گلستان معرفت

گلستان معرفت ؛ مجموعه ای از حکایات و مطالب آموزنده و حکمت آمیز 

به قلم : علی حکیم پور

مقدمه ؛ 

به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه نگذرد

سپاس خدا را که بر ما نعمتی بیکران بخشید و حیات ما را وسعت داد. به آدمی خرد و اختیار عطا فرمود تا در سایه آندو بتواند به توسعه زندگی فردی و اجتماعی خویش نظام بخشد. فضائلی را که به آدمیان موهبت کرد به هیچ مخلوق دیگری نداد. در واقع، انسان را با امتیازی بی‌نظیر برگزید که هیچ آفریده‌ای توان رقابت با او را ندارد. قله‌ای را که آدمی فتح کرد، تنها رقیب حسود او که به بهانه برتریش به آدم از حکم خداوند سرپیچی کرد، درفاصله‌ای بسیار دور افتاد و تنها در آتش حسادت و خودخواهی خود سوخت.

خداوندا! خوب می‌دانی که چقدر به تو، دین، کتاب، احکام و ارزش‌هایت عشق می‌ورزم! اما نمی‌دانم چگونه و با چه زبانی از ارادت و علاقه قلبی‌ام بگویم. می‌دانم عشق ورزیدن به تو عالمی دیگر دارد و متفاوت با هرکس و چیز دیگر است. یاریم کن تا در این مسیر پرمخاطره، از لغزش و غفلت در امان بمانم و در مقام ارادت و بندگی، همیشه عاشقی وفادار باقی بمانم.

شخصی گفت: “من خدا را نمی‌بینم.” دیگری در پاسخ گفت: “حق با توست، زیرا توجه نمی‌کنی تا او را ببینی!” مگر خداوند نفرموده است: “اینما تولوا فثم وجه الله”؛ هر کجا رو کنی، خدا آنجاست. آیا جایی هست که خدا در آن غیبت داشته باشد؟

اما باید دانست هر کس خدا را به صفتی که خود دارد، می‌بیند! اگر می‌خواهی خدا را رحمان ببینی، پس خود نیز رحم و مروت داشته باش. خداوند حتی در جهنم نیز حاضر و ناظر است، اما یک فرد جهنمی خدا را همانند یک بهشتی درک نمی‌کند. چرا که اگر خدا را خوب درک می‌کرد، جهنم برای او حرام می‌شد. چه خوب گفته‌اند: کافر همه را به کیش خود پندارد. ابلیس نیز خداوند را به چشم یک اغواگر می‌دید! چرا که با التماس از خداوند مهلت گرفت تا راه گمراه کردن را تا رستاخیز ادامه دهد و از سر غرور و جهل به خود بالید و گمان کرد که در این کار سلطه کامل دارد و می‌تواند به هدف باطل و گمراه کننده خود برسد. به طوری که از سر کینه، حسد ، بی شرمی و ناسپاسی خطاب به خداوند گفت: ” قال بما اغویتنی لأقعدن لهم علی صراطک المستقیم”؛ گفت: به خاطر اینکه مرا به تباهی سپردی، حتما در راه راست تو در کمین آنان خواهم نشست. (اعراف، 16)

این در حالی که نمی‌دانست با این کارش به کمال بشر کمک می‌کند. آنکه از دزد هراس دارد، احتیاط بیشتری می‌کند تا او به راحتی بتواند به هدفش برسد. آدمی نیز از ترس شیطان، راه تقوا را برگزید تا با مراقبت بیشتر از ایمان و عمل صالح خود، به دام ابلیس نیفتد. علاوه بر این، اگر این انگیزه وسوسه‌گر شیطان نبود، شاید از شکوه، جلال، رشد و پیشرفت بشر خبری نبود.

ای آنکه  جوینده‌ گنج دانایی ، بدان که جهان، همچون بوستانی است پرگل و گیاه ، و هر برگ آن، حکمتی  دارد  نهفته. در این گلستان معرفت ، گاه گلی می‌شکفد که عطر دانایی  از آن برمی‌خیزد، و گاه درختی به بار می‌نشیند که میوه‌ پند و اندرز از آن چیده می‌شود.

اثری که پیش روی دارید ، چونان سفره‌ای است گسترده که در آن، حکایات و سخنانی نغز و آموزنده گرد آمده است. این سخنان، نه از زبان پادشاهان و بزرگان که از دلِ   دانایان  روزگار برخاسته، و هر یک، قطره‌ای از دریای تجربه‌اند. این حکایات، نه قصه‌هایی برای سرگرمی که چراغی‌اند برای راهنمایی، و نه افسانه‌هایی برای خواب‌آوری که بیدارباشی‌اند برای هوشیاری.

در این اثر ، مطالبی وجود دارد که چون آب زلال، جان را سیراب می‌کند و حکمت‌هایی که چون نوری تابناک ، راه را روشن می‌سازد. این کتاب، نه مرهمی است برای زخم‌های دیرین بلکه راهنمایی است برای آموزش ، تجربه اندوزی و کسب آگاهی و پیشگیری از آسیب های آینده. 

پس ، با بصیرت به این سخنان نظر کن ، و با گوش جان به این مطالب آموزنده  گوش فرا ده، باشد که از این خوانِ گسترده، توشه‌ای برگیری و در رهگذر زندگی، گامی استوارتر برداری.


بدان که هیچ گنجی برتر از دانایی  نیست و هیچ نعمتی بالاتر از خرد و اخلاق  نیست. پس بکوش تا با فراگرفتن این سخنان و با به‌کار بستن آنها ، توشه ای از آن بگیری و جان خویش را صیقل دهی و هم برای زندگی بهتر آدمیان بکوشی تا  جهان را آبادتر سازی و در پایان به سخن سعدی گوش فرا دهیم و از چشمه زلال آن اندکی بنوشیم : 

نام نیکو گر بماند زادمی / به کزو ماند سرای زرنگار 

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست / ای برادر سیرت زیبا بیار

شکر نعمت را نکویی کن که حق / دوست دارد بندگان حقگزار 

علی حکیم پور 



۱. نکته سنجی پرسید: به نظر شما، والدین به کدام یک از فرزندانش علاقه و محبت بیشتری دارند؟ یکی گفت : آنکه مودب و خوش اخلاق تر باشد.دیگری گفت:آنکه خداترس تر باشد و سومی گفت:آنکه داناتر باشد.وی به همه جواب منفی می داد.پرسیدند نظرخودت چیست ؟ گفت : تردیدی نیست پدر و مادر همه آنان را دوست دارد ، بلکه آرزویشان داشتن فرزندان خوش خلق ، خداترس و داناترست.اما به نزد من، پدر و مادر آن را بیشتر دوست دارد و دل می سوزاند که ناتوان تر است. به قول سعدی شیرازی :


  پسر را نکودار و راحت رسان                  که چشمش نماند به دست کسان      


هر آن کس که فرزند را غم نخورد               دگر کس غمش خورد و بدنام کرد  


۱.ازپاک مردی پرسیدند:چیست آنچه آدمی را در برابر خدا روسفید گرداند؟ گفت: انصاف ! چه اگر انصاف باشد به چیز دیگری نیازی نیست.

آری ، انصاف نشانه بسیار خوبی برای تشخیص سلامت نفس انسانی است.آنکه انصاف دارد چه ندارد آنکه انصاف ندارد چیزی در انبان ندارد ! انصاف در نزدیکترین مرتبه به تقواست که خداوند می فرماید : " اعدلوا هو اقرب للتقوی " 

سعدی می گوید : 

بکرد با تن خود هرچه کرد از انصاف  /  همین قیاس بکن گرکسی کند بیداد


۳. شاعری آذربایجانی می گفت : مدتی بود از دوست یکدلم خبری نداشتم. درگفتگویی  که با او داشتم، گفتمش که ناپیدایی ! کو آن ایامی که دائم در کنار هم  و همچون یک روح دردو بدن بودیم ! 

گفت : دشمن  سختی مرا از تو جدا کرده است و نمی گذارد ببینمت! پرسیدم: کیست آن دشمن غدار که من نمی شناسم. گفت : پیری و ناتوانی! چه دشمنی نیرومند تر از ضعف و پیری است که بشر را خانه نشین کند و سد راه دیدار دوستان یکدل شود! به قول حافظ شیرین سخن:


جوانی گفت با پیری چه تدبیر            که یار از من گریزد چون شوم پیر


جوابش گفت پیر نغز گفتار                         که در پیری تو هم بگریزی از یار.


۴.صاحب نظری از اخلاق نیکوی پدرش نقل می کرد. از جمله می گفت :پدرم چشم از جهان فروبست، املاک و مستغلات فراوانی از خود به جا گذاشت و بخشی از آنها در اجاره بود.روزی به سراغ یکی از مستاجرها رفتم و از وی خواستم که بر میزان اجاره بها بیفزاید. لختی بر من نظر کرد و ناگهان شروع به خندیدن کرد. شگفت زده شده  ، دلیل آن را پرسیدم.گفت: مپرس ! پافشاری کردم که راز خنده اش را بازگوید .گفت : روزی پدرت نزدم آمد . خواستم که اندکی بر میزان کرایه بیفزاید .گفت: این کاررا نمی کنم. اما بدان! پس از رفتنم به دیار باقی ، فرزندانم به سراغت خواهند آمد. خنده ام از پیش بینی  پدرت است! هفته ای بیش رخت برنبسته،  فزونی اجاره بها را خواستار شده ای! خدا غریق رحمتش کند. چه خوب گفته اند : شنیدن کی بود مانند دیدن ! قدر بزرگان را باید دانست پیش از آنکه از دست بروند و جان به جان آفرین تسلیم کنند.

ای که دستت می رسد کاری بکن / پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار 

نام نیکو گر بماند زآدمی / به کزو ماند سرای زرنگار (سعدی) 

5.به سالی به مدینه النبی رفته بودم، به قصد نماز در مسجد پیامبر(ص)  بودم، از کنار مدفن آن حضرت که در کنج مسجد است میگذشتم ، پیرمردی فرتوت و مشتاق از آفریقا به میله های مرقد آن سرور کائنات دست کشید، مامور مسجد براو غرید که این کار شرک است! نتوانستم خویش را نگه دارم و گفتم : برادر، این کار شرک نیست و اگر گمان می کنی شرک است بدان که در نزد شما شرک است. گفت دین ما یکی است و شما با این حرف ها تفرقه می اندازی. دیدم که بحث و جدل با او به مثابه نصیحت بر جاهلان است . مجادله را خاتمه دادم به راهم ادامه دادم. سعدی چه خوب گفته : 

پرتو نیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است / تربیت نااهل را چون گردان بر گنبد است!  


۶. پاکدلی می گفت: به سالی در ایام محرم ، روستای ما عالمی را برای وعظ و روضه خوانی دعوت کرده بود. بزرگان ده از من خواستند که عهده دار طعام وی شوم. خوراک روزانه او دو جوجه بریان بود.هنگام آشپزی، بوی غذا در خانه می پیچید. کودکی داشتیم که با دیدن غذا بی تابی می کرد.مادرش می گفت: صبر کن ، اول آقا بخورد و آنگاه به تو نیز می رسد.چند روزی گذشت و او بی خبر از وضع ما همه غذا را می خورد و چیزی از آن باقی نمی گذاشت ! تا اینکه روزی صبر کودک به آخر رسید و فریاد کشید که مادر غذا تمام شد !  گفت: فرزندم، داد نزن که آقا با اشتهایی که دارد تو را هم می خورد !  عالمی که فقط به خوردن مشغول شود چه حکمت و معرفتی خواهد داشت. به قول سعدی شیرین سخن:


اندرون از طعام خالی دار /  که درو نور معرفت بینی

تهی از حکمتی به علت آن /  که پری از طعام تا بینی


۷.رئیس درگاه حسین قاضی آنکارا که یک علوی بود ، ما را به میهمانی دعوت کرده بود.بر سر سفره از مقام امام علی (ع) صحبت به میان آمد. پرسیدمش:امام را چقدر دوست داری ؟ گفت: از چشمم بیشتر!گفتم: خود او یا فرموده هایش را ؟گفت:هر دو را .پرسیدم: اگر هردو را دوست دارید ،چرا نماز نمی خوانید و مسجد نمی روید ؟ این در حالی است که امام به هنگام نمازخواندن درمسجد شهید شد .گفت: جماعت ما به جایی نمی روند که امام را در آنجا شهید کرده اند ! گفتم: برادر، اگر مسجد رفتن حرام بود  پیش از تو ، ائمه و اولیا آنجا را ترک می کردند! چه ، خداوند نبی گرامی را به رعایت قسط ، روی آوردن به مسجد و نماز با اخلاص امر کرده است : 

" قل امر ربی بالقسط و اقیموا وجوهکم عند کل مسجد و ادعوه مخلصین له الدین کما بداکم تعودون " (اعراف ، ۲۹)

8.برای همایشی به دانشگاه سیواس ترکیه رفته بودم . با صاحب نظری در زمینه علم کلام هم صحبت شدیم.دانست که ایرانی هستم ، خشنود شد و از روابط گرم ایران و ترکیه و مسائل کلامی ؛ از جمله کیفر اخروی و انواع مجازات الهی و خلود جهنم سخن به میان آمد .گفتمش : همه می دانیم که خداوند ظالم نیست در مصحف کریم در باب عدالت و برابری میزان کیفر با گناه بندگانش تاکید زیادی شده است.حال، حکمت کیفر ابدی و خلود در جهنم چیست؟گفت:خداوند عادل است و ذره ای در فعل او ستمی متصور نیست و لفظ  خلود و جزای ابدی در قرآن به حکم مجاز است نه حقیقت! از این سخن شگفت زده شدم  و در عین حال بر این باور کردم که صفات ثبوتی خداوند ابدی است و در روز حساب زایل نمی شود.اگر آمرزش از صفات الهی است، این صفت رحمانی هیچ وقت تعطیل نمی شود. آری ، خداوند حکیم  در آمرزش بندگان را به روی خود نخواهد بست. چه او خود فرموده است : " قل یا عبادی الذین آمنوا لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم"  (زمر ، ۵۴)


۹.تمسخر دیگران از راههای تحقیر اشخاص و نادیده گرفتن کارهای خوب آنان است. گسترش این پدیده زشت اخلاقی با هدف طرد ، تضعیف و کنج نشینی آدمیان و نادیده گرفتن حقوق شهروندی آنان صورت می گیرد. باید با درایت و تیزهوشی در برابر آن ایستاد . پیامبران الهی را نیز می خواستند با این ترفند غیر اخلاقی  از انجام رسالت خود بازدارند و صحنه را به کفار ، مشرکان ، منافقان و ظالمان طاغوت بسپارند . قرآن کریم می فرماید که پیامبری نبوده مگر آنکه او را ریشخند می کردند : " و ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزئون (حجرات ، ۱۱). 

 پاکمردی نقل می کرد :  تنی چند از جوانان باکویی در زمان حاکمیت کمونیسم به قصد تمسخر از فقیری پرسیدند که آیا آمپول زدن روزه را باطل می کند یا نه؟ فقیه تیز بین دریافت که پرسش آنان نه برای فهم دین بلکه سست کردن جایگاه آن در جامعه است . با حاضر جوابی گفت: فرزندانم ! آمپول سرد روزه را باطل نمی کند اما مواظب باشید آمپول گرم به یقین مبطل روزه است ! 


۱۰.فقیهی دانا در خطبه ای در اردبیل  می گفت : مردم! مواظب باشید که سر خود کلاه نگذارید! با حیرت پرسیدند:چطور ممکن است که آدم سر خود کلاه بگذارد ! گفت: آری ، انسان با کارهایی چون : گرانفروشی،کم فروشی ،غش در معامله و نظیر اینها سر خود کلاه می گذارد! شما فکر می کنید که با این کارها سود می برید . اما بدانید که این خود هستید که بازنده اید! پس ، مواظب باشید که خود را گرفتار این زیان ها نکنید.مگر نمی دانید که خداوند به روزگار سوگند می خورد که آدمیان زیانکارند  مگر کسانی که به خداوند باور کرده ، عمل درستی انجام داده و بر حق و ایستادگی در برابر سختی ها سفارش می کنند  :" والعصر  ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا وعملوا الصالحات وتواصوا بالحق وتواصوا بالصبر"(سورة العصر ) 


۱۱.علم برای گره گشایی است. با علم است که مجهولات معلوم می گردد و بر توانمندی افراد افزوده می شود. اما اگر علمی از مقتضیات زمان و مکان عقب بماند و پویایی خود را از دست بدهد، ممکن است ضررش بیشتر از خیرش باشد.یاد دارم روزی با استاد ابراهیم دینانی هم سخن بودم. تعریف می کرد که بیست سال فقه خوانده و به درجه اجتهاد رسیده است . در مورد جایگاه کنونی فقه پرسیدمش.گفت :فقه ما پوسیده است ! به حیرت فرو رفتم .افزود : مگر نمی دانی که فقه صامت و غیرپویا نمی تواند پاسخگوی مقتضیات عصر باشد . آری ، فقهی که گره گشای مسائل روز جامعه نباشد و از حل مشکل مردم عاجز باشد ، چه دردی را می تواند دوا کند!

پس ، فقه نیز به عنوان علم دین به احیا، تجدید و بازتعریف نیاز دارد تا بوی کهنگی ندهد و توانمندی الهی و تاریخی خود را بازیابد.

پویایی فقه به این است که از یک طرف از کتاب خدا فاصله نگیرد بلکه آموزه های خود را بامعرفت ها و ارزش های آن تطبیق دهد و از سوی دیگر با مقتضیات علمی و فکری زمان همخوانی داشته باشد.

۱۲.فقیهی ایرانی به ترکیه آمده بود. در رعایت آداب دینی ، به غایت مقید بود. پرسیدمش : حجاب دختران پوشیده ترکیه را چطور می بینی ؟ گفت : نمی پسندم و در ادامه صحبتش افزود : مگر در قرآن ندیده ای که می فرماید: "یا ایها النبی قل لنسائک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک أدنی أن یعرفن فلا یؤذین" ( احزاب،59 ) پرسیدم : مگر جز این است که اگر آنان به مصداق"یدنین جلابیبهن" عمل می کردند ، باید سینه هایشان را می پوشاندند.در حالی که کل بدنشان را می پوشانند.گفت : به مفهوم "ذلک ادنی ان یعرفن" توجه نمی کنند که اگر دقت می کردند ، نقاب می زدند تا شناخته نمی شدند!گفتمش: شیخ بزرگوار، معنای عبارت قرآنی این است که آنان تنها به مستور بودن شناخته شوند تا کسی آنان را آزار نرساند ، نه نقاب زدن که مفهوم"فلا یوذین" نیز ناظر به آن معناست. وانگهی ، اگر کسی بدون نقاب اذیت نشود ،چه ضرورتی بر استفاده از آن وجود دارد که خود نوعی اذیت آشکار  است!


۱۳. با فرهیخته ای درباره مردم ترکیه هم سخن بودم. ازرک گویی و صراحت و بیان آزاد آنان تعریف می کرد.گفتمش:اگر در جامعه ای آزادی بیان و صراحت لهجه وجود دارد ، راز آن این است که در آن جامعه حذف مخالف وجود ندارد یا کمتر است.کلید روشنایی چراغ مردم سالاری،حقوق شهروندی و عدالت نیز همین رعایت آزادی های مدنی افراد مخالف است. مگر نشنیده ای که  امام علی عليه السلام می فرماید : آلَةُ الرئاسةِ سَعَةُ الصَّدرِ .[نهج البلاغة : الحكمة 176 .] ؛ یعنی سعه صدر ابزار رياست بر مردم است . آری ، سعه صدر از یک طرف زمینه ریاست اشخاص را هموار می کند و از سویی دیگر ، به لطف آن  شهروندان نفس راحتی می کشند و از بیان دیدگاه های خود واهمه نمی کنند و بدین ترتیب ، تعامل میان حاکمیت و مردم هموارتر می شود ؛ بدون اینکه آندو صدمه و زیانی متحمل شوند.


۱۴.از کسانی که اطاعت از آنان در قرآن کریم واجب شمرده شده ، اولوالامر است. طبق آیه شریفه :" اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم " اطاعت از صاحبان امر جنبه امری دارد.شرط اطاعت دو چیز است : نخست آنکه دستور آنان در طول دستور خدا و رسولش است و نباید به چیزی یا کسی امر کنند که با احکام و اوامر خدا و پیامبر او مغایرت داشته باشد و دوم اینکه واژه " منکم " به خوبی نشان می دهد که آنان باید مورد تایید کسانی باشند که بر آنان فرمان می رانند.بنابراین ، هرکس به صرف حاکم بودن نمی تواند نقش اولوالامری داشته باشد. 

از زکریا بیاض ، رئیس وقت دانشکده الهیات دانشگاه مرمره استانبول پرسیدند : چرا به دختران محجبه اجازه ورود به دانشکده را نمی دهی ؟ گفت :به حکم قرآن ! پرسیدند: چطور؟ پاسخ داد: مگر نه اینست که قرآن  اطاعت از اولوالامر را واجب کرده است ؟ گفتند :آری . افزود : از دیدگاه ما رئیس دولت ، اولی الامر است و او برای ورود آنان به محیط دانشگاه محدودیت قائل است ! 

او مشخص نکرد که آیا اولوالامر می تواند به آنچه که خلاف  نصوص دینی  است ، فرمان دهد و پیروی از فرمان او به حکم قرآن واجب گردد ! اما حق پوشش شهروندان را که موافق دین الهی است و سازگار با آزادی عقیده ، نادیده بگیرد! 

۱۵.به دیدن نیلوفر آبی، معبد بهائیان در دهلی  رفته بودم.با دوستم ، در درون معبد آهسته صحبت می کردیم. مردی نزدیک آمد و گفت: جناب ، در معبد صحبت روا نباشد! پرسیدم :   اهل کجایی ؟ گفت : ایرانی هستم . از وی یک جلد از کتاب"اقدس" به رسم هدیه  خواستم؟ گفت: نمی توانم. دلیل آنرا پرسیدم.جواب داد:آیین بهایی جدید است و باید تا گسترش و تثبیت کامل آن از پخش کتاب مقدس به غیر هم کیشان پرهیز کرد.پرسیدم:اساس اعتقادی شما چیست؟ گفت : سه چیز است: وحدت خدا ، وحدت بشر و وحدت ادیان الهی! گفتم : پس ،شما به اسلام نیز اعتقاد دارید.گفت :آری ! پرسیدم: مگر نمی دانی که خداوند از حضرت محمد (ص) به عنوان "خاتم النبیین " یاد کرده است و به حکم آن، رسول دیگری مبعوث نخواهد شد. وقتی این سخن شنید، از پاسخ دادن عاجز ماند و شروع به سفسطه گویی کرد! 

خداوند پرونده رسالت را بسته که دیگر برای فهم هر امری نیازی به نزول وحیی نباشد. این پدیده به بلوغ فکری بشر کمک کرده است و از تکثر ادامه دار نبوت که می تواند به تفرق بشر دامن بزند جلوگیری کرده است.  

۱۶.برای کاری فرهنگی به شهر بانکوک رفته  بودم. یکی از رهبران مسلمان آن دیار به خانه فرهنگ ایران آمده بود. باری در گفتگو ، از همتای مذهبی خود به بدی یاد می کرد . با خود گفتم : سبحان الله! در عیان با استناد به آیه "واعتصموا بحبل الله جمیعا ولاتفرقوا" مردم را  وحدت و یکدلی دعوت می کنند و در خفا راه بی حاصل مفارقت و جدایی را می پویند!

