنان کمتر توبه می کنند و رفتارشان با گفتارشان مغایراست؟ چه عواملی زمینه ساز این دوگانگی ، تظاهر، ناهمگونی و...می شود؟ اگرشرایطی درجامعه حاکم گردد که به هماهنگی جلوت اشخاص باخلوتشان کمک کند، آیا بازهم آنان مقتضای گفته خود را نادیده خواهند گرفت و درخفا به ناراستی روی خواهند آورد؟
به نظرمی رسد عدم تطابق در قول و عمل به عنوان یک امر ناهنجار بنیادی ، تنها درمیان گروه خاصی رواج پیدانمی کند.بلکه چنانچه جامعه ای بامشکلاتی ؛ چون : ریا ، ترس ، خودباختگی ، فقر ، عدم شفافیت ، جهل ، تعصب و...مواجه شود، درمیان همه شهروندان به ویژه مدیران آن ، معضل عدم تطابق کردار با گفتار و پندار گسترش خواهد یافت.

*جنگ هفتاد و دوملت

جنگ هفتادوملت همه راعذربنه/  چون نیافتند حقیقت ره افسانه زدند
دراین بیت هفتاد ودوملت اشاره به حدیثی منقول ازحضرت پیامبر(ص) است که می فرماید:" امت من بعد ازمن به هفتاد وسه فرقه تقسیم می شوند. یك گروه آن در بهشت و ۷۲ فرقه در دوزخ قرار خواهند گرفت "(سنن ابی داود ج3 ص ۱۹۸).

سوال این است که آیا روایت فوق چقدرمی تواند منطبق با حقیقت باشد؟ چراکه تعداد فرقه های به وجود آمده ازصدر اسلام تاکنون به مراتب بیشتر از رقم ذکرشده است.حافظ شیرازی نیز می گوید که هفتاد و دوملت با جنگیدن و ستیز با یکدیگر نتوانستند راه حقیقت را پیدا کنند .از این رو ،  به سوی  افسانه سرایی رفتند.اگر کسی حقیقتی را گم کند ، طبیعی است که دچار حدس وگمان شود و از مسیر حق جدا شود.افسانه قصه یا خبری است که منشا حقیقی نداشته باشد.  اما او نیز مشخص نمی کند که منظور از حقیقت چیست و برای رسیدن به آن چه باید کرد؟  آیا با خواستن عذر هفتاد و دوملت می توان اختلاف به وجود آمده را برطرف کرد؟

این درحالی است  قرآن خود را به عنوان " مبین " معرفی کرده است و با آیات روشنگرش حقایق و ارکان دین را مشخص کرده است.از این رو ، چنانچه صاحبان فرق و مذاهب اسلامی فارغ از هرگونه تعصب، تاویل وخودخواهی به خود قرآن رجوع می کردند، دچار انحراف نمی شدند ، به حقیقتِ دین پی می بردند و اختلافشان برطرف می شد. در حالی که این متن وحیانی ، آشکارا به تلاش برخی برای پاره پاره کردن دین خدا اشاره کرده و سرانجام آنان را که تولید اختلاف می کنند ، به خداوند وا گذارکرده است :" إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ "؛كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند تو هيچ گونه مسؤول ايشان نيستى كارشان فقط با خداست آنگاه به آنچه انجام مى‏دادند آگاهشان خواهد كرد(انعام،۱۵۹)

باتوجه به آیه فوق می توان گفت : 
۱. نخست اینکه چه لزومی دارد که فرقه دیگری بیاید تاحقیقت دین راروشن کند! خود قرآن می فرماید که باوجود این همه تفرق ، این خداوند است که روزی حقایق را برای آنان روشن خواهد کرد. 
۲. دوم اینکه شوربختانه، هریک ازفرق اسلامی مدعی هستند که تنهاخود درمسیرحقیقتندوفرقه ناجیه محسوب می شوند.این در حالی است که باوجود تاکید قرآن براجتناب از تفرقه افکنی و ایجاد دشمنی و اعلام برادری مومنان، هریک ازفرقه ها فقط پیروان خود را مومن می دانند و قاعده برادری را تنها درمیان خود روا می دارند و از دادن نسبت هایی؛چون : تکفیر،گمراهی ، نفاق، شرک و مانند اینها به یکدیگرمضایقه نمی کنند.
۳.حقیقت آن است که قرآن کریم آنان را از این گونه نسبت های بد به یکدیگر منع کرده است :" وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ"(حجرات،۱۱)
۴. تردیدی نیست که هر یک از فرق اسلامی ، پاره هایی از حقایق را با خود حمل می کنند .از این رو ، هیچکدام از فرق و مذاهب مذکور در صلاح و گمراهی مطلق نیستند.چرا که تفاسیر و معرفت های بشری اندیشمندان شان ، آنها را از خلوص تربیتی انداخته است.اما چنانچه ، همگی آنها دور قرآن ، این حبل الهی حلقه بزنند و راه مودت ، هماندیشی و تقارب را اختیار کنند ، بی تردید در نیل به حقایق موفق تر خواهند بود.