این در حالی که خود به یقین می دانند تفرقه و بدگویی مقاصد همگرایانه دین را مثل خوره از بین می برد.کدام دین است که با تفرقه و اختلاف گسترش یافته است ! مولانا چه زیبا گفته است : 

نردبان این جهان ما و منی است / عاقبت این نردبان افتادنی است

لاجرم آن کس که بالاتر نشست / استخوانش سخت تر خواهد شکست

۱۷.گروهی زیر زمین خواب را در بمبئی هند دیدم که زمین را کنده ، روی آن پوشش پلاستیکی قرار داده اند و زیر آن گذران عمر می کنند. ناگهان ، ماموران شهرداری برای برداشتن پلاستیک ها و خرابی آلونک ها هجوم آوردند. آنان مبارزه را آغاز کردند ؛ مبارزه ای برای بود و نبود که فرجام خوبی نداشت . ماموران همه را ویران کردند و آنان که اعتراضشان به جایی نرسید با نومیدی و حیرت نظاره گر عمل ماموران ماندند و سکوت اختیار کردند ! گفتم: سبحان الله! گاوها را رها می کنند و انسان ها را در وضعیت فنا قرار می دهند ! آیا مفهوم حقوق شهروندی این است که حتی در زیر زمین نیز جایی برای حفظ امنیت و آرامش خود جایی نداشته باشی ! 


۱۸. از یاشار نوری اوزترک ، استاد الهیات و نویسنده ترک پرسیدند : حد ضروری پوشش زنان در نماز چقدر است؟ گفت: جلوت سراسر بدن و در خلوت به قدر ستر عورتین! چرا که احکام محرمیت میان انسان هاست نه خدا و بندگانش! اما او گویی فراموش کرده بود که خداوند می فرماید :" یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد " (اعراف ، ۳۱) ؛ ای فرزندان آدم ! زینت تان را نزد هر سجدگاهی بپوشید 

۱۹. از ماهاتیر محمد ، نخست وزیر و معمار اقتصادی اسبق مالزی  پرسیدند: اگر دوباره نخست وزیر می شدید چه کاری می کردید که در آن دوره نکردید؟ گفت: آزادی مطبوعات را محدود تر می کردم!

گویی او آزادی رسانه ها را مخالف توسعه کشور می دانست و گمان می کرد با محدود کردن اصحاب رسانه بهتر می توان کار کرد و به پیشرفت کشور پرداخت ! 

این در حالی که وجود رسانه آزاد رکن مردم‌سالاری است. بر فرض که با آزادی رسانه های همگانی رشد اقتصادی کمتر شود ، اما باید دانست لذت آن به مراتب بیشتر از زمانی است که ثروت بیشتر می شود اما حریت کمتر !  

۲۰. از رئیس گروه مافیایی کشت و تولید مواد مخدر در منطقه مثلث طلایی پرسیدند:چرا مواد مخدر تولید می کنید ، در حالی که میلیون ها نفر با عمل شما معتاد می شوند و زندگی طبیعی و سلامت خود را از دست می دهند؟ جواب داد: به خاطر دفاع از حقوق بشر! مردم خود باید برای زندگی خود تصمیم بگیرند و دولت ها نمی توانند به نام مبارزه با مواد مخدر آزادی آنان را سلب کنند! 

چه استدلال عجیبی در دفاع از حقوق بشر می کنند . کیست نداند که آنان به خاطر منفعت کلان خود کرامت انسانی را نادیده گرفته و آنگاه از حقوق بشر دم می زنند! 

۲۱. با دده ای علوی که عالم دینی فرقه علوی - بکتاشی است در آنکارا هم صحبت بودم. ازعلویت و نقش دده ها وخانه های جمع که محل تجمع و عبادت آنان است ، سخن به میان آمد.پرسیدم: اساس آیین علوی و بکتاشی چیست؟ گفت:  مراقب ال، بئل و دیل(دست،کمر و زبان) بودن که خطا نکنند! 

 در ادامه گفت: در رسم علویت ، اگر کسی دزدی کند ، ابتدا نزد دده رفته ، به گناه خود اعتراف می کند و او راه جبران گناهش را نشان می دهد.اگر کسی با زن شوهرداری رابطه نامشروعی داشته باشد ،15سال از ورود وی به خانه جمع جلوگیری می شود و اگر کسی با زبان تندی دیگری را اذیت کند باید از وی عذرخواهی کند.قهر کردن در خانه جمع ممنوع است و هر کسی وارد این درگاه شد باید با همه مصافحه کند. او استدلال می کرد که هیچ آیینی حقوق زن را به اندازه علویت پاس نمی دارد . زیرا که در جمع خانه ها ، مراسم عبادی آن که به صورت جمعی است بدون حضور زنان انجام نمی شود.

۲۲. چند صباحی با دوستی به سریلانکا رفته بودم. به حکم رفاقت چند کیلو میوه ای خرید و در مدتی که باهم بودیم از آن تناول کردیم. موقع وداع گفت: یادت باشد که چیزی را فراموش کرده ای ، گفتم یادم نمی آید .گفت : میوه ها را خوردی و پول سهم خود را فراموش کردی ! عذر به جای آورده ، آن را پرداخت کردم . این در حالی بود که او مدتی در وطن ، ناهار مهمان من بود . خدای را سپاس گفتم که این قدر خسیس آفریده نشده ام! 

به قول ناصر خسرو حکیم : 

وز بخل نیفتد به صد حیلت / از مشت پر ارزنش یک ارزن ! 

نه این طمع بتواند برید از این وعده /   نه آن خسیس بگوید بترک ده دینار (کمال الدین اسماعیل)

۲۳.باور دینی در سبک زندگی و نگرش مومنان تاثیر شایانی دارد.گاهی ، از سر عشق و دلبستگی کاری می کنند که مایه شگفتی می شود. به سالی از جده به دمشق می رفتم. حجاج سوری می خواستند،سوار هواپیما شوند.در آن میان برخی از آنان را دیدم که تنها سوغاتشان آب زمزم بود که می خواستند به زحمت به هواپیما ببرند! معلوم بود که باور به ثواب بودن شرب آب زمزم تا چه اندازه در میان مردم آن دیار ریشه دوانده که بهترین هدیه شان بود !

۲۴. یکی از آرزوهای کسانی که به مدینه می روند زیارت مزار حضرت رسول (ص) است. اما نمازگران می دانند که زیارت مزار ممکن نیست.با این حال ، مشتاقند که دست کم  به نرده آهنی مزار دست بکشند.اما شرطه های عربستان اجازه این کار هم را نمی دهند و آن را شرک می دانند. پیرمردی آفریقایی را دیدم که مشتاقانه به نرده مزار دست کشید اما شرطه ناظر به او شورید که چرا به میله دست زدی! آیا نمی دانی این کار شریک است.آرام و قرارم به سر رسید و به او گفتم:برادر ، اگر دست کشیدن به میله مزار شرک است، ممکن است در مذهب شما چنین باشد نه مذهب او که زیارت مزار را مستحب می داند.از این سخن من برآشفت و با عصبیت تمام گفت: ما یک دین بیشتر نداریم واین کار در دین ما شرک است ! 

۲۵. مخلوط کردن آب خالص با شیر بدون اینکه خریدار بداند ، از مصادیق غش در معامله است . انجام این کار به صحت معامله خدشه وارد می کند. اما گاهی ، همین عمل به عرف یک محل تبدیل می شود و از اشکال حقوقی و شرعی آن می کاهد . عزیزی می گفت : روزی با دوستم به کافه ای در پاکستان رفته بودیم .چای می خواستیم بخوریم ، دیدم که در کنار چای و شیر، کاسه ای آب هم آورده اند!  از دوستم پرسیدم : آب برای چیست ؟گفت :چون به مشتریان شیر کامل نمی دهند و به آن آب اضافه می کنند.به آنها گفتم شیر و مقدار آبی را هم که به آن می افزایی ، بیاور که خود تصمیم بگیریم! 

۲۶.یکی از ویژگی های ذاتی بشر ، داشتن کرامت اوست. به لطف این ویژگی باید با او بزرگوارانه رفتار کرد. اموری ؛ مانند بردگی ، تحقیر ، تبعیض ، ستم کردن ، فریب دادن ، حق کشی ، از بین بردن فرصت رشد و ... با کرامت بشر همخوانی ندارد.

باری ،  با دوستی در خیابان قدم می زدم . ناگهان، چقدر پول از من خواست.آن را گرفت و به دختر بچه سائلی داد و با نگاه معناداری که داشت رو به من کرد و گفت: خداوند در مصحف خود می فرماید که فرزندان آدم را کرامت بخشیده است : "لقد کرمنا بنی آدم" و آنگاه با ناراحتی پرسید : پس کو کرامت خدایی؟ آیا این است کرامت او که دختر بچه ای بی پناه باید از محل تکدی گری امرار معاش کند ! 

خداوند جایگاه بشر را به آدمیان نشان داده است و از آنان خواسته که با یکدیگر به نیکی و کرامت رفتار کنند.گدایی یک بچه نقض کرامت اوست که با بی اعتنایی دیگران لگدمال می شود .وانگهی ، با بی مسئولیتی دولت ، نهاد های مدنی و شهروندان حکم خداوند نیز نادیده گرفته می شود! 

۲۷. انصاف از لوازم یک زندگی مدنی سالم است . آدمیان با رعایت آن می توانند روابط خود را با یکدیگر متعادل ، اخلاقی و حسنه نگهدارند . یکی از آشنایان نقل می کرد که در ایام جوانی با کسی گلاویز شده بود ، پدرش به کمکش آمد .در همان زمان ، متوجه شدم نفر سومی نیز از پشت کتکم می زند ، وقتی رو برگرداندم ، دیدم نفر سوم پدرم است! ازکاراو آشفته شدم اما بدون اینکه حریم ادب را نقض کنم ، رنجیده خاطر آنجا را ترک کردم.


۲۸.یکی را پسری بود به غایت شلوغ ، بالای درخت بلندی رفته و نزدیک بود سقوط کند. پدرش را گفتند: مراقب فرزندت باش که جانش در خطر است .گفت : با رضای خودم بالا رفته است! علت پرسیدند:گفت : فرزند ناآرام  سقوط کند به که بماند و دلتنگی آرد!  زینهار از قرین بد زینهار و قنا ربنا عذاب النار! 


۲۹.با عالمی شیعه درعشق آباد  به مسجدی رفتیم.نماز جماعت برپا بود و ما نیز به حکم عبادت به امام اقتدا کردیم. بعد از نماز گفت : باید نمازمان را در منزل اعاده کنیم! دلیل آن را پرسیدم :گفت :سجده بر روی فرش جایز نیست و نماز را باطل می کند. شرکت ما در جماعت برای رعایت وحدت شیعه و سنی بود! گفتم : برادر، اگر به خاطروحدت با آنان نماز می خوانیم، یقین بدان که چنین نمازی صحیح ترین خواهد بود . اعاده نماز شعله  اختلاف را در دلها روشن نگه می دارد .در حالی که احکام فروع نباید اصول را نقض کند . مگر در کتاب خدا نخوانده ای که می فرماید :"واعتصموا بحبل الله جمیعا ولاتفرقوا". به حکم این آیه وحدت بخش ، واگرایی و تفرق در واقع همان پاره کردن حبل الهی است.

۳۰.امام حسین (ع) با انقلاب بیدار بخش خود دو چیز اساسی را به مسلمانان آموخت : نخست آنکه آدمی در بیعت و عدم بیعت از خلیفه آزاد است و نمی توان او را وادار به بیعت که به مثابه رای دادن است ، کرد. دوم اینکه هرکس حق دارد بر حاکمی که احکام معروف و منکر را رعایت نمی کند اعتراض کند ؛ هرچند خلیفه مسلمین باشد. اما این دو رهنمود بزرگ به مرور ایام فراموش شده ، جای خود را به مراسم آیینی بلکه گاهی قمه زنی پیروان داد. 

به سالی در ایام عاشورا به دهکده ای رفته بودم.عده ای از جوانان برای قمه زنی صف کشیده بودند.از جمله، در میان آنان چند نفری بودند که میانه ای با نماز و روزه هم نداشتند .گفتم: سبحان الله! اینان چگونه جماعتی اند ، واجبات را ترک کرده ، محرمات را به نام حسین(ع) زنده نگه می دارند!


۳۱. مولانا جلال الدین شاعر ، عارف و اندیشمند بزرگ ایران و منطقه است. قدرت استدلال او در عرفان اسلامی  بی نظیر است. کمتر شاعری می تواند همچون او آیات قرآن را به آن زیبایی تحلیل کند. 

باری ، روزی به دیدن آرامگاه این بزرگ مرد عرفان و ادب در قونیه ترکیه رفته بودم. بر سردر ورودی آرامگاه وی نوشته ای دیدم زیبا که به عشاق ناقص کمال می بخشید ! 

کعبه العشاق باشد این مقام            هر که آمد ناقص اینجا شد تمام


مولانا قونیه را به شهر عارفان و شیفتگان مبدل کرده است.مشتاقان او نه تنها به قصد زیارت بلکه برای قبولی حاجات خویش روانه درگاه وی می شوند .

زائران صدای دلنواز نی را که شرح جدایی های اوست ، در آنجا به گوش جان می شنوند.

بشنو از نی چون شکایت می کند / از جدایی ها حکایت می کند.

کز نیستان تا مرا ببریده اند / وز نفیرم مرد و زن نالیده اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگویم شرح درد اشتیاق 


۳۲. تشیع و تسنن دو شاخه اصلی و بزرگ جهان اسلام است. هردو به خدا ، پیامبر ، آخرت ، قرآن کریم و بسیاری از مسائل مشترک اسلامی اعتقاد دارند.اما بی اطلاعی و خود برتر بینی  به اختلاف و تفرقه میان آنها دامن می زند.

با یکی از اساتید کلام و حدیث ترک ، دیداری پیش آمد.از موضوعات مختلف بحث و گفتگو شد از جمله آنکه سخن از ضرورت وحدت شیعه و سنی به میان آمد .او با خردمندی گفت : انسان متعصب، از درک حقیقت عاجز آید و با رهایی از آن ، حقایق بر وی آشکار شود . اما رهایی از اختلاف مذاهب ممکن نیست مگر آنکه بر این باور برسیم که  نه سنی ، نه شیعه بلکه اسلام ! 


۳۳. تصوف یکی از شاخه های بزرگ جهان اسلام است که عرفای آن با نگاه عمدتا عرفانی و راز آلود به دین می نگرند و پیروان را به رفتار نرم و دوری از سیاست و مال دوستی تشویق می کنند .

 از شیخ ابوسعید ابوالخیر پرسیدند : تصوف چیست ؟ گفت : تصوف آنست که  "آنچه در سرداری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و آنچه بر تو آید نجهی " !


۳۴. یکی از عرفای نامدار ایرانی ابوالحسن خرقانی است. آرامگاه او در بسطام ، در نزدیکی شاهرود قرار دارد . بر سردر خانقاه این عارف انسان دوست نوشته شده است : " هر كس در اين سرا درآيد نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد، چه آن كس كه به درگاه باري تعالي به جان ارزد ، البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد " !


۳۵. یکی از روش های حل و فصل دعاوی در حقوق جزای  اسلامی ، دریافت دیه است.اگر کسی از قصاص صرف نظر بکند یا اساسا حق او چیزی بیشتر از دریافت دیه نباشد ، در این صورت قاضی میزان عادلانه آنرا تعیین می کند.

  با فقیهی درباره احکام دیات بحثی به میان آمد. وی در زمینه لزوم ثابت بودن میزان دیات استدلال می کرد . از وی دلیل خواستم . در پاسخ گفت: چه دلیلی بالاتر از این که احکام دین خدا ثابت است و با گذر زمان دچار تغییر نمی شود. پرسیدم : آیا در دین خدا ، ملاک دیات ، برابری آن با میزان خسارات نیست؟ گفت : آنچه ملاک است تعبدی بودن احکام الهی است.از این رو ، در تعیین دیات به تناسب آن با میزان ضرر و زیان توجه نمی شود. گفتم :  اگر چنین است ، پس چرا خداوند ما را به عدالت امر می کند . آیا عدالت جز اینست که حکم دیات با میزان ورود خسارت مطابق مقتضیات  زمان و مکان برابری کند ؟ گفت : عدالت بر مبنای همان احکام تعبدی است ولاغیر! مصلحت در این دیدم که به این اندازه قناعت کنم و خداوند حکیم  را سپاس گویم که انصاف ، نیکوکاری و کمک به نزدیکان را سرلوحه کارهایمان قرار داده است : " ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی " (نحل ، ۹۰)


۳۶. یکی از عالمان دین را درجه ای از زهد بود. عقیده داشت که تنها دوستداران اهل بیت رسول خدا(ص) ساکنان بهشتند وبس! ازوی پرسیدم: اگر کسی نه دوستدار اهل بیت باشد نه دشمنش؛ تکلیف وی چیست؟ گفت: چنین فردی در برزخ خواهد ماند. سوال کردم: آنانی که بی اطلاع از فضایل اهل بیتند چگونه خواهند بود؟ گفت: آنان نیز در برزخ خواهند بود .یعنی نه جهنمی اند ونه بهشتی. گفتم : اگر چنین است ،پس اکثر مردم جهان برزخی خواهند بود.این در حالی است که خداوند درقرآن کریم پهنای بهشت را به اندازه آسمان ها و زمین ذکر کرده است (جنة عرضها السموات و الارض) !


۳۷. پاک مردی ازثواب قمه زنی برای سالار شهیدان دفاع می کرد. از وی دلیل پرسیدم؟ گفت: هنگامی که حسین(ع) در کربلا شهید شد، خواهرش زینب (ع) سرش را به دیوار کوبید! پرسیدم :آیا سالهای بعد نیز این عمل تکرار شد؟ گفت: نمی دانم.پرسیدم آیا غیر از آن بانوی رشید کسی دیگر نیز سر خود را به دیوار کوبید. گفت: نمی دانم! گفتم : به فرض صحت خبر ، چرا قمه زنان سر خود را به دیوار نمی کوبند! گفت : این کار به خاطر زنده نگهداشتن حرمت خون آن بزرگان است. گفتم : یقین بدان که این ره که آنان می روند به ترکستان است !


۳۸.شخصی گوسفندان پسر عمویش را  به سرقت برد. بامدادان ، مالباخته از وی کمک طلبید . دزد که در همسایگی او بود ، با دستپاچگی گفت: نگران نباش! باهم به روستا های اطراف می رویم و گوسفندان را پیدا می کنیم. پس از پرس و جو و ناامیدی از پیدا کردن گوسفندان، خستگی بر آنان عارض شد. دزد پیشنهاد داد که به منزل دوستش که گوسفندان نیز آنجا بود رفته و در آنجا اندکی بیاسایند.او نیز که دیگر ناامید شده بود ، پیشنهاد وی را پذیرفت. در خانه دوستش را زد . وی با دیدن آنان حیرت زده شد.زیرا که مالباخته را نیز می شناخت.گمان برد برای بردن گوسفندان آمده اند. اما به رسم احترام ، آنان را به خانه دعوت کرد و یکی از گوسفندان را ذبح کرد و کباب خوشمزه ای درست کرد و بر سر سفره آورد.صاحب گوسفندان از شدت غصه و آزردگی، با وجود پافشاری میزبان از خوردن غذا امتناع می کرد. دزد که از نخوردن پسرعمویش ناراحت شده بود ، با حالت ملیحی گفت: غذایت را بخور ، گویی مال خودت را میخوری تا از گلوی ما هم پایین برود! پسر عمو از لحن او متوجه شد که کاسه ای زیر نیم کاسه است! آری ، فهمید که کباب از گوشت گوسفندان اوتهیه شده است. ابتدا خیلی خشمگین شد اما از کار او به خنده افتاد . بالاخره غذا را می خورند و بقیه گوسفندان را برداشته و روانه روستای خود می شوند .  به قول سعدی در گلستان :

خوی بددرطبیعتی که نشست  / نرود تا به وقت مرگ از دست


۳۹. روزهای پایانی دودمان پهلوی بود. یکی از ماموران شهربانی از ترس مردم روانه روستای خود می شود. برخی از آشنایان می پرسند: چرا با خود اسلحه نیاوردی که فردای انقلاب از روستا دفاع کنیم . مامور با وجود اکراهی که داشت بالاخره تصمیم می گیرد بازگردد.اما همین که به اداره اش می رسد با انبوه افراد مهاجم مواجه می شود و راه فرار را بر خود تنگ می بیند.آنان می رسند و او را سخت تنبیه می کنند. ماموربا بدنی زخمی به روستا برمی گردد.بازگشتی نامبارک که به مرگش می انجامد. به قول سعدی :


ای تهیدست رفته در بازار          ترسمت که پر نیاوری دستار

و باز او می گوید:


قناعت توانگر کند مرد را          خبر کن حریص جهانگرد را


۴۰. یکی از اموری که در فهم مشیت الهی و تدبیر و قانونمندی خداوند در اداره هستی نقش اساسی دارد ، قضا و قدر اوست. نظامات الهی که همان قضا و قدر اوست به قدری دقیق است که هیچ امری بدون حکمت ، تدبیر و قانونمندی صورت نگیرد.  

جوانی در حادثه ای از اتومبیل افتاده و تلف شده بود.آشنایان برای تسلیت آمده بودند. از نقش بی احتیاطی در وقوع حوادث بحث شد.یکی گفت : اجل که فرا رسید ، احتیاط باشد یا نه ، فرقی نمی کند و مرگ نصیب افراد می شود. گفتمش: به تجربه ثابت شده کسانی که در زندگی خود مراقبت بیشتری می کنند عمر افزونتری نصیبشان می شود.گفت: قضا و قدر امری مقدر است و کسی را یارای ایستادگی در برابر آن نباشد. پرسیدم : آیا می دانی قضا و قدر چیست؟ گفت : آنچه را که خدا مقدر کرده همان قضا و قدر اوست.


گفتم: آیا می دانی که قضا همان حکم  الهی است و قدر میزان آن . به عنوان مثال، اگر هوا ابری باشد حکم خدا این است که ببارد و میزان بارندگی نیز، قدر اوست. همچنین، برنده بودن کارد همان قضای الهی است.یعنی خداوند به آهن استعداد بریدن را داده است .حال اگر کسی بی احتیاطی کند به حکم قضای او کارد دستش را می برد و هر چقدر کمتر حزم و احتیاط کند ، چاقو نیز به همان نسبت بیشتر خواهد برید و این قدر الهی است. اما این منطق به گوش او نرفت که نرفت! جالب آنکه عالم مجلس نیز سخن او را تائید کرد ؛ بدون اینکه تعریف درستی از قضا و قدر داشته باشد.


۴۱. از نلسون ماندلا ، رهبر و قهرمان مبارزه با نژادپرستی در آفریقای جنوبی پرسیدند : چرا در اوج محبوبیت از قدرت کناره گیری کرده اید؟ حال آنکه ۳۰ سال از عمر ارزشمند خود را در راه مبارزه با آپارتاید در زندان سپری کرده ، پیروز شدید و امروز تبعیض نژادی جای خود را ه همگرایی و دموکراسی داده ، سیاه و سفید در کنار هم زندگی می کنند و به عمران و آبادی کشور می پردازند.

گفت: به همان دلیل که اشاره کردید. من برای رفع تبعیض نژادی زندان را برگزیدم و تنها آرزوی من لغو آپارتاید بود که خوشبختانه محقق شد. من برای ریاست و رسیدن به اریکه قدرت به زندان نرفتم! و اینک ، بگذارید صلح و دموکراسی در کشور حاکم باشد ،  جوان‌ترها خدمت کنند و ما از کار آنان لذت ببریم! برای مطالعه بیشتر درباره خاطرات ماندلا به کتاب او با عنوان  " طولانی ترین راه "  (Long walk to freedom) مراجعه شود.


۴۲. کودتای ۱۲ سپتامبر۱۹۸۰ ترکیه توسط ارتش و به رهبری کنعان اورن که یک دهه فضای آن کشور را رعب آور و امنیتی کرد ، نقطه عطفی در تاریخ سیاسی آن دیار محسوب می گردد. 

رجب طیب اردوغان نخست وزیر وقت ترکیه با خواندن قطعه ای از آخرین  نوشته مصطفی پهلوان اوغلو ، جوان ایده آلیست بی گناهی که توسط دولت کودتا در ۹ اکتبر ۱۹۸۰ نظامی اعدام شد ، گریست و اظهار داشت : جریان دموکراتیک ترکیه که با یاری و همراهی مردم جامه عمل خواهد پوشید ، برای جلوگیری از تکرار این گونه وقایع تلخ است! 

۴۳. وحدت نظر، فکر و عقیده همیشگی داشتن به ندرت ممکن است.این در حالی است داشتن اختلاف امری طبیعی است.  شیخی از دو دوست صمیمی پرسید : آیا تاکنون اختلافی با هم داشته اید. گفتند: نه ، ما هیچ وقت در حالت قهروجدایی نبوده ایم!