*دانایی و توانایی

توانا بود هرکه دانا بود / ز دانش دل پیر برنامه بود

این بیت فردوسی بسیارحکیمانه است. اگر کسی از دانایی بهره ای نبرده باشد، نمی تواند به توانایی حقیقی نیز برسد. دانایی منبع کلیدی توانایی است. با این حال ، در زندگی روزانه به افرادی بر می خوریم که دانا نیستند اما در زمینه های مالی ، جسمی یا موقعیت های دیگر توانا به شمار می روند . چنانچه ، در جامعه ای نفوذ ، بی عدالتی و فساد حاکم باشد ، طبیعی است در شرایط فوق افراد غیر دانا به راحتی به قدرت های بالاتری می رسند. از سوی دیگر ، باید توجه داشت که در کنار دانایی اموری ؛ چون : تعامل، مدارا ، حفظ عزت نفس ، مهرورزی، صرفه جویی، دادگری ، همبستگی ، ایمان، برادری ، قانونمندی ، نواندیشی، دموکراسی و مدیریت منابع انسانی و مادی نیز می توانند به توانمندی فردی و اجتماعی جوامع کمک کنند. بنابراین ، کشوری که خواهان توسعه ، پیشرفت و ترقی است باید به همه امور فوق توجه کند . نگاه یک سو نگرانه نمی تواند مایه توانمندی فرد و جامعه باشد.

 *موقعیت فروتر زنان در ادبیات ایرانی
شیخ محمود شبستری در گلش راز می گوید: 
زنان چون ناقصان عقل و دینند چرا مردان ره ایشان گزینند. 
دیدگاه فوق بیشتر منشا فقهی دارد تا کلامی و فلسفی .چرا که بانوان به خاطر معضل ماهانگی نمی توانند در روزهایی از ماه عبادت کنند و این امر به مثابه نقصان در دینداری آنان تفسیر شده که کاملا بی پایه است. این دیدگاه آفرینش الهی را زیر سوال می برد.همچنین ، محدودیت آنان در زمینه های سیاست ، قضاوت و جهاد به معنای نقصان عقلی آنان تعبیر شده که اثبات آن آسان نیست.محروم کردن بانوان را نمی توان به پای نقصان آنان گذاشت.
اما متاسفانه ، دیدگاه فوق در فرهنگ و باورهای دینی ما طرفدارانی دارد.  چنانچه در عصرکهن مقتضیات زمان اجازه نمی داد که زنان نیز پیامبری کنند، به معنای نقصان آنان نبود. بلکه شرایط زمان ایجاب نمی کرد که آنان رسالت پیشه کنند. چون مسئولیت رسالت بسیار سنگین و دشوار بود و زنان به راحتی نمی توانستند از عهده آن بر آیند.اما این ناتوانی به معنای نقصان عقلی آنان نبود.پرسش این است که آیا خداوند زنان را ناقص آفریده است؟ اگر پاسخ مثبت است ، پس باید در خلقت ناقص خداوند تردید کرد! این در حالی است خصوصیات ژنتیکی حضرت آدم و حوا یکسان بوده است. در این باره قرآن کریم می فرماید :« یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها (نساء ، 1) . مردم ! تقوا پیشه کنید که خداوند شما را از نفس واحد آفرید و روزجش را از او به وجود آورد .
به طوری  که امروزه ، با فراهم شدن زمینه های رشد علمی و آموزشی همگانی ، زنان به سرعت عقب ماندگی تاریخی خود را ترمیم کرده اند. به گونه ای که این شایستگی را یافته اند که در همه زمینه های سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ،هنری و...به موفقیت های بالاتری نائل آیند. محروم کردن بانوان از حق رشد و پیشرفت و استفاده از حقوق برابر شایسته یک جامعه ایمانی ، آگاه ، خردمند و مردمسالار نیست. 
،متاسفانه ، برخی از گزاره های ادبی نگاه شایسته تری را نسبت به زنان نشان نمی دهد . به طوری که شاعران بزرگی ؛ چون فردوسی، سعدی ،نظامی و...ابیاتی را درمورد آنان سروده اند که مایه حیرت است. با این حال ، باید خاطر نشان کرد که در زمان آنان این نگاه بدبینانه در میان جوامع بشری غلبه داشته است. در زیر به برخی از ابیات مرتبط اشاره می شود:

زن و اژدها هر دو در خاک به / جهان پاک از این هر دو ناپاک به/ فردوسی

سعدی درمورد رنج بودن زنان خوب و خوش طبع می گوید:

زن خوب خوش طبع رنجست و بار / رها کن زن زشت و ناسازگار

همچنین، باتوجه به فرهنگ حاکم بر جامعه اسلامی خطاب به شوهران می گوید:

چو زن راه بازار گیرد بزن /   و گرنه تو درخانه بنشین چو زن

نظامی می گوید که زنان نمی توانند وفاداری کنند و برعهد خود استوارباشند . این درحالی است که شاید وفاداری زنان به مراتب بیشتر از مردان باشد:

چون نقش وفا و عهد بستند / بر نام زنان قلم شکستند

همچنین، رهی معیری ابیاتی را درمورد زنان سروده است که نشان دهنده اوج بدبینی او نسبت به بانوان بوده است:

زنان چون آتشــــــــــــند از تند خویی / زن وآ تش، زیک جنســند گویی

نه تنها نامراد آن دل شکــــــــــن باد / که نفرین خدا بر هر چه زن باد

زنان در مکر و حیلـــت گونه گونــــند /  زیانند و فریبـــند و فســــــونند

وفاداری مجوی از زن که بیجاســت / کزین بربط نخیزد نغمه راست

*بار امانت آدمی

آسمان بارامانت نتوانست کشید/  قرعه کاربه نام من دیوانه زدند

بیت فوق اشاره به آیه شریفه ای است ازقرآن کریم که می فرماید: " إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا "؛ ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود.( احزاب،72 )

قرآن کریم ازانسانی که چنین امانتی را پذیرفته اما به مقتضای آن عمل نمی کند به عنوان "ستمگری نادان"یاد می کند.

حافظ شیرازی نیز ازاینکه قرعه کاربه نام او(آدمی) زده شده است ناراحت است! اما چرا باید  به جای خوشنودی ازاینکه به بشر چنین مسئولیت وامانت عظیمی سپرده شده است، ناراحت باشد و آرزوکند که کاش قرعه کار به نام او زده نمی شد!زهی مایه سعادت که انسان پذیرای مسئولیتی شود که ازعهده مخلوقات دیگر برنمی آید! آری،انجام مسئولیت همیشه سنگین است و به همین دلیل، امانت داری میان موجودات دیگر ، به شکلی که نزد آدمیان وجود دارد، دیده نمی شود.

انسان مسئول جایگاه شایسته ای نزدخداوند دارد و درمقابل ، آنکه به مقتضای مسئولیت وامانت داری عمل نکند، ستمگرو نادان است؛ زیراکه ارزش چنین شأن،امتیاز وفرصت بزرگ رانمی داند.به هرحال، قبول امانت و عمل به مقتضای آن نشانه عظمت انسان است.
خداوند به آدمیان خرد واختیارداده است وپذیرش امانت ومسئولیت نیزازنتایج آشکارچنین فضل بزرگی است.به گونه ای که درسایه چنین مسئولیتی، شایستگی زندگی ابدی راپیداکرده است.بنابراین،میوه مسئولیت پذیری درعالم دیگرنمایان ترخواهد شد.آنکه ستمگری وجهل پیشه کرده است روسیاه وآنکه به مقتضای مسئولیت خویش عمل کرده است نزدآفریدگارجهان روسفید خواهدبود.