شیخ گفت: معلوم است که در این مدت به نفاق دوستی کرده اید.مگر ممکن است انسان ها هیچ اختلافی با یکدگر نداشته باشند.شما اختلاف داشته اید اما به روی هم نیاوردید!


گفتند: راست می گویی ، ما به خاطر ترس از قطع رابطه دوستی ، از ابراز نظر مخالف امتناع می کردیم.

۴۴.آدمی باید قدر و شان خود را حفظ کند.از جمله آنکه  جایی سخن بگوید که از وی استقبال می کنند. ضمن اینکه برای سخنرانی در میان جمع ، آگاهی کافی در چنته داشته باشد تا بتواند در ساحت تک صدایی مطلبی برای گفتن داشته باشد. 

شیخی بالای منبر رفت . در حالی که از وی برای وعظ و خطابه دعوت نشده بود. مردم که می دانستند وی سواد چندانی ندارد و اطلاعاتش از تاریخ ، کلام ، و احکام دین اندک است ، به گفته های او گوش نمی دادند.

شیخ از بی توجهی مردم به خشم آمد و گفت : مرا ببین که به چه درازگوشانی وعظ دین می کنم ! حاضران از شنیدن این سخن خیلی ناراحت شدند.در آن میان ، یکی گفت: اگر دقت کنید ، او راست می گوید ! چرا باید ازسخن وی ناراحت باشیم ؟ گفتند چطور ؟  گفت : اگر دراز گوش نبودیم در پای منبر وی جمع نمی شدیم که این گونه بد زبانی کند!


۴۵.برابری حقوق شهروندی امری کاملا  عقلانی و عادلانه است. شایسته نیست شهروندان به خاطر جنسیت از حقوق نابرابر و تبعیض آمیز رنج ببرند.در این میان ، باید یادآور شد که هدف فمینیسم به معنای تحقق برابری محض نیست. بلکه براساس این نهضت اجتماعی موضوع اولویت زنان مطرح است ؛ هرچند دفاع از آنان منجر به نابرابری شود.ضمن اینکه گاهی طرفداران این خیزش  نسبت به مسائل حقوق بشری دچار افراط و تفریط می شوند. 

 با مدیر هتلی در شهر ساحلی سرچشمه ازمیر صحبت می کردم . پرسیدم: اسمت چیست ؟ گفت :  زینب .گفتمش: آیا می دانی معنای زینب چیست؟ گفت: نمی دانم . توضیح دادم : در زبان عرب زینب از ترکیب دو واژه زین و آب تشکیل شده که به معنای زینت پدر است.گفت: از معنای اسمم خوشم نیامد !  با تعجب دلیلش را پرسیدم . گفت :  درنامگذاری هم نباید نابرابری باشد.این در حالی است که در مفهوم زینب پدرسالاری حاکم است و حقوق زنان نادیده گرفته شده است ! چرا به جای زینت پدر ، از ترکیب زینت مادر نام درست نکرده اند!


۴۶. با جمعی دانشجو درباره مقایسه جایگاه علم و ثروت گفتگو می کردم .در این میان ، برخی گفتند که در دنیای امروز بدون داشتن ثروت ، کسب علم نیز سخت است . از این رو ، به لحاظ رتبی ، کسب ثروت بر علم مقدم است.گفتم: مگر نمی دانید که دانایی مقدمه توانایی است . اگر بلاد غرب متمکن شده اند به واسطه داشتن علم آنان است. علم زمینه ساز تولید قدرت ، پول و امکانات است. بدون علم ، قدرت و ثروت ناپایدار به دست می آید .علم مبنای مدنیت است . اما به این معنا نیست که ثروت هیچ نقشی در توسعه ملل ندارد .بلکه ، چنانچه به جوامع مدنی نظری محققانه بیندازیم ، می بینیم که آنها با بهره مندی از ترکیب علوم ، دارایی ها و مهارت های مختلف صاحب مدنیت شده اند . چقدر خوب گفته است فردوسی ، شاعر توانای ایرانی :

توانا بود هرکه دانا بود  / ز دانش دل پیر برنا بود.


۴۷. از توماس جان واتسون(۱۸۷۴-۱۹۵۶) ، مدیر عامل وقت شرکت بین المللی دستگاه های کسب و کار در نیویورک آمریکا « آی . بی . ام » نقل می کنند که : یکی از کارکنانش مرتکب اشتباه بزرگی شد و خسارت زیادی به شرکت ضرر زد. برای بررسی موضوع به دفتر واتسون احضار شد . او در دیدار با مدیر عامل گفت :« به خاطر خطای فاحشی که مرتکب شده ام ، تصمیم دارم از شرکت استعفا دهم.» جان واتسون گفت : شوخی می کنید ، ما مبلغ زیادی بابت آموزش شما هزینه کرده ایم ! این ضرردر واقع هزینه آموزش شماست و از این به بعد با تجربه ای که کسب کرده ای ، دیگر مرتکب چنین اشتباهی نخواهی شد. بنابراین ، به محل کارت برگرد و کارت را با دقت و تجربه بیشتری ادامه بده ! 


۴۸. آدمی برای کمال شخصیت خود نیاز به مراقبت از زبان ، چشم ، دل و شکم دارد. بدون رعایت آن نمی توان شخصیت متعادلی داشت . بزرگی گفته است : دو چيز را هميشه فراموش كن :     

۱) خوبي كه به كسي مي كني ۲) بدي كه كسي به تو مي كند.

 همچنین ، هميشه به ياد داشته باش که وقتی در مجلسي وارد شدي ، زبانت را نگه دار ، در سفره اي كه نشستي شكمت را حفظ کن ، در خانه اي که وارد شدي چشمانت را نگه دار و در نماز که ايستادي حضور قلبی ات را نگه دار !


 ۵۰. ازحضرت علی (ع) نقل است که فرموده است: «أَلدَّهْرُ یَوْمانِ: یَوْمٌ لَکَ وَ یَوْمٌ عَلَیْکَ فاذا كان لك فلا تبطر و اذا كان عليك فاصطبر یعنی دنيا دو روز است: يك روز با تو و يك روز عليه تو ،روزي كه با توست مغرور مشو و روزي كه عليه توست مايوس نشو. چرا كه هر دو پایان پذیرند.


۵۱. افراد جامعه عموما در مسائل مختلف اجتماعی دچار خوشبینی یا بدبینی می شوند. هرچند خوشبینی امید ، تحرک ، علاقه و همگرایی را در آدمیان زنده نگه می دارد اما چنین نیست که بدبینی همیشه بد باشد. بدبینان با نقد خود هزینه مراقبت از جامعه را بالا می برند و سبب می شوند دولت ها با پی بردن به معایب کار خود برنامه ریزی بهتری داشته باشند. به بیان دیگر ، خوشبینی و بدبینی مکمل هم هستند.این در حالی است نباید چنان باشد که خوش بینی منجر به سادگی ، کاهش میزان تدبیر ، آینده نگری ، بیداری و آگاهی و عدم توجه به فرصت ها شود و با شیوع بدبینی نیز همگرایی ، اعتماد و تعاملات اجتماعی  از بین برود. 

 از جرج برنارد شاو  نویسنده و نمایشنامه نویس ایرلندی نقل است : انسانهای خوشبین و بدبین هردو برای جامعه مفیدند ، خوشبین هواپیما اختراع می‌کند و بدبین چتر نجات !


۵۲.کریم زمانی شارح مثنوی مولانا ، در میان جمعی در ترکیه از مثنوی و اندیشه های مولانا صحبت می کرد.در این میان به بیتی برخورد کرد که در آن واژه خر به کار رفته بود.آنگاه گفت: اگر خر نبود مولانا در تمثیلات خود دچار مشکل می شد.این حیوان نجیب کار مولانا را آسان تر کرده است.چرا که تمثیلات زیادی از مثنوی با استفاده از اسم خر توضیح داده شده است.


۵۳.مولانا از مردی نقل می کند که بالای درخت متعلق به دیگری رفته و میوه می چیند.صاحب باغ از وی می خواهد که از بالای درخت پایین بیاید . اما مرد به حرف صاحب باغ اعتنا نمی کند و در مقابل ، استدلال می کند: چرا باید پایین بیایم؟ من بنده خداوند هستم و از باغی که آفریده اوست میوه می چینم نه باغ تو که خود نیز آفریده او هستی ! صاحب باغ به غلامش دستور می دهد که او را پایین آورده ،  با طناب ببندد و شلاق بزند. مرد داد و فریاد می زند : بی رحم ! چرا می زنی ؟ از خدا نمی ترسی؟ صاحب باغ می گوید:من نمی زنم . بلکه بنده خدایی با چوب خدا پشت بنده او می کوبد! 


۵۴. شیخی به مزاح می گفت :  زن بیوه ای از مرد کریه المنظری می پرسد که ازدواج کرده است؟ وی به خیال اینکه زن علاقه مند ازدواج با اوست. فورا پاسخ می دهد : نه، زنی اختیار نکرده ام. زن در ادامه می گوید : مبادا ازدواج کنی که با این قیافه زشتی که داری نسل خود را برباد می دهی!


۵۵.یکی از اموری که همیشه سبب نگرانی شهروندان می شود ، گرانی کالاهای اساسی است. زیرا که بدون آنها اداره زندگی خانوادگی سخت می شود. در اقتصاد مبتنی بر بازار و به اصطلاح لیبرالیسم اقتصادی تعادل نرخ را به عرضه و تقاضا واگذار می کنند.اما دولت هایی که به شکل سوسیالیستی اداره می شوند ، بر کنترل قیمت ها یا حداقل دادن یارانه کالاهای اساسی به شهروندان تاکید می کنند.در اقتصاد سوسیالیستی روند توسعه جامعه کند می شود. در مقابل ، هراس شهروندان از گرانی قیمت ها کاهش می یابد.

نقل است قیمت گوشت گران بود. ازحکیمی راه چاره حل گرانی را پرسیدند.گفت: بهترین راه حل آن است که گوشت نخرید ! با نخریدن آن بازار عرضه و تقاضا تعادل پیدا می کند و نرخ آن نیز ارزان تر می شود! 


۵۶. دادگستری و نیروی انتظامی دو نهاد تامین کننده امنیت ، قانون مندی و آسایش جوامع هستند.اما گاهی دولت ها به حسن انجام وظیفه قانونی آنها نظارت نمی کنند. آنگاه ، مردم از رفتار غیر قانونی و اخاذانه برخی از کارکنان آندو رنج فراوان می بینند ، بدون اینکه بتوانند راه نجاتی پیدا کنند. 

روزی در مسیر  راه گنجه - باکو بودم. پلیس راه ، دستور ایست داد.همه مدارکم را به قصد وارسی گرفت.در نهایت گفت :گواهینامه رانندگی اصل نیست.گفتم از کجا می دانید که اصل نیست ، در حالی که فارسی نمی دانید ! گفت : من می دانم و باید جریمه نداشتن گواهینامه را پرداخت کنی . دیدم چاره ای به جز دادن جریمه نقد وجود ندارد ! آنچه را که خواستند دادم و به راه خود ادامه دادم ! داستان را به کارمند آرامگاه نظامی گنجوی گفتم . از شنیدن رفتار پلیس راه که همچون دزد سر گردنه عمل کرده بود ، بسیار ناراحت شد و به اصرار ما را به زیارت دیدنی های شهر زیبای گنجه رهنمون شد.


۵۷.یکی از آشنایان می گفت که روزی پدرم را به پزشک می بردم.نشانی او را خوب نمی دانستم به خویشاوندی تلفن کردم که باهم نزد پزشک برویم.تا آمدن او اندکی طول کشید و ناگزیر شدم برای جریمه نشدن دوبار با خودرو میدانی را دور بزنم . پدرم در حالی که معلوم بود از کارمن غضبناک شده است گفت: پسرم چیکار می کنی ! مگر اینجا خانه خداست که دور آن طواف می کنی! 


۵۸. ماه رمضان بود. باجمعی هنرمند ، میهمان سفره افطار شهرداری قونیه بودیم. اذان مغرب خوانده شد و تا آنان آماده شوند ، اندکی برای رفتن به محل ضیافت دیر شد. موقع رفتن متوجه شدم که بجز اندکی خودرو ، اتومبیل دیگری در خیابانهای مرکزی شهر رفت و آمد نمی کند . زیرا که مردم برای افطار به خانه های خود رفته بودند. دانستم که این جمله قرآنی که می فرماید : "لا اکراه فی الدین" ؛ یعنی در دین خدا اجباری وجود ندارد ، چقدر زیبا و اثرگذار است. وانگهی ، نفس  عارفانی مانند جلال الدین مولانا که آرامگاه او در قونیه است ، چقدر در معنویت شهروندان تاثیر گذاشته است !  


۵۹.اندیشمندی ترک می گفت : ما سه دشمن بزرگ داریم که عبارتند از: جهل، فقر و تفرقه. از نظر او مهمترین رسالت اسلامی ، مبارزه با آنهاست. چنانکه به این سه دشمن غلبه کنیم زندگی راحت ، امن و آسوده ای نخواهیم داشت. و اما ، برای مبارزه با جهل باید به  توسعه مراکز آموزشی روی آورد ، برای مبارزه با فقر باید به کارهای اقتصادی پرداخت و معضلات مادی جامعه را برطرف کرد و برای مبارزه با تفرقه باید راه دوستی ، وحدت و برادری را در پیش گرفت.

۶۰. یکی از نشانه های اعتدال اخلاقی این است که میان قول و فعل افراد انطباق باشد ؛ به ویژه افرادی که مربی و هادی مردم جامعه تلقی می شوند.قرآن کریم می فرماید : اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم (بقره ، ۴۴ ) ؛ آیا مردم را به نیکی دعوت می کنید و خود فراموش می کنید . قرائتی ، روحانی نامی ایران  نقل می کند: 

 یکی از علما عقیده داشت : دود روزه را باطل نمی‌کند. روزی ، به طور اتفاقی به خانه مُریدش رفت ، دید هم قلیان می کشد هم چایی می خورد. مریدگفت : حضرت آقا من مُقَلِد شما هستم.اما همه می دانند، قلیان بی چایی نمی‌شود! 

۶۱.یکی از مبانی اعتقادی اسلام ایمان به آخرت است. اما نباید تصور کرد که مسائل دنیوی ارتباطی به آخرت ندارند. بلکه دنیا و آخرت را نمی توان دو مقوله مستقل دانست . با این تفاوت که آنچه آخرت انسان را آباد میکند ، داشتن نگاه و عمل ارزشی است. اگر توجه به مادیات جهت گیری ارزشی داشته باشد ، قطعا مکمل آخرت خوب آدمیان خواهد بود.اما مادیات برای سود و منفعت صرف دنیوی و فاقد ارزش معنوی و تکاملی آخرت را تباه می کند. 

از دیدگاه دکتر شریعتی ، مفهومی که دنیا در ذهن ما دارد ، تحت تاثیر سنت آگوستین به وجود آمده که برای نخستین بار دنیا و جهان هستی را به دنیا و آخرت به معنای دو جهان ضد هم و دو اقلیم و دو منطقه جغرافیایی تقسیم کرد. دنیا در ذهن ما به عنوان زندگی مادی محسوس که در هند "مایا" نامیده می شود و عبارت از جهان محکوم ، ناپایدار و متزلزل است.این تقسیم بندی مال مسیحیت است که دنیا جداست و آخرت  جداست.بعضی اعمال برای دنیا خوب است و بعضی برای آخرت خوب است. در حالی که از نظر قرآن آنکه در دنیا نابیناست در آخرت نیز نابینا خواهد بود.آنچه در دنیا به من شایستگی و تکامل معنوی و انسانی می دهد ، همان برای سرنوشت آخرتی مقدمه می شود.از نظر اسلام عملی ارزش دارد که در این دنیا به ما آگاهی و تکامل معنوی و روحی  بدهد و اگر ندهد در آخرت نیز ثواب ندارد. (فرهنگنامه واژگان قرآن در آثار دکتر شریعتی ، لغت آخرت ، حیدر شجاعی) 

۶۲. یکی از ویژگی های اخلاقی افراد نیکوکار نوع دوستی آنهاست ؛ خواه به عنوان نتیجه ، منفعت آنان را تامین کند یا هیچ هدف مادی شخصی در آن نباشد.بلکه کاملا خیرخواهانه و انسان دوستانه باشد. بنابراین ، شهروندان در زندگی مدنی به دوستی و کمک به یکدیگر نیاز دارند و بدون آن زندگی آنان بسیار تاریک و غیر قابل اعتماد می شود.اما برخی گمان می کنند نوع دوستی امری ممکن نیست.به طوری که هابز فیلسوف بزرگ انگلیس (۱۵۸۸- ۱۶۷۹) عقیده داشت :" همه کنش‌های اجتماعی تحت تاثیر منافع شخصی و تلاش برای کسب قدرت قراردارند . نوع دوستی ، فکر بدی نیست. اما غیر ممکن است.خودپرستی نه تنها صفت بدی نیست بلکه تنها نمایش موجود در جامعه است  : " هدف از اقدامات داوطلبانه هر شخص ، دست یافتن به چیز خوبی برای خود است."  ( نگاهی به فلسفه ، ص ۶۱۳ ، دونالد پامر ، عباس مخبر )

۶۳. دهه اول انقلاب اسلامی ایران بود ، سفری به تایلند داشتم.در فرودگاه تهران ، مامور بازرسی از من خواست کفشم را دربیاورم.

گفتم : چرا این کار عجیب را که به مثابه بی حرمتی و از بین بردن عزت نفس شهروندان است ، انجام می  دهید.گفت : عده ای داخل کفش خود   به شکل غیر قانونی ارز خارجی  از کشور خارج می کنند ! 

 اما وقتی به بانکوک رسیدم ، دیدم آنها حتی ساک ها را نیز بازرسی نمی کنند . آنجا بود راز توسعه گردشگری را یافتم . آری ، آنها دریافته بودند که حفظ حرمت و عزت نفس مسافران از شروط اساسی گردشگری مطلوب است. به قول سعدی : 

بزرگان ، مسافر به جان پرورند / که نام نکویی به عالم برند 

تبه گردد آن مملکت عن قریب / کزو خاطر آزرده آید غریب 

۶۴. سفری چند روزه به جاکارتا داشتم.پرواز مستقیم میان ایران و اندونزی برقرار نبود.مجبور شدم به فرودگاه  دوحه قطر رفته ، از آنجا عازم جاکارتا شوم.

دریافتم که فرودگاه مذکور با تعداد هواپیمای مجهز آن چقدر ظرفیت بالایی دارد ! 

آری ، امیر نشینی که همچون قطره ای در برابر عظمت جغرافیایی و جمعیتی ایران است اما حکمرانی پروازیش مایه حیرت جهانیان قرار گرفته است ! 

بدین ترتیب ، روزانه  هزاران نفر از مردمان  کشورهای دور و نزدیک به آن کشور  سفر می کنند . با این رفت و آمدها ضمن گسترش گردشگری آن ، جایگاه سیاسی،  اقتصادی و بین المللی اش نیز تقویت می شود. 

۶۵. در دفاع از حق علاوه بر آشنایی با حقوق و آیین دادرسی ،  باید ابتکار عمل نیز داشت. کمتر کسی تنها با تجربه حقوقی و آگاهی به اصول و مقررات رسیدگی می تواند به حقوق قانونی خود برسد.بلکه مواردی ؛ مانند داشتن اعتماد و عزت نفس ، لایحه دفاعیه ، قدرت بیان و شگردهای دفاع از حق و مانند اینها نیز در تفهیم درست مطلب ، اقناع دادرس و رسیدن به حق لازمند. 

نقل است دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعوی انگلیس علیه دولت ایران به خاطر ملی کردن صنعت نفت تشکیل داده بود ، دکتر مصدق و هیات همراه ،  زودتر از موقع به محل رفته ، روی صندلی نماینده انگلیس نشسته بودند . نمایندگان انگلیس با مشاهده این وضعیت از آنان خواستند ، بلند شده ، روی صندلی خود بنشینند . قاضی رسیدگی کننده نیز به مصدق رو کرد و گفت که جای انگلستان نشسته اید . مصدق بلند شد و پاسخ داد  : خیال می کنید نمی دانیم صندلی مان کجاست ! اما چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستن برای خاطر این بود که بدانند بر جای دیگران نشستن یعنی چه ؟  این در حالی است سال های سال  آنها  بر منابع نفتی ما خیمه زده اند و یادشان رفته که این کار حقشان نیست . با همین ابتکار ، فضای جلسه تحت تاثیر رفتار و استدلال مصدق قرار گرفت و در نهایت هم انگلستان محکوم شد.

 (https://vrgl.ir/tmMAC)

۶۶. یکی از امتیازات یک زبان ، دشوار  نبودن یادگیری آن است.یک زبان خوب نباید استثنائات زیادی داشته باشد.به عنوان نمونه زبان اسپرانتو نه تنها استثنایی ندارد بلکه یادگیری آن نسبت به زبان های اروپایی آسان‌تر است. در این میان ، زبان روسی که یک زبان تماما صرفی است ، یادگیری کامل و دقیق آن برای بیگانگان دشوار تر است. زیرا علاوه بر اعمال قاعده مذکر، مونث و خنثی در اسامی و صفت ها ، همه کلمات بلکه اعداد نیز صرف می شوند. اضافه می نماید زبان های سخت متعلق به مردمانی است که دارای تفکر پر رمز و راز و  پیچیده ای هستند. عمق فکری آنان زیاد است و به راحتی نمی توان به اعماق فکری آنان پی برد

۶۷. با دانشجویی الجزایری در شهر تولوز گفتگویی داشتم. وقتی فهمید ایرانی ام از دکتر علی شریعتی سخن به میان آورد.اما هراس داشت که کسی متوجه گفتگوی ما شود. دریافتم که در فرانسه نیز که در زمینه حقوق بشر سرآمد جهان است ، درباره اندیشه های بیدارگرانه ایشان که خود فارغ التحصیل دانشگاه سوربن بود ، حساسیت وجود دارد ! 


۶۸.با صاحب نظری درباره توسل گفتگو شد.سخت طرفدار توسل به ائمه شیعه بود. استدلال می کرد در قرآن نیز درباره توسل به رسولان الهی آیات زیادی وجود دارد.

گفتمش : در قرآن کریم موضوع توسل بیشتر در زمینه شرک است. چرا که مشرکان به بت ها متوسل می شدند تا نزد خداوند برای آنان شفاعت کنند. در واقع ، یک روی سکه توسل است که به کار پیروان می آید و روی دیگر آن شفاعت است که متعلق به بت ها بود.

وانگهی ، توسل امت ها به رسولان نیز عمدتا بر سر خواسته های اضافی آنان بود که اشکالات عدیده ای نیز به همراه داشت.

اما اینکه ، امام وسیله باشد به مثابه آن است که نقش ابزاری پیدا کند . این در حالی است استفاده از این عنوان برای آنان درست نمی نماید. بلکه آنان نه شفیع بلکه با مطالب آموزنده شان هادی و راهنمای ما بودند و در واقع ، با این نقش عهده دار جهاد روشنگری  بودند. 

۶۹. در شهر ابهر زنجان به یک غذاخوری رفتیم.دریافتم نام غذاخوری به دو صورت محراب و مهراب نوشته شده است.دلیل آن را پرسیدم. صاحب رستوران گفت : درست آن مهراب است که از دو کلمه مهر و آب تشکیل شده است. او ادامه داد و گفت :  من زرتشتی هستم. سپس ، به توضیح درباره آثار نیکوی گفتار نیک ، پندار نیک و کردار نیک در رفتار آدمیان پرداخت .

پرسیدم : آیا جایی برای نماز خواندن وجود دارد ؟ جواب منفی داد و گفت : دیگر فایده ای برای نماز باقی نمانده است. زیرا که تاثیری در جلوگیری از فساد ، آدم کشی و ستم مسلمانان ندارد! 

پرسیدمش : با این استدلال  پندار نیک شما چه شد ؟ با تعجب منظورم را جویا شد . گفتم : در آیین زرتشتی بر نیت و پندار نیک تاکید شده است.اما شما درباره نماز پیشداوری بد کردید. این در حالی که عبادت در زندگی مردم  نقش تاثیرگذاری دارد. اما این تاثیر ممکن است سلبی یا ایجابی باشد. به بیان دیگر ، ممکن است رفتار و نگرش آدم خوب را بهتر و آدم بد را بدتر کند. این دو دیدگاه در قرآن کریم مشهود است. به طوری که در سوره ماعون به صراحت نمازگزاران غافل ، ریاکار و مانع خير را با واژه " ویل " مورد نکوهش قرار داده است ! این در حالی که در آیات ۱۹- ۲۳ سوره معارج از تاثیر نماز در فزونی ظرفیت نمازگزارانی که در نمازشان ثبات دارند و در سختی ها دچار تزلزل و بی تابی نمی شوند ، به نیکی یاد کرده است. 

عذرخواهی کرد و پارچه و مهری را برای نماز آورد که مایه سپاس شد. 

۷۰. در مثنوی مولانا آمده است که بایزید بسطامی، از عارفان بزرگ به زیارت خانه خدا می رفت. از هر شهری گذر می کرد ، مردم به دیدن او می آمدند.در این میان ، عارفی به دیدار او نرفت. بایزید غرور را کنار گذاشت و به دیدن او رفت. عارف از بایزید پرسید : بایزید ! کجا می روی ؟ گفت : به زیارت خانه خدا 

پرسید : برای زیارت بیت الله الحرام چقدر پول داری ؟ گفت : دویست دارم . عارف گفت : بایزید ! من عیالوارم و به لحاظ مالی در تنگنا هستم. اگر می توانی آن درم ها را به من بده و به جای کعبه به گرد من طواف کن ! 

گفت طوفی کن بگردم هفت بار / وین نکوتر از طواف حج شمار

و آن درمها پیش من نه ای جواد /  دان که حج کردی و حاصل شد مراد بدان که طواف کعبه طواف گل است و طواف دور من طواف دل است که جز خداوند کسی به آن راه ندارد . بایزید با شنیدن سخن پر از حکمت  عارف ، دویست درم را به او داد و از رفتن به حج منصرف شد! اما به خضر زمان خود رسید.

كعبه هر چندی كه خانه براوست /               خلقت من نیز خانه سر اوست

تا بکرد آن كعبه را در وی نرفت /                و اندرین خانه بجز آن حی نرفت

چون مرا دیدی خدا را دیده ای /          گرد كعبه صدق برگردیده ای

خدمت من طاعت و حمد خداست  /               تا نپنداری که حق از من جداست

چشم نیكو بازكن در من فكر /          تا ببینی نور حق اندر بشر

با یزید آن نكته ها را هوش داشت همچو زرین حلقه اش در گوش داشت


۷۱. پاره ای از مردم در شرایط عادی ثابت قدمند ، اما به هنگام ضرورت ثبات خود را از دست می دهند. این وضعیت در محاکم بیشتر خود را نشان می دهد. به ویژه آنکه اصالت نفع در جهت گیری سود محورانه اشخاص تاثیر می گذارد.به طوری که دادرسان در جریان رسیدگی به خوبی تغییر موضع اصحاب دعوی را تشخیص می دهند.  باری ، مردی در نزدیکی مسجدی سالن غذاخوری داشت که به مشتریانش مشروب هم عرضه مي کرد.

امام مسجد که از کار او ناراحت بود ، دعا می کرد تا خداوند بلای آسمانی بر وی نازل کند! روزی در اثر رعد و برق و طوفان شدید رستوران به خاکستر تبدیل گردید.

امام به مردم تبریک گفت و افزود : اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد ، دعایش مستجاب می شود و ناامید نمی شود.

صاحب سالن غذاخوری با شنیدن حرف های او به دادگاه شکایت کرد و از وی و نمازگزاران مسجد خسارت خواست ! آنان با حضور در دادگاه ادعای وی را رد کردند !

دادرس بعد از این که سخنان دو طرف دعوا را شنید ، گفت : نمی دانم چه بگویم ؟

از یک طرف امام و مومنانی هستند که به تاثیر دعا ایمان ندارند ! و از سوی دیگر مرد شراب فروشی که به تاثیر دعا ایمان دارد …!


۷۲. مثل معروف ترکی است که می گوید :  " محبت گوزده دیر " ؛ یعنی دوستی در چشم است. به بیان دیگر ، محبت در حفظ روابط است.از این رو ، قطع روابط در کمرنگ تر شدن تدریجی علائق اثر مستقیم دارد. اندیشمندی پرسید : آیا می دانید دوستی مردم چگونه خراب می شود ؟ گفتند : شما بهتر می دانید.

گفت : هرکس فکر می کند که دوستش وقت ندارد و به این دلیل با او تماس نمی گیرد. چون مدتی گذشت ، هردو در انتظار تماس طرف مقابل می مانند. سپس ، با خود استدلال می کنند که چرا من اول باید ارتباط برقرار کنم ؟

 و بدین ترتیب ، بدون هیچ تماسی از یاد هم غافل می شوند و یکدیگر را به فراموشی می سپارند! 


۷۳.رعایت حرمت و آبروی مردم از دیدگاه شرع ، قانون  و عقل بر همگان  واجب است.هیچ کس نمی تواند وارد حریم خصوصی مردم شود مگر اینکه دلیل قوی تری برای آن باشد.آنگاه مامور موظف با حکم دادستان عمومی یا قاضی می تواند وارد خانه مردم شود.

نقل است شبي خليفه دوم در كوچه هاي مدينه به گشت زني مشغول بود ، از منزلی صدایی می آمد. گوش کرد ، دید صدای موسيقي است ، از دیوار وارد خانه شد. مردی را دید که با زنی شراب می خورد. بدو گفت : اي دشمن خدا ، آيا گمان می کنی خداوند گناهت را مي پوشاند و تو بر معصیت مقیم باشی ؟

مرد گفت: اي پيشواي مسلمين شتاب مكن . اگر من يك گناه کردم ، تو مرتكب سه خطا شدي : نخست خداوند از جاسوسي نهي كرد (لا تجسسوا .حجرات ، ۱۲) اما تو تجسس كردي ! دوم خداوند فرمود :  از در خانه وارد شويد (اتوالبیوت من ابوابها.بقره ،۱۸۹ ) و تو از ديوار آمدی و باز فرمود :  هرگاه خواستيد به خانه اي درآييد ، اذن بگیرید (لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا و تسلموا علی اهلها.نور ، ۲۷ ) و تو بدون اذن وارد شدي ،خلیفه گفت: من خطا کردم مرا ببخش . گفت می بخشم به شرطی که دیگر از این خطاها نکنی  .(کنزالعمال ج ۳, ص ۸۰۸, ۷۲۸۸)


۷۴. یکی از قواعد مسلم‌ حقوقی نهی از ضرر زدن به دیگری است. هیچ ملتی  وارد کردن زیان به غیر را ، هرچند به بهانه استفاده از حق خود باشد ، بر نمی تابد.

روایت است شخصی در خانه مردي انصاري نخلي داشت و همیشه سرزده وارد خانه وی مي شد. این کار سبب ناراحتی و ناامنی او می شد. انصاري به ناچار نزد رسول خدا آمد و از صاحب درخت شكايت کرد. پيامبر رحمت مراحلي چند را دنبال كردند تا شايد او از ايذاء و تضييع حقوق انصاری دست بردارد ولي او به کار خود ادامه داد .آنگاه، حضرت پيامبر به دفاع از انصاری زیان دیده دستور داد درخت را بکنند و دور بیندازند و آنگاه فرمود : "لاضررولاضرارفی الاسلام" ؛ یعنی در اسلام (حکم ) ضرری و (جواز) ضرر زدن به دیگری وجود ندارد . (الكافي, ج ۵, ص ۴۹۲)


۷۵.یکی از چهره های  سیاسی مطرح  ایران در دوره قاجار امیرکبیر بود. او که نخست وزیر ناصرالدین شاه بود ، در درایت ، ایران دوستی و تشخیص  مقتضیات توسعه ایران شهره عام و خاص بوده است.شوربختانه ، بدخواهان سخت گیری او را در صرف بیت المال و حذف افراد سودجو برنتابیدن ، به کمک مادر ناصرالدین شاه زمینه قتل او را در فین کاشان فراهم کردند.

 نامه زیر منسوب به اوست که برخی در صحت آن تردید کرده اند. اما زیبایی خاصی دارد و تذکاری است برای همه کسانی که خود را فدای میهن می کنند ، اما به بیداری و حق خواهی شهروندان کمک می کنند. 

قربانت شوم !

الساعه که در ایوان منزل با همشیره همایونی (خواهر ناصرالدین شاه و همسر امیر کبیر) به شکستن لبه‌ی نان مشغولم خبر رسید که شاهزاده موثق‌الدوله حاکم قم را که به جرم رشاء و ارتشاء معزول کرده بودم به توصیه عمه خود ابقاء فرموده و سخن هزل بر زبان رانده‌اید. فرستادم او را تحت‌الحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که اداره‌ی امور مملکت با توصیه عمه و خاله نمی‌شود.زیاده جسارت است. تقی


۷۶. نیچه (۱۸۴۴_ ۱۹۰۰) یکی از فلاسفه نامی آلمان است که دارای اندیشه های سترگی است . دیدگاه های او در اندیشه سیاسی و فلسفی غرب بسيار تاثیر گذار بود. وی اعتقاد دارد چیزی به نام دانایی وجود ندارد.همه دانایی ها ابداعند و همه ابداعات دروغ . او در عین حال "خلاقانه دروغ گفتن" را توصیه می کند.این فکر همان اراده معطوف به قدرت است. از نظر وی اراده معطوف به قدرت به خاطر میل افراد به آزادی است . ازدیدگاه وی تنها دروغ هایی اصیل هستند که زندگی را تعریف می کنند.بقیه دروغ ها نیهیلیستی هستند.( نگاهی به فلسفه ، دونالد پامر، ترجمه عباس مخبر ، زندگی نیچه ) 

دکتر شریعتی ضمن توصیف دیدگاه نیچه درباره قدرت سرانجام زندگی او را شرح می دهد که شنیدنی است : 

" نیچه، فیلسوف نابغۀ قرن ۱۹ آلمان، که "رحم و مهربانی و گذشت" را زاییدۀ "ضعف و زبونی" می دانست و از میان همۀ فضایل انسانی و معنویت های اخلاقی، تنها و تنها به "اصالت قدرت" معتقد بود و می گفت : حق از آنِ زور است و ضعیف نه تنها قابل دفاع نیست و نباید به او ترحم کرد،بلکه باید نابودش کرد ! زیرا ضعیف شایستۀ ماندن نیست.

خود (نیچه) در حادثۀ شگفتی جان داد! در رهگذری ، اسب ضعیف یک گاری سنگین در جوئی افتاده بود و گاری بر روی اش.

گاریچی که گویا صاحب اسب نبوده است ، بی رحمانه او را در آن وضع رقت بار با تازیانه می زند تا به زور آزار و شکنجه وادار به حرکتش کند.

نیچه در دفاع از حیوان ضعیف و بیچاره، با گاریچی قوی و بی رحم گلاویز می شود ، ولی چون قاعدتا یک گاریچی از یک فیلسوف زورمندتر است! و به حساب نیچه، شایسته تر برای ماندن! چند لگد جانانه به پهلوی نیچه می زند و فیلسوف در خاک می غلتد و سپس می میرد.

در اینجا نیچه برای دفاع از یک حیوان زبان بسته، بی هیچ چشمداشت و طمع معنوی یا مادی ، فقط و فقط به صرف دفاع از "مظلوم"، صرف جانبداری از یک معصوم ضعیف، جانش را به خطر می اندازد و با ستمگر "نیرومند" در می افتد." 

( دکتر علی شریعتی،مجموعه آثار ۳۳ (گفتگوهای تنهائی)، جلد دوم، ص ۹۵۵) 


۷۷. دزدی به عنوان یک فعل فاسد چند وجهی و پیچیده در زندگی مدنی است.اما گاهی ، عواملی چون فقر و ناداری سبب می شوند که برخی از شهروندان به ناچار مشکل خود را از این طریق برطرف کنند.این در حالی است نه تنها خود با خطرات زیادی مواجه می شوند بلکه مالباختگان را نیز دچار بحران و ناامنی می کنند.

  نقل است دزدی وارد کلبه فقيرانه عارفي شد. او جز يک پتو چيز دیگری نداشت . اما ناراحت از این شد که چرا چیز با ارزشی ندارد تا حداقل نصيب دزد شود و او را خوشحال کند.

عارف چراغ را برداشت تا روي تاقچه بگذارد که ناگهان با دزد روبرو شد . دزد بسيار ترسيد .زیرا او نزد مردم محبوبیت زیادی داشت. این در حالی است وقتی عارف هراس او را دید ، با آرامش  گفت:

نترس ! من کمکت می کنم و افزود : سي سال است که در اين خانه زندگي مي کنم و هنوز  چيز با ارزشی را در آن پیدا نکرده ام. چراغ را آوردم که با هم بگرديم . شاید چیزی را پیدا کنیم .

دزد گفت: مرا ببخشيد ، نمي دانستم که اين خانه شماست و گر نه جسارت نمی کردم.


عارف گفت: اما درست نیست که دست خالي از خانه من بیرون بروی، من یه پتو دارم . هوا دارد سرد مي شود لطف کن و اين پتو را از من قبول کن.


عارف پتو را با اصرار به دزد داد .او خم شد پاهاي استاد را بوسيد ، پتو را تا کرد و بيرون رفت. عارف موقع رفتن دزد  به او گفت:

فراموش نکن که امشب مرا خوشحال کردی ! من همه عمرم را مثل يک گدا زندگي کرده ام . چون چیزی نداشتم ، از لذت بخشيدن نيز محروم بوده ام اما امشب تو به من  لذت بخشندگی را چشاندی !


۷۸. زهد به معنای بی اعتنایی  به زخارف دنیاست. اما معنای مصطلح آن که زهد را مترادف ترک دنیا بدانند ، با زهد حقیقی تفاوت آشکاری دارد. در این میان ، زهدی را که حافظ شیرازی مورد نقد قرار می دهد ، ترک دنیاست همراه با ریاکاری که به خرمن دین آتش می زند : 

آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت / حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو ! 

از دیدگاه اسلامی افراد زاهد کار و تلاش میکنند ، درآمد کافی کسب می کنند. اما خود را وابسته و اسیر مال دنیا نمی کنند. در مقابل ، آنان دست دیگران را می گیرند ، بدون اینکه خود را نیازمند جلوه گر سازند و به گدایی بپردازند. زهد از دیدگاه قرآن کریم هم  همان بى‌اعتنائى به دنیا است  :" لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‌ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ " ( حدید ، ۲۳ ) ؛یعنی اين بخاطر آن است كه براى آنچه از دست داده‌ايد تاسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد.دکتر علی شریعتی ضمن توصیف زهد حضرت علی (ع) می گوید : " زهد عبارت‌است از تحمل فقر برای مبارزه با فقر، تحمل گرسنگی برای مبارزه با گرسنگی، صرف‌نظر کردن از نان خویش برای بدست آوردن نان مردم، و همچنین، از نظر زندگی فردی، هر چه بیشتر سبکبار بودن، بی‌نیاز بودن و به نانی و نمکی سیر شدن و خود و خانواده را سیر کردن، تا در مبارزه برای سیر کردن مردم گرسنه‌ی زمان خودش هیچ‌گونه سنگینی بار زندگی فردی نداشته باشد."  (قرن ما در جستجوی علی بخش ۵) . این در حالی است که زهاد خشک به غلط زندگی عادی را ترک می کنند و خود را بی اعتنا به دنیا نشان می دهند و آبرویی را برای زاهدان حقیقی نمی گذارند! 

و اما ، روزی زاهدی در حال تهجد بود. کسی از وی خواست که بهشت و جهنم را به او نشان دهد.

زاهد نگاهی به او انداخت ، لبخندی زد و بی اعتنا  به راز و نیاز خود ادامه داد. آن شخص از بی توجهی زاهد خشمگین شد و مشتش را گره کرد که او را بزند . زاهد به آرامی دست او را گرفت و گفت : این خشم تو نشانه جهنم است!

مرد با شنیدن این حرف آرام شد ، نگاهی از سر شرمندگی و تواضع  به چهره زاهد انداخت و لبخندی زد.

آنگاه زاهد گفت: این هم نشانه‌ بهشت است! 


۷۹. مرگ یک امر طبیعی است.شخص بیدار و آگاه از نظامات الهی ، از مردن کسی شاد نمی شود. چرا که این پدیده نظام مند نصیب هر کس می شود و از آن راه فراری وجود ندارد. خداوند رحمان و رحیم در کتابش می فرماید :" کل نفس ذائقه الموت ثم الینا ترجعون (عنکبوت ، ۵۷ ) ؛ یعنی  هر کس طعم مرگ را خواهد چشید و آنگاه به سوی ما برگردانده می شوید. 

و اما ، شادی حقیقی جایی است که دشمنی ها از میان بر خیزند و آدمیان بدون تبعیض ، کینه و خشونت کنار همديگر باشند و از زندگی خود لذت ببرند . 

در گلستان سعدی آمده است :

شخصى نزد انوشيروان آمد و گفت : مژده باد به تو كه خداوند فلان دشمن تو را از ميان برداشت و هلاك كرد.

انوشيروان به او گفت : اگر خدا او را از ميان برد ، آيا مرا باقى مى گذارد؟

اگر بمرد عدو جای شادمانی نيست كه زندگانى ما نيز جاوداني نيست


۸۰.در دانشگاه استراسبورگ فرانسه در رشته حقوق تحصیل می کردم . روزی میان من با مامور نیروی انتظامی شهر گفتگویی صورت گرفت . از آزادی در ایران پرسید .گفتم منظورتان از آزادی چیست؟

گفت : یعنی آزادی مردم در میخواری ، رابطه دوستی آزاد دختر و پسر ، کازینوها و مانند اینها که در فرهنگ فرانسه جزئی از حقوق شهروندی شمرده می شود .گفتم : درکشورما تلقی دیگری از آزادی وجود دارد .در واقع ، سنت و آزادی مکمل همدیگرند. اما به عقیده من قلمرو آزادی بیشتر در بیان اندیشه ، نظر و عقیده است که وجود آن در زندگی مدنی مردم مهمتر است نه آنچه را که شما می گویید! 

برعکس ، آنچه را که به نام آزادی می دانید و از آن دفاع می کنید ، عملا آدمی را به بند می کشد ، اسیر هوی و هوس  می کند و بدین ترتیب ، فرصت درست اندیشی را از وی سلب می کند! 


۸۲.همسایه ها بر گردن یکدیگر حق دارند. به ویژه آنکه دولت ها باید تلاش کنند با توسعه روابط دوستانه خود با همسایگان ، زمینه های آشنایی ، سفر ، کار ، تحصیل و پژوهش علمی سهل را برای شهروندان یکدیگر فراهم کنند . 

پزشکی ایرانی نقل می کرد که روزی با استادش در ترکیه به خاطر سفر به ایران خداحافظی می کرد.

استاد پرسید : به مرز ایران که رسیدی با چه وسیله ای به شهرت خواهی رفت ؟ به مطایبه گفتم : پدرم  استری دارد که با خود به مرز بازرگان می آورد و با آن به تبریز می روم . سکوت اختیار کرد و دیگر چیزی نگفت . بعد از مدتی که از سفر بازگشته بودم ، مرا دید و گفت : چرا به دروغ به من گفتی که با استر به تبریز خواهی رفت ، در حالی که ایران موشکی تولید می کند که برد آن چندین هزار کیلومتر است.گفتم : استادم ، من از شما تعجب کردم که وقتی گفتم با استر به تبریز خواهم رفت به نشانه باور چیزی نگفتی! در حالی که از شما به عنوان یک شخصیت علمی دانشگاه استانبول بعید بود که ندانید کشورهمسایه تان خودرو هم دارد یا نه ! 

۸۳.پسری پدرش را در فشار قرار داده بود که برایش کبوتری بخرد.پدر به نشانه مخالفت از خرید کبوتر خودداری می کرد ، پسر به تنگ آمد و گفت : پدر،یعنی قیمت کبوتر اینقدر زیاد است که از خریدن آن عاجزی! پدر گفت : فرزندم ، نمی دانم چرا هوش و زیرکی نداری؟ بگذار، دیگران کبوتر بخرند، ارزن تهیه کنند و از آن نگهداری کنند اما ، موقع پرواز، پشت بام برو و خیال کن که صاحب کبوتر تویی!


۸۴. پسری سیگار می کشید و بخشی از درآمدش را صرف آن می کرد. پدر گفت : ای ابله ، برای چه اینقدر برای سیگارکشیدن هزینه می کنی؟ گفت : چه کنم که نمی توانم  ترکش کنم . پدر که از ضعف او به خشم آمده بود گفت : بسیار خوب ،  اگرنمی توانی ترک کنی ، راه حل ساده تری برای آن دارم بدون اینکه هزینه ای هم داشته باشد ! پسر با خوشحالی پرسید که راه حلت کدام است؟ گفت : موقع روشن کردن تنور ، سرت را به طرف آن ببر و هرچقدر خواستی از دود صادر از هیزم آن استفاده کن ! 


۸۵. با دانشجوی ایرانی که سابقه طلبگی هم داشت در شهر رمس فرانسه قدم می زدم .پرسیدم : آیا کت شلوار و کفشی که اکنون پوشیده ای بهتر است یا عبا و قبا و نعلینی که در ایران داری؟ گفت : آنچه در ایران می پوشم بهتر است و ادامه داد : تو نمی دانی که عبا و قبا و نعلین چه لذتی دارد ؛ به ویژه آنکه وقتی وارد مجلسی می شوی همه به احترامت بلند می شوند و جای خود را به شما می دهند!

سعدی شیرازی شعر زیبایی دارد که شخصیت حقیقی آدمی را توصیف می کندو چه بهتر است که هرکس دنبال تربیت چنین شخصیتی باشد : 

تن آدمی شریف است به جان آدمیت / نه همین لباس زیباست نشان آدمیت 

اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی / چه میان نقش دیوار چه میان آدمیت

به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد / که همین سخن بگوید به زبان آدمیت 

اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد / همه عمر زنده باشی به روان آدمیت 

۸۶.نقل است عارفی باور داشت به قدری در طبیعت نفوذ دارد که اگر دستور دهد ، حتی درخت به احترام او از جای خود بلند شده و به نزدش می آید! مردم برای امتحان می گویند : اگر راست می گویی، از درختی که پیش ماست بخواه که به نزدت بیاید.


عارف از درخت می خواهد که به اذن خدا به نزدش بیاید ! اما هر چقدر، دعا و التماس می کند ، از درخت حرکتی دیده نمی شود.آنگاه خودش نزد درخت می رود ! مردم با تعجب می پرسند ؟ برای چه پیش درخت رفتی ؟ پاسخ می دهد که اولیا خدا غرور ندارند، اگر  درخت معذور است ، من که عذری ندارم و خودم پیشش می روم!


۸۷. امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران پیامی را به میخائیل گورباچف ، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی فرستاده ، او را به اسلام دعوت کرده بود. شواردنادزه وزیر خارجه وقت شوروی همراه با هیئتی به ایران آمده ، پیام متقابل گورباچف را در جماران به امام خمینی تقدیم کرد . این پیام مورد توجه او قرارنگرفت و مایه حیرت آنان شد. امام خمینی خطاب به شواردنادزه گفت :

"به ایشان (گورباچف) بگویید که من می خواستم جلوی شما یک فضای بزرگتر باز کنم . من می خواستم دریچه ای به دنیای بزرگ ، یعنی دنیای بعد از مرگ که دنیای جاوید است را برای آقای گورباچف باز نمایم و محور اصلی پیام من آن بود. امیدوارم بار دیگر ایشان در این زمینه تلاش نمایند."