*رابطه روح و بدن

روزها فکـر من این است و همــه شب سخـنم /  که چرا غافل از احــوال دل خویشــــتنم

از کجا آمــــده ام آمدنـــــــــــــــــــم بهر چه بود/                  به کجا می روم ؟ آخر ننمـــــایی وطــنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا/  یا چه بود است مراد وی از این ساخـتنم

جان که از عالم علوی اســت یقیـن می دانم/ رخت خود باز بر آنم که هــــمان جا فکنم

مرغ باغ ملکوتـــــم نیــــــــــــم از عالــــم خاک/  دو سه روزی قفسی ساخته انداز بدنم

ای خوش آن روز که پرواز کنــم تا بر دوســت/  به هوای سر کویــــش پر و بالی بزنم
دیوان شمس

مولانا بر این نظر است که روح ازعالم علوی است و عالم خاکی به مثابه قفس برای بشر است.از دیدگاه بسیاری ازاندیشمندان اسلامی نیز ، روح یا نفس ازعالم علوی بر جنین انسانی تعلق می گیرد.به اعتقاد حافظ بشر ابتدا به صورت ملک بوده اما خطای او مایه تنزل جایگاهش در این دیرخرابات شده است:" من ملک بودم و فردوس برین جایم بود/ آدم آورد در این دیر خراب آبادم ".این درحالی است که از نظر ملاصدرا شیرازی روح ، «جسمانية الحدوث» و «روحانية البقاء» است؛ يعنى، در سير تكاملى و جوهرى خود ابتدا به صورت ماده است، اما به مرور به مرحله تجرد نفسانى و روحانى می ‏رسد . در حقيقت،   جسم و روح دو خلقت گسسته و تركيب انضمامى ندارند( ملاصدرا، الحکمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، ج 9، ص 3)

به هرروی، عالم نیز جزئی ازخلقت آفریدگاراست و نباید تصورکرد که این عالم پست و به منزله زندان اوست. سوالی که وجود دارد اینکه آیا خداوند با نهادن بشر در دنیا او را زندانی کرده است؟
ازدیدگاه قرآنی وطن نهایی آدمی همان عالم آخرت است که باوجود توصیف مادی از جهان آخرت ، موقعیت مکانی آن مشخص نشده است. وانگهی، آدمیان با بندگی پروردگار و انجام کارهای نیکو نیز می توانند هر روز درهمین عالم خاکی که نماد فروتنی است به سرکوی آن حضرت پروازکنند وپر و بالی بزنند.

رابطه نیرو وراستی

زنیروبود مرد را راستی /  زسستی کژی زاید زاید و کاستی

فردوسی دربیت بالا مشخص نکرده است که منظورش ازنیروچیست ؟ ازمصرع دوم چنین برمی آید که شاید نیروی بدنی مد نظراو بوده است.در این میان ، تردیدی نیست آنکه از نیروی بدنی بیشتری برخوردار است نسبت به افراد سست ، تنبل و ضعیف راستگوتراست .اما باید دانست که صرفا قدرت بدنی در راستگویی آدمی تعیین کننده نیست.زیرا که انسان ازقوای گوناگون بدنی، فکری ، ایمانی ، عقلی ، علمی ، تقوا ومانند آنها نیز برخورداراست و نمی توان راستی افراد را صرفا مدیون نیروی بدنی آنان دانست. با این حال ، سوال این است که کدام نیرو بیشترراستی می آورد : نیروی بدنی یا نیروهای دیگر؟

به نظرمی رسد قوای مذکور به مراتب ازنیروی بدنی درراستی انسان  موثرتر هستند. به عنوان نمونه ، کسانی که ازنیروی تقوا،ایمان،عدالت و...برخوردارند، مطمئنا بیشتراز قویتنان راستگوترند.