۸۸.ستارخان ، سردار ملی ، از رهبران مشروطه در محاصره نیروهای محمدعلی شاه قاجار قرار گرفته بود.درآن زمان سرکنسول روسیه پرچم سفیدی را به ستارخان می آورد و پیشنهاد می کند که آن را بر پشت بام خانه خود برافرازد تا از حمله نیروی های دولتی در امان بماند .ستارخان ضمن رد پرچم در پاسخ می گوید :

جناب كنسول! من مي‌خواهم هفت كشور زير پرچم  بیرق ایران باشد و تو می خواهی پرچم روس را بر پشت بام خانه ام برافرازم !


۸۹. سقراط از ارکان فلسفه یونان است. افلاطون شاگرد برتر او بود. وی حق بزرگی بر گردن بشریت دارد. اما دولت وقت یونان اندیشه بیدار و خلاق او را بر نمی تابید. تا اینکه روزی ، دادگاه آتن این فیلسوف بزرگ بشریت را به اتهام تلاش وی برای فساد فکری جوانان محکوم به اعدام کرد ، اما دوستانش از وی خواستند که تقاضای عفو کند اما سقراط از قبول آن امتناع کرد و جام زهر شوکران را بر سر کشید و جان خود را به جان آفرین تسلیم کرد. وی در بخشی از دفاعیه خود در دادگاه گفت: فرق من با شما این است که من از نادانی خود آگاهم اما شما از نادانی خود بی خبرید! به قول رودکی :

تا بدانجا رسید دانش من /             که بدانم همی که نادانم


۹۰. حضرت علی(ع) در مقابل مردمی که او را ستایش می کردند فرمود : بار خدايا تو مرا از خودم بهتر مى شناسى و من خود را  بيشتر از آنان مى شناسم، خدايا مرا از آنچه  اينان مي  پندارند، نیکوتر قرار ده و آنچه را نمي دانند بيامرز (نهج البلاغه ،حکمت ۱۰۰)


۹۱.   از امام علی (ع) پرسيدند "خير" چيست ؟ فرمود: خیر آن نيست كه مال و فرزندت زیاد شود ، بلكه آن است كه دانش و بردباریت فزونی یابد و در پرستش پروردگار در ميان مردم سرفراز باشى ، پس هرگاه كار نيكى انجام دادی شكر خدا به جاى آورى و اگر بد كردى از خدا آمرزش خواهى، در دنيا جز براى دو كس خير نيست : يكي گناهكاري كه با توبه جبران كند ، و ديگر نيكوكاري كه در كارهاي نيكو شتاب ورزد. (نهج البلاغه،حکمت ۹۴)


۹۲. نقل است روزی بهمنیار ، شاگرد ابن سینا به استادش می گوید که با این همه علمی که داری اگر ادعای پیامبری می کردی ، همه به تو ایمان می آوردند. ابن سینا سخن او را نمی پذیرد تا اینکه روزی، درهوای سردی ازشاگردش می خواهد که برایش آب بیاورد . شاگرد می گوید : استادم، خودتان طبیب هستید. بهتر مى دانید معده وقتى در حال التهاب باشد ، اگر انسان آب سرد بخورد معده سرد میشود و ایجاد مریضی می کند.

بوعلى می گوید: من طبیبم و شما شاگرد هستید. من تشنه ام شما براى من آب بیاورید، چكار داری!

به هرحال ، بهمنیار با هر بهانه ای آب نمی آورد و آنگاه ابن سینا می گوید: شما كه شاگرد من هستى و چندین سال است پیش من درس خوانده ای، می گویم ، آب بیاور ، نمى آورى و بهانه براى من مى آورى ، در حالى که این شخص مؤذن پس از گذشت چند صد سال از وفات پیامبر اکرم بستر گرم خودش را رها کرده و بالای مناره به آن بلندى رفته تا آن كه نداى "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله " را به عالم برساند. او پیغمبر است ، نه من كه بوعلی سینا هستم ...


۹۳. ابن تیمیه، فقیه حنبلی(661 ـ 728) در نقض المنطق (ص 181) می گوید که  فقیهان بخارا درباره ابن سینا میگفته اند: «وکان کافراً ذکیا» یعنی او کافری باهوش بود. در روضات الجنات خوانساری (ص 242 چاپ اول) نیز آمده است که بیشتر فقیهان سنی روزگار وی برای اینکه در کتاب شفا قدم جهان و نفی معاد جسمانی و مانند این سخنان را دیده اند او را کافر خوانده اند.اما ابن سینا در برابر اتهامات فقهای ظاهربین شعر بسیار متین و زیبایی را گفته است :


کفر چو منی گزاف و آسان نبود/ محکمتر از ایمان من ایمان نبود


در دهر همین یک منو آنهم کافر         پس در همه دهر یک مسلمان نبود


۹۴. لسان الغیب حافظ ، از اندرزگویان زمان خود بغایت در رنج بود . زیرا که مطابق گفته های خویش عمل نمی کردند و ریا و خودنمایی پیشه می کردند . به همین دلیل به افراد شناخته شده شهر ؛ مانند واعظ ، قاضی ، محتسب ، صوفی ، زاهد و ... تاخته ، آنان را از رفتار دوگانه شان برحذر می داشت . درابیاتی درباره واعظان منبری می گوید :


واعظان کاین جلوه درمحراب ومنبر میکنند / چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند ! 

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس / توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند.

حافظ رفتار دوگانه محتسب شهر را نیز یادآوری کرده و به دوری از وی توصیه می کند : 

باده با محتسب شهر ننوشی زنهار/ بخورد باده‌ات و سنگ به جام اندازد

او شراب خوردن پنهانی شیخ و قاضی را با عنوان شرب الیهود توصیف می کند.چرا علمای یهود نیز با اینکه خوردن می را حرام می دانستند ، اما به خوردن پنهانی آن روی می آوردند  : 

احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان / کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش

گفتا نه گفتنیست سخن گرچه محرمی / درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش !

حافظ محترمانه به زاهدان نیز می تازد و آنان را از ایراد گیری خشکشان برحذر می دارد : 

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت / که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت ! 

من اگر نیکم و گربد تو برو خود را باش/ هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت .

و بالاخره ، درباره مجاز بودن نقد از رفتار صوفی ناخالص و خرقه دروغینشان می گوید : 

نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد/ ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد!


۹۵.آن شنیدم که عاشقی جان‌باز /   وعظ گفتی به‌خطـه شیراز

ناگهان روستایی نادان /                 خالی از نور دیده و دل و جان

ناتراشیده هیکل و ناراست  /           همچو غولی از آن میان برخاست

گفت ای مقتدای اهل سخــن  / غـم کارم بخور که امشب مـن

خرکی داشتم چگونه خری  /             خری آراسته به‌هر هنری

یک دم آوردم آن سبک رفتار/:             بـه‌تفرج میانه بازار

ناگهانش زمن بدزدیدند /                   زین جماعت بپرس اگر دیدند

پیر گفتا بدو که‌ ای خرجو /               بنشین یک زمان و هیچ مگو

پس ندا کرد سوی مجلسیان  /             که اندرین طایفه ز پیر و جوان

هرکه با عشق در نیامیزد /              زین میانه به‌پای برخیزد

ابلهی همچو خــر کریه‌لقا /                زود برجست از خـری برپا

پیر گفتش توئی که در یاری /             دل نبستی به‌عشـق؟ گفت آری

بانگ برداشت گفت ای خـردار /         هان خرت یافتـم بیار افسار . فخرالدین عراقی


۹۶. نلسون ماندلا(۱۹۱۸-۲۰۱۳ ) ، رهبر آزادیخواه آفریقای جنوبی ، برای لغو آپارتاید به عنوان سخت ترین شکل تبعیض نژادی در قرن معاصر ، تلاش زیادی کرد. او در کتاب خاطراتش به نام " راه طولانی   به سوی آزادی "  که در سال ۱۹۹۴ منتشر شد آرزوهای جالب خود را که از روح بلندش حکایت می کند ، چنین شرح می‌دهد : « در طول سال‌های طولانی تنهایی بود که اشتیاقم به آزادی تبدیل به آرزوی آزادی برای همه مردم از سیاه و سفید شد. من این نکته را بهتر از هر چیز دیگری می‌دانستم که درست همان گونه که ستمدیدگان باید آزاد شوند ، ظالمان نیز باید آزاد گردند. مردی که آزادی دیگری را سلب می کند ، اسیر تنفر است و در پشت میله‌های زندان تعصب و کوته اندیشی گرفتار است. من اگر آزادی فرد دیگری را می‌گیرم ، واقعاً آزاد نیستم بلکه وضعیت من مشابه زمانی است که آزادیم را از من گرفته باشند. وقتی از زندان آزاد شدم مأموریت من این  بود که هم ظالم و مظلوم را آزاد کنم. در طول زندگی‌ام خود را وقف مردم آفریقا کرده‌ام . با استیلای سفیدپوسان مبارزه کرده‌ام  و با استیلای سیاهان نیز مبارزه کرده‌ام. به دنبال آرمان جامعه‌ای آزاد و دموکراتیک که همه بتوانند در آن در توازن و با فرصت هایی برابر زندگی کنند، بوده‌ام». 


۹۶. گاهی آلوده شدن به بعضی از گناهان توسط دیگران زمینه سازی می شود و ارتکاب آن به تنهایی ممکن نیست. از این رو ، به عنوان راهکار باید رشته ارتباط با مجرمان را قطع کرد تا خلاف و گناه نیز کمتر شود.

 نقل است که جناب بودا به دهی سفر كرد . زنی كه مجذوب سخنان او شده بود از وی خواست تا مهمانش باشد . بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ او شد . کدخدای دهكده از شنیدن این خبر هراسان شد و خود را به بودا رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانه‌ او نروید . بودا به كدخدا گفت : یكی از دستانت را به من بده كدخدا تعجب كرد و یكی از دستانش را در دستان او گذاشت . آنگاه بودا گفت : حالا كف بزن. كدخدا بیشتر تعجب كرد و گفت: هیچ كس نمی‌تواند با یک دست کف بزند.

 بودا لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این كه مردان دهكده نیز هرزه باشند . بنابراین مردان و پول‌هایشان است كه از این زن ، زنی هرزه ساخته‌اند ! 


۹۷. صاحب نظری به نقل از شخصی می گفت که وی با جمعی به سفر حج رفته بود . مامور بهداشت به مسافران حج گفت : به دلیل شیوع وبا استفاده از صابون و مواد بهداشتی را فراموش نکنید. در این هنگام ، روحانی کاروان با رد توصیه های بهداشتی وی گفت: هر آنچه در قرآن و روایات دینی نیامده است، رعایت آن واجب نیست. بنابراین ، در روایات اسلامی درمورد استفاده از صابون مطلبی وجود ندارد و شما نیز لزومی به رعایت دستورهای بهداشتی ندارید و ما نیز به حکم روحانی کاروان تا پایان مراسم حج از مواد بهداشتی استفاده نکردیم!


۹۸. تشویق و تنبیه به عنوان دو گزاره اثرگذار در زندگی مدنی مردم است و نباید هیچ یک را فدای دیگری کرد.با این حال ، نباید تردید داشت که تشویق در درخشش استعدادها و امید به زندگی مردم تاثیر سازنده تری دارد. از این رو ، نباید ارزش آنرا در روابط اجتماعی به ویژه محیط های آموزشی نادیده گرفت . 

دانش آموزی با وضع نامناسبی به مدرسه می آمد و در درس هایش  خوب نبود . معلم از اینکه او به درسش اهمیت چندانی نمی دهد ، خیلی ناراحت بود . اما با مطالعه پرونده اش متوجه شد که مادرش را از دست داده است . روزی دانش آموزان در روز معلم هدایایی را برای معلمشان آورده بودند و او نیز هدیه کوچکی را برای او آورده بود که سبب خنده همکلاسان شد. اما معلم از وی خیلی قدردانی کرد. تشویق معلم روح تازه ای به او بخشید و علاقه و اعتماد به نفس ویژه ای پیدا کرد.این طرز برخورد سبب شکوفایی استعدادهای او شد و توانست تا تخصص پزشکی پیش رود و رئیس بیمارستانی شود. او همیشه موفقیت خود را مرهون تشویق معلم دوره ابتدایی اش می دانست.


۹۹.جمعی از آشنایان به دیدار آقای مهندس که از شهرستان آمده بود ، رفته بودند.برادر او ، با یکی از هم ولایتی هایش دعوا کرده بود .آنان از مهندس درخواست کردند که برای حل مشکل راه حل خردمندانه ای را برایشان نشان دهد . مهندس که مورد احترام ویژه آنان بود و او را اندیشمند می دانستند ، لختی فکر کرد و آنگاه گفت: من راه حلی را برای تنبیه متجاوز یافته ام . خوشحال شدند که او تکلیف را یکسره خواهد کرد . گفت : پیشنهاد می کنم شبانه برویم و تل کاه طرف دعوی را به آتش بکشیم و باز گردیم ! آنگاه فهمیدند مهندس شدن ملاک رشد شخصیت نیست و نباید مبنای بزرگی باشد.بلکه باید به آنکه کسب فضیلت کرده مراجعه کرد و ازو  برای گره گشایی رهنمود خواست .


۱۰۰. در مکه سیل آمده ، سنگ حجرالاسود را از دیوار کعبه کنده بود ‌.بزرگان مکه که احترام خاصی به آن قائل بودند ، می خواستند ، دیگر بار آن را سرجای خود قرار دهند. اما در گذاشتن آن اختلافی پیش آمده بود ، هر قبیله ای می خواست افتخار نصب آن با او باشد. چنانکه از حل آن ناتوان گشته ، تصمیم گرفتند که به راه حل پیشنهادی آنکه از در مجلس وارد آید عمل کنند ، ناگهان پیامبراسلام که هنوز نوجوان بود ، وارد شد.گفتند: محمد امین ! ما می خواهیم حجرالاسود را سر جای خود بگذاریم، چه کنیم که همه قبایل مکه در آن سهیم  باشند؟ پیامبر اکرم دستور داد که پارچه ای بیاورند.سنگ را روی پارچه گذاشت .آنگاه به نمایندگان آنها فرمود که سنگ را با هم بردارند.آنگاه خود سنگ را از داخل پارچه برداشت و سرجای خود قرار داد و به این ترتیب اختلاف آنان برطرف شد.


۱۰۱.ادیان شرقی و غربی ، هردو ، گزاره های معرفتی و هدایت بخش ویژه ای برای راهنمایی و اصلاح سبک نگرش و زندگی پیروان خود دارند. قراردادن آنها در مسیر رقابت و نفی و انکار بلکه رد و تکفیر یکدیگر راهکار درستی نیست.این در حالی است با گفتمان علمی و دوستانه می توان بر ظرفیت آنها افزود.علمای آنها نیز وظیفه دارند نگرش های خود را نسبت به یکدیگر اصلاح کنند و رشد و پیشرفت یکی را به مثابه چالش و تهدید خود تلقی نکنند. 

از غلامحسین ابراهیمی دینانی، حکیم ایرانی پرسیدند:گفتگوی بین ادیان را چگونه می دانید؟ گفت:گفتگوی میان ادیان معنا ندارد و به نتیجه ای منجر نمی شود ، چرا که شرط گفتگو پرهیز از پیشداوری است .این در حالی است که نه تنها میان ادیان بلکه فرق مذهبی نیز پیشداوری وجود دارد.


۱۰۲ . وجود عقب افتادگی ها در سبک نگرش و زندگی مردم کشورها اثر منفی میگذارد ، این در حالی است آنان باید تلاش کنند به جای خود تخریبی و نفی و انکار فرهنگ و ارزش های معنوی خودی ، عقب ماندگی ها را برطرف کنند تا از قافله توسعه عقب نمانند. 

از فرنگ برگشته ای که مدتی از عمر علمی خود را در غرب گذرانده بود، پرسیدند که غرب را چگونه یافتید ؟ گفت : در غرب ماشین بر آدم سوار می شود و در شرق ادم بر آدم که هردو اشکال دارد. چرا که باید کاری کرد که نه ماشین بر انسان مسلط شود ونه انسان بر انسان !


۱۰۳. رعایت حال افراد غریب یک تکلیف انسانی است . چنانچه آنان با مشکلی مواجه شوند ، به دلیل دوری از سرزمین خود ، چه بسا حل آن برایشان دشوارتر می شود. از این رو ، مسئولان امر نباید مانعی غیر خردمندانه بر سر راهشان قرار دهند. یاد دارم روزی با اعضای خانواده در فرودگاه استراسبورگ بودیم ، می خواستیم بعد از پایان تحصیلات به پاریس رفته ، از آنجا به ایران بازگردیم. بارهمراه اندکی بیشتر آمد.گفتم : اگر اجازه بدهید بار اضافی را در سالن فرودگاه قرار می دهم که اگر کسی نیاز داشت بردارد.مامور مسئول اجازه نداد. گفتم:اگر اجازه بدهید آن را در داخل ظرف اشغال قرار دهیم ، اجازه نداد.گفتم اگر اجازه دهید آنرا که چند کیلو بیشتر نبود ، در جای مناسبی در محوطه فرودگاه بگذارم ، اما باز اجازه نداد.این در حالی بود که به زمان پرواز اندکی بیش نمانده بود. تا اینکه مجبور شدم به دوستم زنگ بزنم تا خود را به فرودگاه برساند.دقیقه ای بیش نمانده بود تا از سفر باز مانم که خوشبختانه دوستم فرا رسید و توانستیم از دست مامور جفاکار رهایی یابیم! مولانا می فرماید:


سختگیری و تعصب خامی است                   تا جنینی کار خون آشامی است

۱۰۴. دو فرقه شیعه و سنی به عنوان  شاخه های بزرگ اسلام ،  به همکاری بیشتری نیاز دارند. اندیشمندان آندو باید با هم دوستانه نشسته و اشکالات فقهی و کلامی خودشان را با همدلی بلکه هم افزایی برطرف کنند. رفتار خشک و عوامانه آنان خرمن اختلاف و تفرقه را شعله ور می کند . باری ،  در اندونزی بودم ، با اندیشمندی به نام دین شمس الدین دیداری صورت گرفت . تنی چند از شخصیت های آن دیار نیز در آن جمع بودند ، یکی از آنان پرسید که آیا همچنان در ایران بازار متعه یعنی ازدواج موقت داغ است؟ 

گفتم : این ازدواج تنها در مقام ضرورت انجام می گیرد .چرا که  جامعه ایرانی از آن به عنوان ازدواج دائم استقبال نمی کند ! 

شمس الدین در تایید این مطلب گفت که چندین بار به ایران سفر کرده اما اثری از ازدواج موقت را در ایران ندیده است.

فهمیدم که هنوز بی خبری خواص و عوام از یک طرف و تبلیغ منفی جریان تفرقه از طرف دیگر در اکناف عالم علیه تشیع داغ است! 

۱۰۵.آدمی نباید دیگران را نردبان ترقی خود قرار دهد .استفاده ابزاری از اشخاص ، ارزش های اخلاقی و معنوی را زیر سوال می برد.فریب دیگران حاصل خودخواهی است و  با ابزاری دیدن آنان همپوشانی دارد. امانوئل کانت فیلسوف بزرگ آلمانی می گوید : "چنان عمل کن که آدمی را خواه خودت باشد یا هر فرد دیگری ، همواره هدف بدانی نه وسیله"  از نظر او هیچ چیزی بالاتر از شرافت انسانی نیست. (نگاهی به فلسفه ، دونالد پامر ، مترجم عباس مخبر ،ص۷۷۸) 

۱۰۶. یکی از نشانه های توسعه یافتگی کشورها افزایش سطح اعتماد میان دولت ها ، سازمان ها و شهروندان است.این در حالی است کاهش اعتماد عمومی ، مناسبات مدنی  را برای آنها آزار دهنده می کند. 

آشنایی وام بانکی می گرفت. ضمانتش را قبول کردم . بانک اصل شناسنامه ، کارت ملی ، سند ملکی ، فیش برق و نامه ضمانت اداری را طلب کرد !  در حالی که دولت کارت ملی را برای احراز هویت کافی دانسته است ! باری ، کلی اوراق به اضافه چندین سفته خالی را که مبلغش بیشتر از مبلغ وام بود امضا کردم. پشت هر سفته نیز باید دوبار امضا و دو بار اثر انگشت گذاشته می شد. 

پرسیدم : آیا با این همه سخت گیری جانکاه که نشانگر بی اعتمادی و نادیده گرفته شدن کرامت و اعتبار مشتریان است ، میزان فساد مالی در کشور کم شده است ؟  این در حالی که بانک وام دهنده با دادن وام های کلان به مدیران خود با ناترازی مواجه شده  است ! 

لحظه ای سکوت اختیار کرد و آنگاه از مقررات سخت گیرانه بانک عذرخواهی کرد.

۱۰۷ . دوستی ادیب بر این باور بود و پافشاری می کرد که عرب ، ترکان و مغولان سه خصم زبان فارسی بودند. 

گفتم : هر قوم چیره به حکم خرد به گسترش زبان و ادب خود می اندیشد.ایران بزرگ نیز در مناطق وسیعی از شبه قاره ، آسیای مرکزی و آسیای صغیر تخم زبان و ادب فارسی را پراکنده ساخت. عرب مسلمان نیز چنین می اندیشید و عمل می کرد .چنانکه ، در بلاد مغلوب در حدی که توانست به تحکیم اقتدار سیاسی خود و گسترش زبان عربی پرداخت و در این کار موفقیت چشمگیری نیز کسب کرد .

این در حالی است چنانچه عشق و علاقه ترکان سلجوقی ، خوارزمشاهی ، غزنوی و ... به زبان و ادب فارسی نبود ، بی شک مردم ایران از سده ها پیش به زبان عربی یا ترکی می نگاشتند و گفتگو می کردند و امروز ، زبان فارسی به تاریخ پیوسته بود ! اما چه نویسندگان و  شاعران ترک زبانی که عمده آثار ادبی شان را ، نه به ترکی بلکه به فارسی نگاشته اند و  امروز در حق آنان داوری های ناصوابی  می شود!  

۱۰۸ . بسیاری از ناسازگاری ها در مناسبات آدمیان به نابرابری میزان آگاهی و درک آنان بر می گردد. به طوری که عامه مردم درک کافی از دیدگاه های فلاسفه ندارند و علاقه ای هم برای مطالعه کاربردی آنها ازخود نشان نمی دهند. زیرا که فهم  عمیق دیدگاههای اندیشمندان درظرف فکری  آنان نمی گنجد.حضرت رسول (ص) می فرماید:   إنّا مَعاشِرَ الأنبياءِ اُمِرنا أن نُكلِّمَ النّاسَ على قَدرِ عُقولِهِم .(بحار الأنوار : 77/140/19 .) یعنی : ما ، جماعت پيامبران، فرمان داريم كه با مردم به فراخور فهم و خردهايشان سخن بگوييم.

یاد دارم در ایام جوانی به حکم علاقه ای که داشتم ، می خواستم مطلبی را به عزیزی یاد دهم .در حالی که دوست داشت بیاموزد اما بسیار رنجور می شد .چرا که فهم آن ثقیل بود و از ظرفیت علمی او خارج . دریافتم باید به قدر توان علمی افراد با آنان حرف زد ، نه صرفا عقلشان . چرا که ممکن است افراد خردمندی باشند اما زمینه کافی برای فهم مطالب ژرف نداشته باشند که کاملا طبیعی است.

۱۰۹. یکی از کلیدی ترین مسائلی که قرآن کریم به آن پرداخته ، حرمت لکه دار کردن آبروی انسان است. این کتاب شریف ضمن اینکه ارتکاب عمل فحشا را از هرکسی اعم از مومن و غیر آن  محتمل دانسته است اما اجازه نداده که به آسانی حیثیت آدمیان مخدوش گردد. به طوری که فرموده : و کسانی که به زنان پاکدامن تهمت فحشا می زنند و چهار شاهد نمی آورند هشتاد ضربه شلاق بزنید و شهادت او را دیگر برای همیشه نپذیرید .چرا که آنان فاسق هستند : 

" والذین یرمون المحصنات ثم لم یاتوا باربعه شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة ولا تقبلوا لهم شهاده ابدا و اولئک هم الفاسقون " (نور ۴) 

یاد دارم روزی یکی از دوستان مخلص در میان جمعی نسبت فحشایی را به یکی از اصحاب سیاست داد . معلوم بود که در این تهمت فاش جانبداری حزبی نیز دخیل بود. بدو گفتم : آیا می دانید که حتی راست نیز گفته باشید  ، چون در این نسبت دادن چهار نفر نیستید ، باید هشتاد تازیانه بخورید ! از شنیدن این حرف یکه خورد .بعد که فهمید این حکم قرآنی است ، به شدت پشیمان شد و گفت : مرا بیدار کردید ! چرا که بارها این نسبت را بدو داده بودم ؛ بدون اینکه ابایی داشته باشم .چگونه باید از ایشان حلالیت بطلبم.گفتم : حال که پشیمان شدی ، دقت کن که دیگر در دادن اینگونه نسبت ها بی گدار به آب نزنید . وگرنه در نزد خداوند از فاسقان خواهید بود . 