*عبادت به جزخدمت خلق نیست به تسبیح وسجاده ودلق نیست

سعدی درمورد عبادت ، نگاه انسان دوستانه ای دارد. ازدیدگاه او به جای ظاهرسازی باید به حل مشکل دیگران پرداخت وبا خدمت به آنان بندگی خود را نزد خداوند متعال نشان داد. به بیان دیگر ، خدمت و عبادت قرین یکدیگرند و از هم جدا نمی شوند.آنکه بدون خدمت به خلق عبادت می کند ، در حقیقت ، عبادت نمی کند .بری اینکه نماد عبادت همان خدمت به بندگان  خداست است .سخن سعدی بسیار حکیمانه است و با خدمت به خلق، بسیاری از اهداف  و غایات دینی تامین می شود.با این حال تردیدی نیست ، عبادت منحصر به خدمت به خلق نیست بلکه ابعاد معنوی ، اخلاقی و معرفتی نیز دارد .بنابراین ، انجام اموردیگری ؛ چون : نماز، روزه، حج، پرداخت زکات، جهاد، راست گویی، دادگری ،مهرورزی ، اخلاص، تقوا، مدارا، شکیبایی،معاشرت نیکو،عشق الهی،دوری ازفساد ، تباهی، تبعیض، تعصب، جهل ، تفرقه، نیرنگ ، چاپلوسی و دورویی نیز ازشرایط عبودیت هستند.
* خطا در قلم صنع 
حافظ می گوید : 
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد 
از دیدگاه حافظ ، در مهندسی هستی خطا اتفاق افتاده است.اما از اینکه پیر مغان خطای صانع را پوشانده است ، طنز آلود به او آفرین می گوید!  
نکته ای که وجود دارد اینکه او تنها به وجود خطا در آفرینش اشاره کرده است ؛ بدون اینکه آن را مشخص تر کند.این در حالی است ادعای وجود خطا ، بدون اینکه اثبات شود ، آن هم خطای خداوند امر آسانی نیست. چرا که خداوند وجود خطا را در آفرینش هستی رد می کند.آن حضرت در قرآن کریم می فرماید :" لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا ۚ فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ"(انبیا ، ۲۳) یعنی اگر در آسمان و زمین معبودانی جز خدا بود بی تردید آن دو تباه می شد؛ پس منزّه است خدای صاحب عرش از آنچه [او را به ناحق به آن] وصف می کنند.
* سعدی در مقدمه گلستان می گوید : ای کریمی که از خزانه غیب / گبر و ترسا وظیفه خور داری 
دوستان را کجا کنی محروم / تو که با دشمنان نظر داری 
منظور از گبر فرد زرتشتی است که بعدها این عنوان تحقیر آمیز به سایر غیر مسلمانان نیز اطلاق شده است.ترسا نیز به معنای مسیحی است.در مفهوم ترسا ترس از خدا نهفته است.این واژه در مقام قیاس بیشتر با زاهد همخوانی دارد. 
سعدی در ابیات فوق خطاب به خداوند می گوید که آن حضرت از سر کرم افراد گبر و ترسا را نیز روزی می دهد.
در بیت بعدی نیز  می گوید که خداوند که حتی برای افراد غیر مومن لطف دارد ، چگونه ممکن است دوستان را از الطاف خود محروم کند ؟ این در حالی است که به دشمنان نیز نظر مرحمت دارد! 
مسئله ای که سوال انگیز است اینکه سعدی شیرازی گبر و ترسا را دشمن خدا فرض می کند.این در حالی است آنان به خداوند ایمان دارند.چگونه می توان افرادی را که به پیامبر خدا و کتابش  ایمان دارد ، دشمن تلقی کرد! 
تردیدی نیست عدم باور به رسالت حضرت محمد(ص) در ایمان افراد نقصان ایجاد می کند. چرا که کمال ایمان در باور به همه انبیا الهی و کتب آنهاست.به همین دلیل ، خداوند آنان را نه کافر بلکه به عنوان اهل کتاب معرفی می کند .از این رو ، نمی توان آنان را به معنای دشمن خدا دانست.مگر اینکه این وضعیت به اعمال زشت آنان مربوط شود که این امر شامل حال مسلمانان نیز می شود. برای اینکه اگر کسی از سر غرور و خودخواهی بندگان خدا را آزار دهد و از حقوق انسانی محروم کند تردیدی نیست عمل او با ایمان خالص به خدا میانه ای ندارد.
* صائب تبریزی می گوید : 
ناله مظلوم در آهن سرایت می کند / زین سبب در خانه زنجیر دایم شئون است.
ناله و آه مظلوم در ادبیات شاعران جایگاه خاصی دارد .این باور وجود دارد که چنانچه در حق مظلومان ستم شود ، آه آنان اثر خود را خواهند گذاشت.سعدی می گوید :
به هم بر مکن تاتوانی دلی/ که آهی جهانی به هم برکند 