۱۱۰.یکی از توصیه های بنیادی ایمانوئل کانت فیلسوف آلمانی در مقاله‌ای به نام «پاسخ به پرسش: روشنگری چیست؟» (1784) این است که جرات اندیشیدن داشته باشند. عبارت لاتین آن "Sapere aude "  است. کانت در مقاله اش استدلال می‌کند که جرأت اندیشیدن و استفاده از فهم خود بدون هدایت دیگران ، اساس روشنگری است و افراد باید شجاعت این کار را داشته باشند.این مفهوم تاکیدی  بر خودمختاری فکری و جسارت آدمی در استفاده از خرد است که یکی از اصول مهم فلسفه روشنگری به شمار می‌رود. در این زمینه ، دکتر ابراهیمی دینانی نیز در کتاب فراز و فرود فکر فلسفی اش درباره ترس از اندیشیدن می‌نویسد :

" کسانی که در اندیشیدن ، خطر می‌بینند، باید توجه داشته باشند که اگر در اندیشیدن احتمال خطر وجود دارد در « نیندیشیدن» خطر سقوط در ورطه حماقت و نادانی، قطعی و تردید ناپذیر است. " 

او برای نداشتن ترس از اندیشیدن به ضرب‌المثلی فارسی اشاره می کند که می‌گوید: «دست بکش و بیندیش» 

از نظر وی  نیز "  حل مسئله ترس از اندیشیدن یکی از مقدمات فهم فلسفی و عمیق است." 

۱۱۱. مثلی است در نزد ایرانیان که می گویند : حرف مرد یکی است ! بدین معنا که اگر کسی حرفی زد باید روی حرف خود بایستد و به آن عمل کند. روزی از ملانصرالدین پرسیدند : ملا ! چند سال دارید.گفت : چهل سال .بعد از چند سال باز از سن ملا پرسیدند .مجددا گفت : چهل سال دارم.گفتند قبلا نیز گفته بودید که چهل سال دارم.گفت : مگر نشنیده اید که حرف مرد یکی است ! 

 آنکه تردد و تزلزل فکری و رفتاری دارد شخصیتش دچارآسیب می شود. اما ، باید پذیرفت که ایستادگی در قول و وعده نیز حدی دارد و همیشه نمی تواند درست باشد.بلکه به حکم ضرورت ، منطق و تایید عقل و دین باید استثنا هایی برای آن قائل شد.

روزی نزد صاحب نظری سخن از جایگاه والای این مثل به میان آمد . هرکس نظری داد . اما او در آخر گفت : به عقیده من مرد آن نیست که حرفش همیشه ثابت باشد و تغییری نداشته باشد. بلکه آن است که اگر فهمید اشتباه کرده ، در ادامه دادن آن پافشاری نکند و در اصلاح آن بکوشد .  

آری ،  محکم ترین قوانین اساسی دنیا نیز به مرور ایام نیازمند اصلاح می شوند . همچنین ، اگر کسی سخنی بگوید یا قولی به دیگری بدهد که غیر معقول بوده یا عملی نباشد بلکه برای خود یا دیگری ضرر یا خطری داشته باشد ، در این صورت ، نباید روی عهد و قول اشتباه ایستادگی کرد و آن را نشانه مردانگی دانست.  

۱۱۲. در همه ادوار ، مقایسه ای  درباره برتری هر یک از ثروت و دانش به دیگری وجود دارد . هر کس نیک می داند که ثروت و دانش ، هردو در آبادانی و سازندگی کشور نقش بارزی دارند. اما اینکه کدام یک سهم بیشتری دارد ، مورد اختلاف است.

روزی با جمعی درباره فضیلت و برتری علم و ثروت گفتگویی داشتم. پرسیدم : به نظر شما به لحاظ رتبه کدام یک نقش بیشتری در پیشرفت و آبادانی کشور دارد ؟ 

هر کس استدلالی داشت و جانب یکی را می گرفت. یکی می گفت : با فقر و نداری نمی توان پیشرفت کرد. بسیاری از بدبختی ها به خاطر فقر و مسکنت است.این در حالی که با ثروت می توان کشور را آباد کرد ، راه های پیشرفت و ترقی را طی کرد و ریشه های عقب افتادگی را برطرف کرد. دیگری می گفت : علم عین پیشرفت است. هیچ وقت ثروت نمی تواند جای علم را بگیرد ، بلکه رشد یک جانبه رفاه و دارایی خطرناک است . زیرا که  به جهالت و مادی گرایی دامن می زند. 

گفتم : هر یک از شماها استدلال بحقی کردید و پاره ای از حقایق را بر زبان آوردید. اما در فهم برتری رتبی هریک از ثروت و دانش به دیگری باید نخست دانست که ثروت بیشتر نقش ابزاری دارد . به بیان دیگر ، در رشد و بالندگی جامعه همچون نردبانی است که آن را به بام می رساند . اما دانش ، اصل بام است و نقش ابزاریش در قیاس با ثروت بسیار اندک است. دانش مایه توانایی ، بینش ، بیداری و آگاهی پایدار است و به عمق پیشرفت کشور منجر می شود ! به قول فردوسی : 

توانا بود هر که دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بود

دانش مولد ثروت است . با داشتن آن بهتر می توان به فناوری بالاتر دست یافت . با این حال ، اگر از معایب ثروت نیز ؛ از جمله دامن زدن به رفاه زدگی ، مادی گرایی و تبعیض طبقاتی کاسته شود ، می تواند همچون موتور محرک موثری برای رشد و توسعه علمی کشور عمل کند . از این رو ، هر کدام در جای خود در توسعه و سازندگی کشور سهیم اند . مهم آن است که از هر دو در جای خود استفاده نیکویی کرد و به رشد و توسعه فرد و جامعه خدمت کرد. 

۱۱۳. مشروطیت نقطه عطف تاریخ معاصر ایران است. آغاز مشروطیت تولد جدیدی برای ایران و ایرانیان بود. برای اولین بار بود که شاه مطلقه ایران  پذیرفت که نمایندگان ملت را در اداره کشور سهیم کند. آری ، در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ بود که مظفرالدین شاه ، فرزند ناصرالدین شاه قاجار فرمان مشروطیت را صادر کرد. با این فرمان نخستین مجلس شورای ملی ایران تشکیل شد.بدین ترتیب ، سلطنت مطلقه جای خود را به مشروطه داد .سهیل محمودی ، شاعر گرانمایه کشور چه خوب گفته است : " مظفرالدین شاه دموکرات ترین پادشاه ایران بود." (روزنامه شرق / ۲۹ آبان )

۱۱۴. یکی از الزامات توسعه یک کشور داده شدن نقش فعال به نخبگان آن است. اگر مردم کشوری به تمدن تاریخی خود افتخار می کنند به خاطر شخصیت های بزرگی است که در طول قرن ها در دامن خود پرورانده است. امروز نیز توسعه علم و تمدن نوین به حضور  و نقش فعال اندیشمندان ، صاحب نظران و فناوران آن بستگی دارد.این در حالی است مهاجرت نخبگان به تهی شدن دارایی علمی ، فکری و تمدنی جامعه دامن می زند. از این رو ، این وظیفه همگانی است اعم از دولت و ملت بلکه خود نخبگان که از مهاجرت بی رویه آنان پیشگیری کنند.

 محسن رنانی ، استاد ایراندوست دانشگاه اصفهان در گفتگویی با عنوان " چرا مهاجرت نمی کنم "  اظهار داشت : " مهاجرت نخبگان به فرسایش تمدنی کشور می انجامد. با مهاجرت نخبگان طبقه متوسط فرهنگی جامعه فرسوده شده ، از دست می رود. این در حالی که نخبگان کارشان تعادل بخشی است.با رفتن آنان جامعه بی لنگر می شود ، بی ثبات می شود ، سطح عقلانیت جامعه پایین می آید. جامعه بدون نخبگان مستعد فروپاشی است. " (۲۲ آبان ۱۴۰۰)

۱۱۵. از ترکیه می آمدیم. در مسیر راه  به شهر گوری گرجستان رفتیم . زادگاه ژوزف استالین دومین رهبر اتحاد جماهیر شوروی آنجاست. هدف ، بازدید از موزه او بود که آثار زیادی از وی را به نمایش گذاشته بودند.به یاد خشونت هایش در زمان حکومتش ( ۱۹۲۴ تا ۱۹۵۳)  افتادم.پاکسازی های قومی ، تبعید و کشتار مخالفان نمونه هایی از جنایات وی بود. اما آیا کسانی که نفرین های افراد بی گناه علیه او را شنیدند ، از سرنوشت او عبرت گرفتند ؟ چه شد آن همه غرور و خودکامگی ! آری ، نیکیتا خروشچف ، رهبر جانشین او اجازه نداد حتی جسدش کنار لنین رهبر شوروی بماند. به دستور او در سال ۱۹۶۱ به آرامگاه کرملین در مسکو انتقال یافت !  

۱۱۶. حمله مصیبت بار مغولان به ایران فراموش شدنی نیست. هلاکو نوه چنگیز سر سلسله ایلخانیان ، پس از تصرف ایران ( ۱۲۵۶ میلادی ) مراغه را به پایتختی خود برگزید. توانست بغداد را نیز در سال ۱۲۵۸ میلادی تسخیر کرده ، به خلافت عباسی پایان دهد. 

باری ، نیاز بود خشونت مغولان به مدارا و مدنیت تبدیل شود . اما چه کسی می توانست چنین مسئولیت سنگینی را عهده دار شود ، جز خواجه نصیرالدین طوسی که بر علوم مختلف تبحر داشت و از حکمت ، بردباری و تدبیر زیادی برخوردار بود. با همت بلند او بود که مراغه به شکوفایی رسید . رصدخانه طوسی یکی از آنها بود. او بود که  هلاکو را وادار کرد به اسلام و فرهنگ ایرانی احترام بگذارد . شاهان ایلخانی از دوره غازان خان همگی اسلام اختیار کردند و بدین ترتیب ، خرابی ها ترمیم شدند و عمران و آبادی در ایران و سرزمین های اطراف رونق گرفت. 

۱۱۷. مولانا محمد اقبال لاهوری (نهم نوامبر 1877 ـ بیست و یکم آوریل 1938) ، شاعر ، متفکر ، فیلسوف و اسلام گرای غرب ستیز ، یکی از فعالان بزرگ نهضت اسلامی در شبه قاره بود. 

او در جاویدنامه اش درباره دین می گوید  :  دین چیزی جز برخاستن از روی خاک نیست . به عبارت دیگر ، این دین است که وابستگی آدمی به موطن را از بین می برد . وگرنه رسیدن به خودآگاهی ممکن نمی شود. 

چیست دین برخاستن از روی خاک/ تا ز خود آگاه گردد جان پاک/ 

از این رو ، نباید خود را در بند خاک گرفتار کرد . چرا که اگر کسی خوب و بد را تمیز می دهد ، هیچ وقت به کلوخ و سنگ و خشت که فیزیک وطن است ، دل نمی بندد . 

تو اگر داری تمیز خوب و زشت / دل نبندی با کلوخ و سنگ و خشت

تا زمانی که آدمی از سرزمین دست برنکشد و خود را در حدود نظام جهات محدود کند ، نمی تواند درک درستی از دین  داشته باشد. 

می نگنجد آنکه گفت الله هو / در حدود این نظام چارسو

از نظر دین باید از جهت های جغرافیایی عبور کرد تا بتوان خود را از هر قید و بندی آزاد کرد.

جان نگنجد در جهات ای هوشمند/ مرد حر بیگانه از هر قید و بند

 از نظر اقبال ، وابسته خاک بودن و به  کانون دین نیندیشیدن تفرقه می آورد . این در حالی است باید همچون لرد مغرب بود که شبه قاره هند را اداره می کرد اما به فکر مرکز(لندن ) بود نه گرفتار منافع خود ! حال آنکه او مسلمانان را به وطن دوستی دعوت می کرد و از توجه به وطن اسلامی که قلمرو آن بسیار وسیع است ، منصرف می کرد ! 

لرد مغرب آن سراپا مکر و فن/ اهل دین را داد تعلیم وطن/ او بفکر مرکز و تو در نفاق/ بگذر از شام و فلسطین و عراق

 اقبال ملاک دینداری را توجه به کل  می دانست نه وابسته جزء بودن و کانون را نادیده گرفتن که  نفاق و تفرقه می آورد و همگرایی و اتحاد را به محاق می برد ! 

اینکه قرآن کریم می فرماید : واعتصموا بحبل الله و لا تفرقوا ، همان معنا را می رساند که تا زمانیکه مومنان نسبت به حبل الهی که کتاب اوست بی اعتنا باشند نمی توانند خود را از تفرقه رهایی بخشند. 

آری ، اصل دین همان پیام های خداوند است که در کتاب جمع شده و بیدارگر و رهنمود دهنده هستند. از این رو ، برای داشتن همگرایی باید دستورهای آن را جدی گرفت.

۱۱۸. اگر آدمی خداوند را همواره حاضر و ناظر بر اعمال خود بداند ، به هنگام معصیت  ، از او  شرم می کند و از نافرمانی آن حضرت دست می کشد. بسیاری از عرفای اسلامی چقدر زیبا 

بر این تاکید کرده اند که "  عالم محضر خداوند است . از این رو ، نباید در محضر او نافرمانی کرد و دچار گناه شد ." آری ،کافی است به هنگام سرکشی از امر و نهی خداوند به این عبارت قرآنی توجه کرد که او بر آنچه  می کنیم ، ناظر است : « أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَىٰ  » (علق ، ۱۴) 

۱۱۹. عالمی می گفت : انفاق قرآنی همچون چشمه عمل می کند.آبی که از آن جاری می شود ، اول از همه درختان و زمین های اطراف خود را آبیاری می کند.آنگاه ، جاهای دیگر را مشروب می سازد. در انفاق ، صدقه ، زکات و سایر امور خیریه نیز قاعده همین گونه  است ؛ یعنی تقدم کمک به افراد نیازمند به ترتیب الاقرب فالاقرب با خویشان ، آشنایان ، همسایگان  و... است.حتی در شرایط برابر همسایگان نزدیک بر دور مقدم هستند. 

۱۲۰. یکی از کارهایی که سبب احساس غرور و خود بزرگ بینی افراد می شود ، انتظار تعریف و تمجید بیش از حد از آنان است. چنانچه این عمل ناصواب ، با واقعیت سازگاری نداشته باشد، معضلات بیشتری را برای آنان و جامعه ایجاد می کند. از این رو ، باید از هرگونه تعریف یا تحقیر نابجا اجتناب کرد و جامعه را با ناترازی اخلاقی و پیشداوری های ناروا مواجه نکرد.

امام علی ( ع ) در برابر عده ای که او را به طور غلو آمیز می ستودند ، فرمود : 

خدایا تو مرا بهتر از خودم میشناسی . من نیز خود را بهتر از آنان می شناسم.خدایا مرا از آنچه اینان می پندارند ، نیکوتر قرار ده و آنچه را که نمی دانند بيامرز (نهج البلاغه ، حکمت ۱۰۰) 

۱۲۱. زندگی اجتماعی بدون وجود عشق ، ایثار و خردمندی دچار اختلال می شود . به طوری که اگر نسیم عشق ، فداکاری ، مردم دوستی و عقلانیت در میان مردم کاهش  یابد ، حیات اجتماعی معنا و هدف خود را از دست می دهد ، تعاملات مردمی تضعیف می شود ، همگرایی جای خود را به فردگرایی و انزوا می دهد ، هم افزایی و خدمت به دیگران بی معنی می شود ، خلاقیت و نوآوری در میان مردم کمتر می شود ، جامعه دچار آسیب روانی می شود و میزان استرس ، افسردگی و خودکشی فزونی می یابد . زیرا که همدلی و درک متقابل شهروندان کاهش می یابد . آری ، عشق و عقل مکمل یکدیگرند . عشق بدون عقل کودکی بیش نیست.اما وقتی کنار آن است ، بالغ گردیده ، رشید می شود .از این رو ، چنانچه  از عقل کمک بگیرد آنگاه می تواند کارکردهای بالا را داشته و خردمندانه جامعه را به حرکت وا دارد.

مولانا جلال الدین در نی نامه اش که به مثابه مقدمه مثنوی تلقی می شود ، کتاب خود را با اعجاز عشق آغاز می کند که نشان می دهد بیش از هرچیز، حتی عقل وزن بیشتری را به آن داده است. به طوری که در دیوان شمس در تحقیر عقل می گوید : 

عقل گوید پا منه اندر فنا جز خار نیست / عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها  (دیوان شمس ، غزل شماره ۱۳۲) 

در زیر به ذکر چند بیت از نی نامه او درباره جایگاه والای عشق بسنده می شود : 

هرکه را جامه زعشقی چاک شد / او ز حرص و عیب کلی پا‌ک شد 

یعنی آنکه را که جامه اش به خاطر عشق چاک می شود از حرص ها و معایب درونی پاک می گردد. عشق همچون جانی برای طور موسی علیه السلام شد . به طوری که وقتی تجلی حق تعالی را دید ، مست گردید و موسی نیز همزمان از تجلی آن مدهوش شد.

عشق جان طور آمد عاشقا / طور مست و خر موسی صاعقا 

همه عالم هستی از آن معشوق است و عاشق جز پرده و نقش خیالی بیش نیست . زنده حقیقی ، معشوق است و وجود عاشق در جهان مرده ای بیش نیست.

جمله معشوق است و عاشق پرده ای / زنده معشوق است و عاشق مرده ای 

هر کس که ازپشتیبانی عشق بهره ای نباشد ، به سان مرغ بی پر و بالی خواهد بود که قدرت و توان پرواز کردن نخواهد داشت.

چون نباشد عشق را پروای او / او چو مرغی ماند بی پروای او 

۱۲۲. در ساحل شهر بندری کلمبو ، پایتخت سریلانکا یک عراده توپ قدیمی دیدم که جهت آن به سوی دریا بود و به عنوان نماد دفاع از شهر و دیار خودنمایی می کرد . سوالی به ذهنم رسید اینکه چرا باید داشتن توپ ، تانک ، هواپیما و ... لازمه اصلی برای دفاع از سرزمین باشد ؟ آیا برای دفاع از کشور صرفا باید به ابزارهای کشنده روی آورد یا راهکارهای بهتری نیز برای منطق دفاع وجود دارد ؟

 پاسخ مثبت است. زیرا که با ترسیم چشم انداز توسعه صلح آمیز می توان راهبرد توانمند سازی کشور را عملی کرد.

وانگهی،  چه منطقی بهتر از این که یک کشور برای تقویت همه جانبه اش ، باید قبل از نظامی گری  به در پیش گرفتن شیوه های متنوع ، سازنده و نرم تری روی بیاورد ؛ از جمله اهتمام به توسعه گردشگری ، برقراری تعاملات سازنده با همسایگان ، دیپلماسی فراگیر ، رعایت اصول اخلاق و نزاکت در برخورد با تندروی ها  ،  در پیش گرفتن زیستمان دوستانه و مسالمت آمیز با کشورهای جهان ، پیوستن به پیمان های اقتصادی منطقه ای ، سرمایه گذاری در بخش های فناوری ، دفاع سایبری ، دموکراسی ، تامین رضایت عمومی ، توسعه علمی کشور ، درون سازی تولیدات ، جهانی سازی برخی محصولات و ...

۱۲۳. در آنکارا بودم . عالمی دینی می گفت : استفاده از آمپول روزه را باطل نمی کند.گفتم : اگر قرص همان آمپول را بخوریم چه حکمی دارد ؟ 

حاضران به اتفاق پاسخ دادند : روزه را باطل می کند.

گفتم : آری ، اگر دارویی نقش غذایی ، تقویتی و مکملی داشته باشد یا برای خورنده آن لذتی را فراهم کند ، در بطلان روزه تردیدی باقی نمی گذارد اما اگر تنها اثر درمانی داشته باشد بلکه ممکن است تلخ هم باشد ، چرا باید روزه را باطل کند ! این در حالی که خداوند حکیم  در کتاب شریفش تنها سه چیز ؛ یعنی خوردن ، آشامیدن و مباشرت با همسر را در اوقات روزه منع کرده است.  

۱۲۴. جمعی از دانشجویان ایرانی در تولوز فرانسه برای جلسه ای  به منزلمان آمده بودند . در زمینه های گوناگون گفتگو شد ؛ از جمله آنکه آیا اسلام برای هر امری تدبیر و حکمی اندیشیده است یا نقش آن در زندگی مردم حداقلی است؟ 

 در آن زمان بر این باور بودم که اسلام نگاه حداکثری دارد و برای هر مسئله ای نظر، فکر و توصیه ای دارد . اما وقتی به منطق قرآنی رسیدم ، بر این امر متفطن  شدم که  هدف اصلی دین هدایتگری است نه درس علمی دادن و جای اندیشمندان را گرفتن . از این گذشته ، قرآن کریم نیز از خود با توصیفاتی ؛ چون  هدایت ، شفا ، رحمت ، موعظه ، بینه ، تبیان ، منیر ، ذکر و فرقان یاد کرده است و نشان می دهد هدفش  روشنگری ، رهنمود دادن ، اندرز ، شفای درون ، یادآوری ، بیداری و جدا کردن حق از باطل است . از این رو ، هرکس به قدر فهم و آگاهی خود می تواند از معرفت قرآنی  بهره بگیرد.به بیان دقیق تر ، یک فقیه به اندازه فهم فقهی خود می تواند از آیات فقهی قرآن دریافت کند  که با سطح معرفت  یک متکلم یا فیلسوف تفاوت زیادی دارد. همچنین ، یک عارف به حکم تعلقی که به مسائل عرفانی دارد در این زمینه بیشتر از دیگران می تواند از کتاب خدا بهره عرفانی ببرد. اما بی تردید ژرفای فهم او از کتاب خدا در علوم دیگر به اندازه فهم و دریافت  افراد دیگر ؛ از جمله پژوهشگران اخلاق ، روانشناسی ، حقوق ، تاریخ دین ، جامعه شناسی ، علم سیاست ، ادبیات قرآنی و ... نخواهد بود . بنابراین ، هرکس به قدر علم ، ظرفیت ، تفطن و جستجوی خود می تواند از ویژگی  های  روشنگرانه (تبیان لکل شیء )  قرآن نتیجه بگیرد . در واقع ، انتظار حداقلی یا حداکثری از دین و قرآن به مثابه تعیین سطح برای آن  است که با توجه دریافت متفاوت افراد درست نمی نماید.  این در حالی است درباره هریک از اوصافی که این متن وحیانی  در آیات شریف بکار برده ، رهنمود های ارزنده  خود را در جهت دهی به زندگی آدمیان در میان گذاشته است.

۱۲۵. با استادی در زمینه تعامل میان هنر و احکام اسلامی گفتگویی داشتم. پرسیدم : چگونه می توان میان هنر و آموزه های دینی آشتی برقرار کرد؟ 

گفت : هنر از جنس احساس ، روح ، لطافت و آفرینش است و بیشتر از هر کاری نیازمند مدارا می باشد  . در حالی که در آموزه های دینی درباره هنر انعطافی وجود ندارد. از این رو ، آشتی میان دین و هنر به آسانی ممکن نیست.

او ادامه داد : به عنوان مثال چگونه می توان این همه فیلم های سینمایی و تلویزیونی را اسلامی دانست . در حالی که بازیگران آنها عملا در ایفای نقش خود نمی توانند حدود شرعی را رعایت کنند. در سایر هنر ها ؛ از جمله مجسمه سازی ، نقاشی و موسیقی نیز وضع چنین است. 