اما استدلال و نتیجه گیری صائب در بیت فوق عجیب است.نخست اینکه از نظر او ناله مظلوم در آهن نیز اثر می گذارد.این بیت تاثیر نافذ ناله را نشان می دهد.این در حالی که در عالم  حقیقت ، ناله هزاران مظلوم نیز نمی تواند اندکی تاثیر در آهن داشته باشد.وانگهی ، معلوم نیست تاثیر ناله بشر در آهن به چه نحوی است! آیا آهن درک دارد که از ناله و آه ستمدیدگان متاثر شود؟  ثانیا ، نتیجه گیری صائب جالب است.از دیدگاه او ، صدای شیون زنجیر به خاطر ناله مظلوم است.به هر حال ، شاعر از مجاز و استعاره استفاده کرده است و آنرا زیبا و مطبوع جلوه گر ساخته است.
* حافظ می گوید :
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها /  که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
 ارتباط معنایی ظریفی میان دو مصرع آن وجود دارد که می‌توان آن را به صورت زیر توضیح داد:
در مصرع اول ، خطاب شاعر به ساقی (می‌دهنده) است و درخواست می‌کند که جام شراب را بگرداند و به او بنوشاند. در اینجا، شراب نماد مستی، بی‌خبری از غم و رنج، و رهایی از مشکلات است.
او با طلب شراب، به دنبال فراموشی و گریز از دنیای پر از رنج و سختی است. این درخواست، نوعی فرار از واقعیت و پناه بردن به دنیای مستی و بی‌خبری است.
در مصرع دوم  ، عشق از نظر حافظ در ابتدا آسان و دلپذیر به نظر می‌رسد، اما به مرور زمان، مشکلات و موانع متعددی در مسیر آن پدیدار می‌شود.
 این مصرع به تجربه‌ دردناک و دشوار عشق اشاره دارد. عشقی که با وعده‌ی لذت و آسایش آغاز می‌شود، اما در نهایت با رنج و مصیبت همراه می‌گردد.
تناقض میان ظاهر و باطن دو مصرع دیده می شود.زیرا که  مصرع اول با درخواست شراب، ظاهری شاد و سرخوشانه دارد، در حالی که مصرع دوم به واقعیت تلخ و دشوار عشق اشاره می‌کند. این تناقض، نشان‌دهنده‌ی تلاش شاعر برای پنهان کردن غم و اندوه خود در پشت ظاهری شاد است.
 همان‌طور که عشق در ابتدا آسان به نظر می‌رسد، مستی ناشی از شراب نیز در ابتدا لذت‌بخش است، اما هر دو می‌توانند عواقب ناخوشایندی به دنبال داشته باشند. شاعر با اشاره به این شباهت، به فریبندگی ظاهری امور و لزوم توجه به عواقب پنهان آن‌ها اشاره می‌کند.
از سوی دیگر ، حافظ آسان بودن عشق را در ابتدای امر قطعی فرض کرده است.این در حالی است گاهی ابتدای عشق از انتهای آن به مراتب دشوار تر است.چرا که تشخیص درستی  عشق ، اعتماد به معشوق و جلب نظر او سخت ترین قسمت عشق است.به ویژه آنکه با پرده هایی که امروزه جلوی چشم آدمیان کشیده شده ، کشف عشق حقیقی آسان نیست و دشواری های خاص خود را دارد.این در حالی است بسیاری از عشق های ظاهری از ابتدا فریبنده است . برای اینکه با رنگ و پیوست های مادی همراه است .به قول مولانا : عشق هایی کز پی رنگی بود / عشق نبود عاقبت ننگی بود.
بنابراین ، یافتن عشق خالص و بدون رنگ کار سهلی نیست.اگر کسی در فهم عشق و یافتن مصداق آن موفق شود ، بی تردید دشواری های بعد از آن آسان‌تر خواهد بود.
حسام ختام ؛
ایران یکی از کشورهای درخشان در زمینه شعر و شاعری است.شعرای بزرگ ایران شهره جهان ادب و حکمت هستند.شاعرانی ؛ چون : مولانا ، حافظ ، سعدی ، نظامی ، خیام ، عطار و ... در صرفا در قلمرو ایران قرار نمی گیرند بلکه آنان در سطح جهان نیز از جایگاه بلندی برخوردار هستند.
اشعار نغز شاعران ایرانی چراغ راه اندیشه و حکمت نظری و عملی ایران و منطقه هستند.با این حال ، بررسی و تحلیل برخی از گزاره های ادبی مذکور نشان می دهد که آنان نیز با وجود آن همه ، علو اندیشه خالی از اشکال نیستند .وانگهی ، زیبایی کلام نباید سبب تقدس بخشی به همه گزاره های ادبی شاعران مذکور گردد.
لازم به ذکر است در این مطالعه کوتاه ، تنها بخش ناچیزی از ابیات معروف برخی از شاعران مورد بررسی انتقادی قرار گرفته است که امید است مورد توجه علاقه مندان گردد.  
       علی حکیم پور

 












نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

اعلامیه جهانی حقوق بشر ؛ شرح و تطبیق آن با موازین اسلامی و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

قرآن کریم ، چراغ فروزان اندیشه اسلامی: بررسی رهنمودها