گفتم : اگر هنر جهت و هدف سازنده ای داشته و به فکر فرد و جامعه ، تربیت و تعالی فکری و معنوی آنها  باشد ، قطعا اسلام با آنها مدارا می کند . در حقیقت ، این هنر عبث ، پوچ و مادیگراست که نمی تواند با آموزه های دینی کنار بیاید.

 قرآن کریم نیز غیر از بت تراشی علیه هیچ هنر فاخری موضع سلبی نگرفته است . آن نیز به خاطر جلوگیری از شرک و بت پرستی  است که اندیشه و ایمان آدمی را به اسارت می گیرد. 

۱۲۶. یکی از احکام مهم اسلامی امر به معروف و نهی از منکر است. این حکم ، هرچند به ظاهر نوعی دخالت در امور دیگران تلقی می شود. اما چنانچه به محتوای پیام آن توجه شود ، نه تنها مداخله نیست بلکه از عشق به دین و احکام آن و  نیز دیگر دوستی حکایت می کند که در دل آن نهفته است . وانگهی ، هدف اصلی آن حفظ ارزش های دینی ، پیشگیری از سقوط معنوی و اعتقادی شهروندان و گسترش اخلاق و فضیلت در جامعه است. اما با وجود آن ، گاهی عمل به این دستور دینی و تربیتی بدون شناخت آداب و شرایط آن و در نظر گرفتن ظرفیت فرد و جامعه صورت می گیرد که طبیعی است تاثیر معکوسی به جا  بگذارد . در آن صورت عمل به آن نه تنها سازنده تلقی نمی شود بلکه نقش مخربی نیز خواهد داشت.

مصلحی اسلام شناس در بیان هدف اسلام از امر به معروف و نهی از منکر می گوید : " در جامعه اسلامی هیچ کس نمی تواند در زندگی اش حالت بی تفاوتی و بی طرفی داشته باشد.چون مسئول است و در واقع ، انسان موقعی ساخته می شود که  تلاش کند دیگران را بسازد. " 

اما باید دانست که هدایت و تربیت دیگران با زورگویی ، خشونت و ایراد ضرب و جرح ممکن نیست. 

۱۲۷. همکاری داشتم که سخن چینی می کرد و حرمت و آبروی  دوستان را می برد.

همکاران به اعتبار اینکه حضور او حاصلی غیر از ضربه  زدن ندارد ، از من خواستند که او را طرد کنم.

گفتم : لازمه ادب و رواداری این است که مخالف را حذف نکرد. 

گفتند اگر رواداری این است که ضرر آشکار را به جان بخری ، ما آن را نمی خواهیم ! 

گفتم : هر چیزی هزینه ای دارد . هزینه رواداری نیز سوختن است و ساختن ! 

آری ، هیچ جامعه ای را بدون کار تربیتی ، بردباری ، مدارا ، تحمل دگراندیشان و سوختن نمی توان ساخت. 

حافظ شیرین سخن چه خوب گفته است : 

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت با دشمنان مدارا 

۱۲۸. به دخت خویشاوندی تعلق خاطری داشتم. مادر فهمیده بود که پدر با این وصلت موافق نیست. روزی به حکم وظیفه و حرمت پدری ، موضوع را با او در میان گذاشتم.

گفت : فرزندم ! این قرابت با شرایط تو سازگار نیست.

گفتم : به خاطر اعتبار و جایگاهی که سالها نزد خانواده آن عزیز دارم ، نادیده گرفتن آن خلاف مروت است و جوانمردی ! 

وقتی دید که در این امر جدی هستم.

گفت : نمی دانستم که اين عشق بدفرجام ، ترا این چنین کر کرده است و مدهوش ! 

اما سال ها بعد ، وقتی رفتار نیکوی عروس را دید ،  از کرده خود ابراز ندامت کرد و عذرخواهی . 

۱۲۹. یکی از مسائل کلامی که شیعه امامیه  به آن اعتقاد دارد ، تقیه است. برخی از فرق اهل سنت آنرا به مثابه فریبکاری شیعیان می دانند. از نظر آنها شیعه با پنهان شدن در پشت تقیه که نوعی انحراف عقیدتی است خود را  اسلامی معرفی می کند! 

این در حالی که از فلسفه اصلی آن غافلند. زیرا که  تقیه به معنای نوعی رازداری است و هم خانواده است با کلمات تقوا ، وقایه و متقی که به معنای مراقبت اعتقادی است. اما نه صرفا مراقبت از نفس اماره خود که در تقوا وجود دارد ، بلکه از عقیده و اندیشه هم کیشان خود . در واقع ،  شیعه بی گدار به آب زدن پیروان را در برابر دشمنان دین خدا صحیح نمی داند. از نظر آن باید بیش از همه با رازداری ، حرمت و اعتبار اعتقادی اسلام و پیروان آن اعم از شیعه و سنی را حفظ کرد و نگذاشت دچار تفرقه شوند.این در حالی که داشتن اختلاف نظر آنان امری عادی است . اما باید توجه کرد که رازداری شیعه نوعی مبارزه فکری و اعتقادی است نه به معنای باطنی گری که در اسماعیلیه وجود دارد و نباید از آن به مخفی کاری و عدم ابراز اندیشه اعتقادی تعبیر شود. وانگهی ، این آموزه دینی  یک امر استثنایی است و نباید تبدیل به قاعده روز شده و هر آن  رفتار ، گفتار و حرکات برادران دینی نیز رازآلود و گنگ گردد و در نتیجه ،  به نام تقیه به بی اعتمادی هر کس حتی برادران اهل سنت نیز دامن زده شود.

از نظر دکتر علی شریعتی ، اسلام شناس ایرانی تقیه علوی دو راهبرد دارد : یکی حفظ وحدت است که در دل جامعه بزرگ اسلامی  با ابراز دیدگاه‌هایش موجب تفرقه و اختلاف با اهل سنت نشود . دوم مبارزه است که این نوع تقیه برای مبارزه با دشمن است اما نه برای حفظ مومن بلکه برای ایمان است. این در حالی است که تقیه در تشیع صفوی برای سکوت در برابر انحرافات و  پلیدی های قدرت حاکم است و در واقع ، تعطیل مبارزه برای پرهیز از درد سر و حفظ کار و زندگی و سلامتی است. (فرهنگ واژه های قرآن در آثار دکتر علی شریعتی واژه تقیه )

۱۳۰. اسلام که از آن به عنوان پیشران وحدت کشورهای اسلامی یاد می شود ، در زمینه نقش کاربردی آن در سیاست در میان مسلمانان سکولار و اسلام گرا اختلاف وجود دارد.

سکولار ها ضمن احترام به دین اسلام نقش آن را در جدایی دین از سیاست پربارتر می دانند . از نظر آنان ورود دین به سیاست جایگاه آن را در جامعه تنگ می کند.بلکه ممکن است به دلیل شکست دولت ، گرد بدنامی بر چهره آن  بنشیند. در حالی که اسلامگرایان نقش دین را حداکثری می دانند و اعتقاد دارند جدایی دین از سیاست به حاشیه رانده شدن دین و رسالت آن منجر می شود.

اما سوالی که وجود دارد اینکه رویکرد کدامیک با واقعیت سازگار است ؟ 

درپاسخ می توان گفت : هر دو به دلایلی راست می گویند.آنکه سکولار است به رفتار تند ، تعصب آمیز ،یک سونگرانه، خشن و تبعیض آمیز اسلام گرایان استناد می کند و از خیر دولت اسلامی می گذرد و آنکه اسلام گراست ، اسلام منهای سیاست را به مثابه یک دین خنثی و تهی از ماهیت اصلی خود می داند.

اما هر دو رویکرد غفلت مشترکی دارند.خطای هردو در این است که از ماهیت و رسالت اصلی دین بی خبرند.این در حالی است جامعه اسلامی بدون توجه به رحمت ، عدالت ، برابری ، برادری ، حکمت ،معرفت ،کمک به یکدیگر و تشکیل جامعه بی طبقه و تبعیض که همگی مورد تاکید دین مبین اسلام است ، راه به جایی نمی برد ؛ خواه سکولار باشد یا اسلامگرا . در واقع ، امی بودن نیزکه از ویژگی های بارز پیامبران الهی بود به معنای زندگی مردمی و ساده و زمینه سازی آنان  برای تشکیل یک جامعه با فضیلت ، اخلاقی و بی طبقه است . حاکمان اسلامی نیز باید عامل پارادایم " امی بودن "  باشند تا بتوانند برای جهانیان الگو باشند و بر اسلامی بودن خود افتخار کنند.

 نقل است رستم فرخ زاد ، در سال ۱۴ هجرت در قادسیه با یکی از فرماندهان لشکر اسلام به نام زهره ابن عبدالله دیدار می کند و دلیل لشکر کشی آنها را می پرسد. زهره از جمله مسائلی را که به رستم توضیح می دهد این است که با پذیرش اسلام زندگی طبقاتی در میان مومنان از بین رفته است. رستم در پاسخ او می گوید : 

- راست می گویی. اما از زمان اردشیر در میان ما مردم ایران سنتی معمول و رایج است که با دین شما جور در نمی آید. اینکه طبقات پست از قبیل کشاورز و کارگر حق ندارند تغییر شغل دهند و به کار دیگری بپردازند. اگر بنا شود آن طبقات به خود یا فرزندان خود حق بدهند که تغییر شغل بدهند

و در ردیف اشراف قرار بگیرند ، پا از گلیم خود درازتر خواهند کرد و با اعیان و اشراف ستیزه خواهند کرد. پس بهتر این است که یک بچه کشاورز بداند که باید کشاورز باشد و بس، یک بچه آهنگر نیز بداند که غیر از آهنگری حق کار دیگر ندارد و همین طور...

زهره باز می گوید : به عقیده ما همه مردم از یک پدر و مادر آفریده شده اند و همه برادر و برابرند. ما وظیفه داریم درباره دیگران به خوبی رفتار کنیم و اگر به وظیفه خودمان عمل کنیم ، عمل نکردن آنها به ما زیان نمی رساند. عمل به وظیفه، مصونیت ایجاد می کند. هرچند سخن زهره در رستم تاثیر می گذارد اما سرداران دیگر استدلال او را نمی پذیرند .(تاریخ کامل ابن اثیر ، ج ۲،ص ۳۱۹ - ۳۲۱ )

۱۳۱. میل آدمیان برای سلطنت حداکثری یا مطلقه تاریخی کهن دارد.در دوران پیشامدرن ، همه حکومت ها مطلقه بودند.افرادی با عناوینی ؛ مانند پادشاه ، سلطان ، خدیو ، وکیل الرعایا ، فرعون ، شیخ ، خلیفه و ... بر مردم حکم می راندند.در گذشته ، رابطه مردم با حاکمیت در چارچوب پادشاه و رعیت تعریف می شد.رعیت حقی نداشت بجز امنیت و مراجعه به داروغه ، محتسب و قضات اما وظیفه داشت که از حکم حاکم پیروی کند و قشون و خزانه آن را تامین کند. بنابراین ، نقد ، اعتراض حتی اندرز دادن به شاه ممکن نبود مگر آنکه گوینده آن ازجان خود سیر می شد. سعدی در گلستان به خوبی به این موضوع می پردازد : 

نصیحت پادشاهان کردن ، کسی را مسلم بود که بیم سر ندارد یا امید زر !

 موحد چه در پای ریزی زرش / چه شمشیر هندی نهی بر سرش 

 امید و هراسش نباشد ز کس /بر این است بنیاد توحید و بس ! 

اما در سده های اخیر ، با وقوع رنسانس در غرب تحولی شگرف در حکومت های مطلقه به وجود آمد و آن عبارت از مشروطه شدن قدرت  بود که به معنای تقسیم قدرت و سپرده شدن پاره ای از امور به نمایندگان ملت بود . بدین ترتیب ، مردم به یک باره صاحب حق شدند و جامه رعیتی را پاره کرده ، شهروندی را پوشیدند.

در دوره شهروندی متوجه این نکته شدند که برای ایجاد هماهنگی در روابط میان مدیران جامعه از یک طرف و مردم و دولت باید قانون داشته باشند. نخستین قانون مادر با نام قانون اساسی خودنمایی کرد.سپس ، به تدریج قوانین دیگری توسط نمایندگان ملت پای به عرصه وجود گذاشتند.

در میان کشورهای اسلامی ، احکام اسلامی به داد مردم می رسید.خلیفه خود را  موظف می دید که حرمت احکام اسلامی را تا حدودی نگهدارد.

در ایران تاریخی نیز رابطه مردم با حکومت در چارچوب همان پادشاه و رعیت  تعریف می شد. اما با وقوع انقلاب مشروطه مظفرالدین شاه قاجار در۱۲۸۵ شمسی پذیرفت که قدرتش مطابق اصول قانون اساسی محدود شود.

قانون اساسی مشروطه تا زمان وقوع انقلاب اسلامی ایران اعتبار داشت اما در دوره پهلوی با عدم تبعیت کامل پادشاه از اصول آن اعتراض شهروندان برانگیخته شد و نهایتا مجبور شد حکومت را به انقلابیون بسپارد.

در دوره انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی به وجود آمد که شباهت زیادی با مشروطه دارد . با این تفاوت که به جای شاه ، ولی فقیه با قوانین سازگار با موازین اسلامی حاکم شده است.

سوالی که برخی از اندیشمندان دینی مطرح کردند اینکه آیا ولایت فقیه همان وکالت فقیه است؟ 

اما حکومت سوال مذکور را برنتابید و سوال کننده را محکوم به زندان کرد.اما همچنان ، این سوال در نزد بسیاری از صاحب نظران وجود دارد که با وجود معین بودن اختیارات ولی فقیه ، چرا باید از شنیدن وکالت فقیه که با روح مردم‌ سالاری و جمهوریت نظام سازگاری دارد ، حساسیت به خرج داد. این در حالی است مصلحت خلق و نظام در این است که هر دو  ضمن پاسداشت و رعایت موازین اسلامی به دیدگاه فوق که وکالت فقیه باشد ارج نهاده و از پررنگ تر شدن حقوق شهروندی و سپردن همه امور کشور به وکلای ملت ؛ از جمله ولی فقیه بهره مند شوند و کشور را آبستن حوادث تلخ دیگر نکنند.

۱۳۲. یکی از وسایلی که با دو هدف  قمار و سرگرمی ساده از آن استفاده می کنند ، ورق بازی یا پاسور است.

استفاده از این وسیله با توجه به جهت آن می تواند حلال یا حرام باشد اما  فقهای امامیه آن را به عنوان وسیله قمار ، هدر دادن وقت یا دوری از ذکر خدا تلقی کرده ، حکم بر حرمت یا کراهت موکد آن داده اند.

یاد دارم روزی از سفر خارج بر می گشتم ، در هواپیما بسته ای را به عنوان هدیه تشویقی به مسافران دادند که دیگر بار از آن پرواز استفاده کنند ، رنگ بسته به رنگ کاکائو بود ، گمان بردم شکلات است و باز نکردم.

اما وقتی از فرودگاه خارج می شدم ،  مامور  ، بازرسی بدنی کرد و چیز برجسته ای را در جیبم دید که همان هدیه هواپیما بود ، وقتی باز کردیم ، دیدم داخل آن ورق بازی است . اما برای ماموران به عنوان یک وسیله حرام تلقی می شد. وقتی قضیه را به رئیس آنان توضیح دادم ، با اغماض رهایم کردند و فرودگاه را ترک کردم. 

از این اتفاق شگفت زده شدم ! یک کشور آن را به عنوان سرگرمی به مسافران هدیه می دهد و کشور دیگری حرام تلقی کرده و مسافران را مورد بازجویی قرار می دهد ! 

اما سوالی که به ذهن هر وطن دوست خردمند می رسد اینکه آیا اینگونه می توان صنعت گردشگری را توسعه داد ، بر پدیده کشور هراسی خط بطلان کشید ،  منافع ملی را تامین کرد و شهروندان را خوشنود !  من آشنابودم .حال اگر بیگانه ای در فرودگاه مشکلی پیدا کند چه باید کرد؟ اما سعدی شیرازی چه خوب می گوید : 

مگردان غریب از درت بی نصیب / 

مبادا که گردی به درها غریب 

به حال دل خستگان درنگر/ که روزی تو دلخسته باشی مگر

درون فروماندگان شاد کن / ز روز فروماندگی یاد کن 

۱۳۳. یک شخص به هر دلیلی ممکن است بازداشت یا زندانی شود.اما محدودیت او باید حداکثر همان بازداشت یا زندانی شدن باشد و بس !  از این رو ، ماموران باید به حقوق شهروندی  او احترام بگذارند و نیازهای طبیعی او را تامین کنند. به ویژه همت کنند که  به هنر ، تجربه ، آگاهی ، تربیت اخلاقی و معنوی  زندانی افزود شود تا بعد از آزادی بتواند زندگی شرافتمندانه ای داشته در جامعه داشته باشد. 

روزی دانایی را بازداشت می کردند ، مامور بازداشتگاه  شروع به کچل کردن او کرد ، در حالی که سنی ازو گذشته بود و حرمتی نزد آشنایان . تقلا کرد که او را از این عمل تحقیر آمیز بازدارد. اما وقتی دید فایده ای ندارد.گفت : به وظیفه ات عمل کن . فکر می کنی اگر اصلاح نکنی ، کله ام میوه در می آورد ! 

 اگر گرفتاری به هر دلیلی روانه محبس شد ، نباید صرفا به فکر اذیت کردن او بود. بلکه به قول شاعر او را همچون مرغی دانست که خود را به دام بلا گرفتار کرده است !

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را به یک پرواز بی‌هنگام کردم مبتلا خود را 

نه دستی داشتم بر سر نه پایی داشتم در گل /  به دست خویش کردم این‌چنین ، بی‌دست و پا خود را (وحشی بافقی)

۱۳۴. در بیت الحرام بودیم ، پس از زیارت و راز ونیاز می خواستیم به منزل برگردیم ، دمپایی یکی از ما را برداشته بودند. پولی نزدش نبود که یک راحتی بخرد . همگی غفلت کردیم و او با پای عریان به منزل بازگشت . این سوال سهمگین آزارم داد که وقتی از خرید یک راحتی برای زائری طفره می روی ، پس مقصود از این سفر معنوی چیست ؟ به یاد این شعر مولانا افتادم که می گوید : 

 ای قوم به حج رفته کجایید / معشوق همین جاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار / در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

۱۳۵ . گاهی شرم و جوانمردی لازم و ملزوم یکدیگر می شوند.یکی باید شرم کند و دیگری جوانمردی تا روابط اجتماعی دوست داشتنی ، حسنه و با ثبات گردد.

روزی کسی از بازار خرید کرده و  منتظر مینی بوس بود تا به روستا برگردد ، شدت سرمای هوا وادارش کرد که کالایش را جلو مغازه آشنایی گذاشته و برای استفاده از گرما وارد مغازه شود. صاحب مغازه بعد از اندکی فهمید که او کالایش را از جای دیگر خریده ، جلوی مغازه او گذاشته است. با عصبانیت رو به او کرد و گفت : چقدر بی شرمی ! منفعت را به دیگری می دهی اما در مغازه من خود را گرم می کنی ! او شرمنده شد و با ناراحتی مغازه را ترک کرد . به قول محمد فضولی : 

پیش تو گل از شرم سر انداخته در پیش /  گویا که پشیمان شده از آمدن خویش 

۱۳۶. انصاف در وجدان همه آدمیان  وجود دارد.کافی است اجازه نداد  بخسبد که خفتن آن برای هر کس خسارت آور است و زندگی را زشت و تلخ می کند. برای بیدار ماندن این دادرس درونی بایسته است از دین ، اخلاق ، قانون خوب و تربیت فکری و معنوی کمک گرفت. صائب تبریزی چه خوب می گوید : 

هیچ میزانی درین بازار چون انصاف نیست / گوهر خود را نمی سنجی به این میزان چرا ! 

 مردی عرب اهل بصره برای سنجش انصاف رانندگان  تاکسی ، خود را به عنوان مترجم و راهنمای یک کرد معرفی  و به  آنان پیشنهاد کرد در طی مسیر او را بگردانند و بعدا به بهانه دور بودن راه پول زیادی را از او طلب کنند و آنگاه میان خود تقسیم کنند. اما رانندگان این کار را دور از انصاف و وجدان و مصداق کامل حرام دانستند و نپذیرفتند ! 

۱۳۷.یکی از فرق بزرگ جهان اسلام که تاثیر زیادی در رفتار و منش مردم داشته ، متصوفه است. آنان اندیشه خود را در عمق رحمانی دین ورود کرده اند ، از اوصافی ؛چون گذشت ، اغماض ، مدارا و از خود گذشتگی دفاع می کنند اما از هر آن چه در آن سخت گیری و مجازات است ، طفره می روند. در واقع ، این مکتب فکری و عملی بر یک بعد از دین تاکید می کنند و از ورود به ابعاد دیگر آن ؛ از جمله اینکه باید جلوی ستمگران ایستاد و آنان را به مجازات اعمال ظالمانه خود رساند ، غفلت می ورزند.

اندیشمندی در نقد از تصوف می گوید : متصوفه درون گرا و منفعل هستند نه فعال . به عنوان مثال آنان به حدیثی از پیامبر اکرم (ص) درباره اهمیت جهاد اکبر در مبارزه با نفس استناد می کنند و جهاد اصغر را جدی نمی گیرند.این در حالی که آن حضرت در ۷۲ غزوه و سریه ، یعنی جنگ حضوری و غیر حضوری شرکت کرده است ! سوره توبه را کنار میگذارند و به سوره حجرات رو می آورند . محی الدین ابن عربی ، عارف بزرگ  قرآن کریم را در ۲۴ جلد تفسیر کرده است.اما او عذاب قرآنی را که در آیات زیادی به رنج آور بودن آن تاکید کرده به عذب به معنای گوارا تعبیرکرده و بدکاران و ستمگران را نیز مشمول رحمت عام الهی می داند ! 

۱۳۸. فقر و گرسنگی تاثیر بنیادی در تغییر رفتار و سبک زندگی آدمیان دارد . بسیاری از جرایم و جنایات در نتیجه فقر و تبعیض طبقاتی به وجود می آیند . چقدر خوب گفته اند : " آدم گرسنه دین و ایمان ندارد". بدیهی است برای آدم گرسنه قانون نیز بی معناست و به راحتی آن را کنار می گذارد. از این رو ، رفع فقر و تبعیض نقش اساسی در ارتقا شخصیت ، عزت نفس ، اعتبار و بهبود شاخص های زندگی شهروندان دارد و دولت ها باید برای تامین ضرورت های زندگی جامعه برنامه ریزی کنند. 

روزی اندکی پول داشتم و می خواستم قناعت کرده با آن چند صباحی امرار معاش کنم. در مسیر خانه بودم. اول شب بود . در تاریکی مردی را دیدم که دمر روی زمین دراز کشیده است.گمان کردم مرده است.باشک و تردید صدایش کردم . ناله ضعیفی  به گوشم رسید .خد‌‌ا را شکر کردم نمرده است . هرآنچه را که داشتم دست او گذاشتم. از گوشه چشمش نگاهی انداخت و پول را دید. برای او رقم چشمگیری بود. از جای خود بلند شد ، بدون اینکه چیزی بگوید با سرعت راه خود را در پیش گرفت و برفت.

متوجه شدم که چرا خداوند می فرماید که در اموال شما برای افراد سائل و محروم نیز حقی است : " و فی اموالکم حق للسائل و المحروم "(ذاریات ، ۱۹)

برای اینکه با گرفتن حقشان نیرو می گیرند و بدون نیاز به تشکر به راه خود ادامه می دهند!

۱۳۹. گاهی کارهایی می کنیم که انجام آنها را برای اصلاح جامعه لازم می بینیم . این در حالی است اصلاح رفتار ، اخلاق و جهت گیری های جامعه کار آسانی نیست . اصلاح گری پیچیدگی خاصی دارد و از عهده هر کسی بر نمی آید . فرد مصلح باید به قولی ، فوت کوزه گری را بداند . آنکه به این مسئولیت مهم دست می یازد ، باید بداند به مطالعه ، علم و تجربه بالایی نیاز دارد . به ویژه اینکه در نقش نهی از منکری ایفای وظیفه کند .چرا که عمل نهی معمولا با تندی بلکه هراس افکنی همراه می شود و می تواند رفتار طبیعی آدمیان را تغییر دهد و پیامدهای منفی زیادی را به بار بیاورد. صاحب نظری می گوید : " پیامدهای گسترش روش‌هایی که برای حذف یک منکر مانند بی حجابی به کار گرفته می شود ، متاسفانه چند منکر جدید مانند ریا ، نفاق و ... را به بار می آورد."

آری ، آنکه در زمینه مدیریت اخلاق و منش جامعه نقش آفرینی می کند ، بداند که صرف داشتن مدیریت ، اختیار و قدرت برای موفقیت در این امر مهم کافی نیست.بی تردید ، جامعه ای که با وجود قوانین تربیتی زیاد و برنامه ها و هزینه های سهمگین از رفتار و منش سالم فاصله می گیرد ، خفته است و نمی تواند روی آرامش و آسایش را ببیند.چه خوب گفته اند :  خفته را خفته کی بیدار کند ! 

۱۴۰. به سخن جدی ،حق و قوی که در برابر هجوم باطل همچون سدی مقاوم  عمل کند ، قول سديد می گویند. بنابر این ، سدید بودن قول تنها به خاطر ظاهر جدی آن نيست ، بلكه با باطن آن نیز ارتباط وثیقی دارد . از این رو ، برای اینکه سخنی قوی تلقی شود ، باید  از حق ، انديشه ، برهان و تدبیر مستحکمی نیز برخوردار باشد . اندیشمندی می گوید : " خداوند در قرآن می‌فرماید :  کسانی که ایمان می آورند ، باید حرف محکم بزنند. حرف محکم یعنی حرفی که مستند است و شواهد علمی و مشخص دارد . چنانچه در آیه ذیل آمده است : "  یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً " ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای الهی پیشه کنید و سخن محکم و متین بگویید.  (احزاب ، ۷۰ )

اما باید دانست گفتن سخن سدید کار هرکس نیست ، بلکه به تقوا ، شجاعت ، صدق و حق جویی از یک طرف و خردمندی ، تدبیر و فهم درست از سوی دیگر نیاز دارد. بی تردید ، سخن صریح ، شفاف ، متین و مدبرانه جامعه را از وازدگی ، نفاق ، سودجویی ،جهل و زورگویی نجات می دهد و درهای سعادت را به روی شهروندان باز می کند. 

۱۴۱. آیه پر مغزی وجود دارد که معمولا در مرگ عزیزان به زبان افراد جاری می شود و آن :  "  انا لله و انا الیه راجعون" است . این در حالی که آیه فوق ناظر بر حقیقت والاتری است و از تعلق وجودی همگان به خداوند حکایت می کند. به عبارت دیگر ، هیچ احدی مستقل ازو نیست ، حیات و ممات ما به اراده او بر می گردد ، عزت و ذلت ما نیز ازوست. او پشتیبان صادق ماست و ما را تنها نمی گذارد. اما ما با روی آوردن به سوی تاریکی غفلت می کنیم و خود را از الطاف و موهبت های او محروم می کنیم و آنگاه به جای عزت،  ذلت نصیب ما می شود . به طوری که قرآن کریم به صراحت می فرماید : تعز من تشاء و تذل من تشاء؛ هرکه را بخواهی عزیز یا ذلیل می کنی  (آل عمران ، ۲۶ ) . آری ، انا لله ، هویت حقیقی و سیر تعلق ما را نشان می دهد. با این آیه است که اصل و بنیاد  خود را در می یابیم و بر ریشه و تکیه گاه خویش واقف می شویم .می فهمیم که سرچشمه وجودی ما ازوست. 

حال ، چرا باید تنها در مردن ها به این آیه توجه کنیم ؟  مصلحی اسلام شناس چه خوب می گوید : این آیه برای زندگان است نه مردگان ! 

از نظر مولانا نیز وقتی انسان از هستی مادی خود دست می‌شوید و به "عدم" می‌رسد همچون سازی (ارغنون) که صدای دلنوازش به گوش می رسد ، پیوند ما را به حقیقت وجودیمان اعلام می کند و انا الیه راجعون را بر زبان می آورد  .

پس عدم گردم عدم چون ارغنون/ گویدم انا الیه راجعون 

۱۴۲.

ریا یک ویژگی اخلاقی محافظه کارانه است. دارنده آن می خواهد موقعیت خود را از دست ندهد.اما وقتی وارد عرصه زندگی اجتماعی می شود ، خود را خالص و بی ریا نشان دهد . این در حالی است ریا و خلوص جمع ضدین است . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بلکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ متاسفانه ، سبب فریب در دیگران می شود و  دوگانگی می آورد . زیرا که با وجود ریا ، اتحاد خلوت و جلوت از میان بر می خیزد . به قول حافظ : 

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند / چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند ! 

ریا میان نیت ، فکر ، قصد ، تصمیم ، باور و قول آدمی با فعل ، منش و حرکاتش  تفرقه و ناهماهنگی ایجاد می کند . به بیان ساده تر ،  رابطه معنوی میان ظاهر و باطن را قطع کرده ، موجب می شود هر کدام مسیر متضادی را درپیش گیرند. در گلستان سعدی آمده است : " زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند، کمتر از آن خورد که ارادتِ او بود و چون به نماز برخاستند، بیش از آن کرد که عادت او، تا ظنِّ صَلاحیت در حق او زیادت کنند.

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی / کاین ره که تو می روی به ترکستان است ! 

چون به مُقام خویش آمد ، سفره خواست تا تَناوُلی کند. پسری صاحبِ فراست داشت. گفت: ای پدر! باری به مجلس سلطان  طعام نخوردی؟ گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید. گفت : نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید. " 

نقش ریا در حیات بشری همچون سم است. به هر چیز پاکی وارد شود آن را مسموم و آلوده می کند.همه عبادات را نه تنها باطل ، بلکه به ضد خود تبدیل می کند . هیچ عبادتی با ریا پذیرفتنی نیست. این چه پدیده ای است که همه چیز را تقلبی می کند ! 

ایمان به خدا با وجود جایگاه والایی که دارد ، وقتی اندکی آلوده به ریا می شود ، رنگ و لعاب نفاق را به خود می گیرد و با کفر هم گام می شود . چرا که سمت و سوی هر دو از خدا به سمت طاغوت می رود ؛ طاغوتی که نور را به سیاهی تبدیل می کند و زندگی آدمی را سیاه می کند.

 اخلاق نیز با همه ارزشی که در زندگی فردی و اجتماعی دارد ، وقتی با ریا قرین می شود ، دیگر نمی توان از آن بهره برد ، بر آن تکیه کرد و به ظاهر فریبنده آن  اعتماد کرد ! 

ریا  اعمال نیک را نیز از مسیر طبیعی و درست خود منحرف می کند . با سرایت به اندرون نیات ، افکار ، انگیزه ها و عواطف ، رفتار آدمیان را تغییر می دهد. به بیان دیگر ، وقتی اختیار به دست آن می افتد ، ناگهان عمل صالح ، فاسد می شود . ریاکار به ظاهر زهد پیشه کرده و در باطن حرص ! 

ریاضت کش از بهر نام و غرور / که طبل تهی را رود بانگ دور (بوستان) آری ، آدم نیکوکار به خاطر ریا بدکار می شود. زیرا که وجود آن کارهای خوب را به ضد خود تبدیل می کند. انفاق که یک توصیه مهم رحمانی است و همگان از آن به نیکی یاد می کنند، وقتی با ریا همراه می شود " الذین ینفقون اموالهم رئا الناس" (نساء ، ۳۸ ) آدمی را قرین شیطان می کند و چه بد همراهی ! " و من یکن الشیطان له قرینا فساء قرینا  (نساء ، ۳۸) . آدم ریاکار ممکن است نماز هم بخواند اما چون برای خودنمایی است ، نه تنها ارزشی ندارد بلکه موجب تباهی آن می شود. قرآن کریم به عبادت ریاکارانه افراد ظاهر الصلاح اینگونه هشدارداده است : " ویل للمصلین الذین عن صلاتهم ساهون الذین هم یرائون و یمنعون ماعون " ؛ وای بر نمازگزارانی که (به پیام ) نماز توجه نکرده ، تظاهر می کنند .در حالی که (با وجود عبادت خدا ، نه تنها خود نیکی نمی کنند بلکه ) از کمک دیگران نیز منع می کنند ! (سوره ماعون ) .  بی دلیل نیست که پیامبر خدا (ص) می فرماید :" الاعمال بالنیات " . از این رو ، چنانچه کسی می خواهد از گوهر   زندگی خود بهره درستی ببرد ، باید بجد ریا را کنار بگذارد و راه  راستگویان و درستکاران بپیماید و بس . 

در این میان ، اگر ریا همچون ویروس است و  بیماریزا ، باید از هر آنچه به گسترش آن دامن می زند ، پیشگیری کرد تا آموزه ها ، باورها و ارزش های فکری و معنوی سالم آلوده نشوند و نگذارند جامعه از درون تهی گردد . چرا که از جامعه تهی و بیمار همه فرار می کنند و بیگانگان وحشت . و اما برای مبارزه با ریا  باید اول اموری را که در ریاگستری و بحران زایی نقش بنیادی دارند شناخت و آنگاه  از رواج آنها در روابط اجتماعی جلوگیری کرد تا خصوصیات اخلاقی خوبی مانند درستکاری ، مناعت طبع  و اخلاق حسنه به حاشیه رانده نشوند  : خودکامگی ، فقر و بی سوادی ، کنترل آزادی بیان و نشر ، تبعیض و بی عدالتی . 

ناگفته نماند ریا هرچند همچون ویروس عمل می کند اما در قیاس با موارد فوق  نقش تبعی و فرعی دارد . از این رو ، کسانی که به فقر ، جهل ، ستمگری ، بی عدالتی و هراس افکنی دامن می زنند ، خصائل جامعه را نیز دچار سقوط و تباهی می کنند. بنابراین ، به حکم قاعده : " الضرورات تبیح المحظورات "  ریا نیز تا حدودی موجه ارزیابی می شود . زیرا که در برابر هر یک از عوامل فوق ، طبیعی است که انحنای رفتاری آدمیان بیشتر شود و  عدم تعادل در فکر ، عمل و منش آنان  به وجود آید که یکی از آنها ریاست. نتیجه آنکه ،  اگر جامعه ای خواهان برخورداری از فضای بدور از ریا ، تملق ، چندگانگی و فریبکاری است ، باید ضمن پرورش روحیه حق گویی ، شجاعت و صدق در خود در برابر عوامل اصلی ویرانگری نیز ایستادگی کند.

۱۴۳.

کار گوهر زندگی است.این فکر اصیل نسل به نسل میان مردم گشته و تبدیل به مثل شده است. واقعا ، اگر کارِ سالم نباشد ، مردم جوهر زندگی خود را از دست می دهند و چیزهای دیگری جای آنرا می گیرند که کاذبند و در نگرش و مناسبات فردی و اجتماعی انسانها تاثیر سوء می گذارند. 

اما با وجود ارزش والای کار ، نباید این تکیه گاه گرانسنگ به تنها هدف اصلی زندگی تبدیل شده ، چرخه حیات را تک ساحتی کند. برای اینکه آدمی نیازهای مادی و معنوی گوناگونی دارد و نمی تواند برای رستگاری ، شادی و سعادت خود تنها به کارکردن بیندیشد و بس!  به قول شاعر گرانمایه ، محمود شبستری در گلشن راز : 

جهان چون زلف و خط و خال و ابروست / که هر چیزی به جای خویش نیکوست.

برتراند راسل دانشمند معاصر انگلیسی مقاله ای با عنوان " در ستایش فراغت "  دارد که جالب است.

 وی در این مقاله این ایده را مطرح می‌کند که به‌ جای اینکه بدون فکر، کار کردن را مفیدترین ، پرمعناترین و رضایت‌بخش‌ترین روش سپری کردن زندگی بدانیم ، بهتر است از خود بپرسیم که انسانیت چه اهداف دیگری می‌تواند داشته باشد. 

از نظر راسل ، باور به فضیلت کار منشا شر های بسیاری در جهانِ نوین شده است . در حالی که  شادی و رفاه از راه کاهش زمان کار تامین می شود و نباید زیاد کار کردن هدف اصلی زندگی انسان ها باشد.

او ادامه می دهد : 

" روش‌های تولید مدرن امکان آسایش و امنیت را برای همه ما فراهم کرده است؛ اما ما در عوض ، اضافه‌کاری را برای برخی و گرسنگی را برای دیگران برگزیده ایم و هنوز بر این پایبندیم که درست به اندازۀ زمانی که دستگاه های اتوماتیک نبودند ، کار کنیم. درحالی که این تصمیم ابلهانه است و هیچ دلیلی وجود ندارد که برای همیشه ابله بمانیم" ! 

منظور راسل از جمله : اضافه کاری را برای برخی و گرسنگی را برای دیگران برگزیده ایم ، این است که  با اضافه کارکردن به بیکاری دیگران که دنبال کار هستند ، دامن می زنیم و بدین ترتیب ، سبب گرسنگی آنان می شویم.در حالی که با کاستن از میزان کار هم به اهداف دیگر زندگی می رسیم و هم باعث به وجود آمدن زمینه های کار برای دیگران می شویم. 

۱۴۴.  به هر میزان سخت گیری حکومت بر شهروندان زیاد شود ؛ بدون اینکه در زندگی آنان ثمری داشته باشد ، به همان نسبت مقاومت مدنی مردم در برابر او بیشتر می گردد. چرا که فراهم کردن زمینه های خلق فرصت، تولید ثروت و توسعه تعاملات با جوامع پیشرفته است که به مردم ابتکار عمل ، هم افزایی ، روح امید ، شادی و رضایتمندی می دهد.این در حالی است با سختگیری زیاد ، معمولا فرصت کمتری حاصل می شود و همراهی مردم در توسعه و آبادانی کشور ضعیف تر می گردد .در نتیجه ، نخبگان جامعه و سرمایه داران به مهاجرت از کشور روی می آورند. 

لائوتسه ، حکیم باستانی چین در اثر جاویدش " تائو ته چینگ " می گوید : " وفاداری مردم در سایه کاستن از سلاح است .چرا که سلاح ، روان مردم را آشفته تر می کند".  (گفتار 57 ) ، این در حالی است " آنهایی که خشک و سخت گیرترند ، بیشتر شکست را تجربه می کنند و مغلوب می شوند". ( گفتار ۷۶ )

بنابراین " اگر به فکر حکومت بر مردم هستید باید مثل خدمتکار با آنان سخن بگویید". ( گفتار 66 ) زیرا که 

" وقتی حاکمان جامعه را تحت فشار قرار می دهند ، مردم به آنان خیانت  می کنند. » ( گفتار ۳۰) در مقابل ، 

" اگر در زندگی شهروندان دخالت نکنید و به آنها احترام بگذارید ، آنها نیز به نوبه خود به شما احترام خواهند گذاشت". (گفتار ۷۲)

خداوند نیز در قرآن کریم خطاب به رسول گرامی اسلام چه حکیمانه می فرماید : 

« فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلْقَلْبِ لنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فاعْفُ عَنْهُمْ وَٱسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِى ٱلْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى ٱللَّهِ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلْمُتَوَكِّلِينَ.» ؛

در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم مهربان شدی در حالی که اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می‌شدند.پس از (بدیِ) آنان درگذر و برای آنها طلب آمرزش کن و در امر (حکومت) با آنان مشورت کن ، اما وقتی تصمیم گرفتی با توکل به خدا انجام بده، که خدا آنان را که بر او اعتماد کنند ، دوست دارد. (آل عمران ، ۱۵۹) 

۱۴۵. انسانِ بدون عیب و ایراد وجود ندارد.بسیار بعید است کسی در طول عمرش خطایی نداشته باشد ، هرچند به قدری دقیق و آگاه باشد که هرگونه اشکالی را در ابعاد فکری ، نظری ، علمی ، اخلاقی ، منشی و سبک زندگی با تدبیر و درایت پیشگیری کرده تا پرده عصمت را ندریده باشد. اما آنچه اینجا مدنظر است چگونگی مواجهه و برخورد افراد با عیوب دیگران است.

عیب‌جویی و بدگویی دو عملی هستند که متاسفانه میان مردم رواج دارد و هیچ وقت بازارشان کساد نمی شود .گویی هر روز باید عیب و اشکالی را از دیگران رونمایی کرد تا نزد عامه مردم فردی آگاه و صاحب نظر بود ! این در حالی است عیب جویی یا بدگویی ، راهکارهای درستی برای اصلاح جامعه و کاستن از معایب و رفتارهای ناسالم جامعه نیستند. 

قرآن کریم نیز به صراحت از عیب جویی ، بدگویی و دادن عنوان های بد به دیگران نهی کرده است :"ولاتلمزوا انفسکم ولاتنابزوا بالالقاب " ولا یغتب بعضکم بعضاُ  " (حجرات ، ۱۲،۱۱) 

آنکه به دنبال عیب‌جویی و نقل بدی های مردم نزد دیگران است ، چنانچه اندکی انصاف داشته باشد باید ابتدا عیوب اخلاقی و عملی خود را برطرف کند و آنگاه به ذکر معایب دیگران بپردازد . حافظ شیرین سخن چه خوب گفته است : 

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت / که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر خوبم و گربد تو برو خود را باش / هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت 

اما از دیدگاه اسلامی مومن آیینه مومن است : " المؤمن مرآة المؤمن" . معنای این سخن این است که اگر مردم اشکالات و معایب خودشان  را مطرح نکنند و آنها همچنان بدون هر گونه مانعی گسترش یابند ، آن جامعه دیگر جای زیستن نخواهد بود.

بنابراین ، اگر حاکمیت و مردم طرح و بیان کاستی های علمی ، عمرانی ، رفتاری ، اخلاقی و اقتصادی جامعه را به بهانه های مختلف نهی برنتابند ، در آن صورت  مصلحان ، اندیشمندان و نخبگان دیار ترجیح خواهند داد که جامعه خود را ترک کنند و آموزه ها و دیدگاه های خود را در بلاد دیگر که پذیرای  آنان هستند ، مطرح کنند.  

اما نکته ای که نباید از آن غفلت کرد این است که امروزه ، زندگی اجتماعی بسیار پیچیده و دارای مسائل و زوایای عدیده ای است.از این رو ، صاحب نظران نیز باید در بیان مشکلات و معایب کشور به دارایی های فکری ، علمی و تجربی خود توجه  کنند .  بنابراین ، آنکه تخصصش در زمینه های علوم مهندسی است باید بیان آنچه را که به علم و تجربه عملی خود مربوط می شود ، در اولویت قرار دهد.کسانی که دارای تجارب و آموزه ها در زمینه های علوم زیستی و پزشکی هستند ، مشکلات زیستی ، پزشکی ، سلامت و بهداشتی جامعه را بازگو کنند و آنانکه در زمینه های علوم انسانی تجربه و تخصصی آموخته اند نارسایی ها و کاستی های جامعه را از زوایای انسانی آنهم در شاخه ای که مهارت آموخته اند ،  مطرح کنند ، مگر اینکه به دلایلی فردی جامع الاطراف باشند.

۱۴۶. 

احکام اسلامی به لحاظ رتبی دو وجه دارند: وجه نخست ، مطلوب اولند.یعنی نقش  اولیه و تعیین کننده ای دارند و احکام دیگر از آنها  سرچشمه می گیرند. توحید ، حق ،  عدالت ، صداقت ، آزادگی  و... چنین هستند. اما وجه دوم ، مطلوب ثانوی هستند.

در این میان ، برخی از احکامی که مطلوب ثانویند ، جنبه نمادین دارند و سمبلیک محسوب می شوند.یکی از آنها قبله است که خودش ارزش مستقلی ندارد بلکه نمادی وحدت بخش برای رسیدن به مطلوب اول است . خداوند همه جا هست و شمال و جنوب و غرب و شرق ندارد.اما قبله جهت توحیدی امت اسلامی را نشان می دهد که مومنان با رو کردن به سوی آن مسیر زندگی خودشان را مشخص می کنند.

در قرآن کریم تاکید شده که نماز را به سمت قبله بخوانند . اما این تاکیدی برای هدایت مومنان است در مسیر زندگی توحیدی و همگرایی با همه آنهایی که هویت خود را در خدامحوری تعریف کرده اند.

در واقع ، در ورای قبله نمادین ، قبله دیگری به نام قبله معنوی و معرفتی قراردارد که بیشتر در متون دینی و فلسفی اسلامی، به ویژه در اندیشه‌های عرفا و صوفیان از آن بحث می کنند . این قبله ، مومنان را نه تنها به سمت مسجد الحرام که حکم الهی است ، بلکه به سوی یک هدف عالی تر و بی‌نهایت ، یعنی خداوند و حقیقت مطلق هدایت می‌کند . از این رو ، قبله معنوی به نوعی به جهت‌گیری و تحول درونی انسان اشاره دارد که باید در زندگی روزمره و در ارتباط با خداوند صورت گیرد . عرفایی ؛ چون عطار نیشابوری ، مولانا ، ابن عربی ،شمس تبریزی ، سهروردی و حکیم سبزواری به آن اشاره کرده اند.

مولانا می گوید : 

این قبله دل کیست بگو جان خرابات/ هرگز دل عشاق به فرمان کسی نیست 

مقصد قبله معنوی ، تحول درونی است ، داشتن فرهنگ و سبک زندگی موحدانه است ، اوج همگرایی مومنان بر محور توحید است. زبان مشتاقان این قبله  ، گوناگون اما فهم و هدفشان واحد است. به قول مولانا : پس زبان محرمی خود دیگر است / همدلی از همزبانی بهتر است.

 قبله حقیقی یعنی خدا را دیدن و بعکس ، دور شدن از هرآنچه نماد طاغوت است .

منطق الطیر عطار داستان نمادین تعدادی پرنده است که به دنبال یافتن سیمرغ می روند. در مسیر خود متوجه می شوند برای رسیدن به سیمرغ باید  از هفت وادی طلب ، عشق ، معرفت ، استغنا ، توحید ، حیرت و فنا عبور کرد . خیلی از آنها نمی توانند از وادی های فوق بگذرند و منصرف می شوند و عده ای نیز در میان راه تلف می شوند. از میان پرندگان تنها سی مرغ به مقصد می رسند و با کمال تعجب سیمرغ آرمانی خود را نمی یابند .اما وقتی دقت می کنند متوجه می شوند سیمرغ همان خودشان هستند.برای اینکه تعدادشان سی تاست. ضمن اینکه آنها از هفت وادی مذکور عبور کرده اند.

اگر توجه شود ، سیمرغ بهانه است مقصد همان  عبور از هفت مرحله معنوی برای خدایی شدن است. طواف کعبه و صفا و مروه نیز مستلزم طی مراحل هفتگانه است که برای توحیدی شدن باید از آن مراحل گذشت. 

۱۴۷. عالمی می گفت : بخشش به عمل انسان تعلق می گیرد نه به صفت او .کسی  حسودی را می بخشد . در واقع ، عمل او را که از حسادتش ناشی شده ، بخشیده است ، اما صفتش را نمی تواند ببخشد. چون صفت با اوست و با بخشیده شدن برطرف نمی شود. از این رو ، اگر کسی سر سوزنی حسد داشته باشد ، نمی تواند به بهشت برود. او ادامه داد : خداوند در آخرت نیز به انسان فرصت می دهد که اگر خواست خود را از صفات بد پاک کند تا بتواند به بهشت برود. چرا که  یک حسود به بهشت برود ، از حسادت می ترکد !


۱۴۸. اندیشمندی می گفت : آخرت باطن این دنیاست. هر چه را در دنیا انجام می دهیم ، در آخرت آشکار می شود . اینکه گفته می شود : " الدنیا مزرعه الاخره " ؛یعنی مزرعه دنیا حاصل خود را در آخرت آشکار می کند. به بیان دیگر ، هرآنچه این دنیا انجام می دهیم ، نتیجه و ثمره آن در آخرت ظاهر می شود. 

این سخن خردمندانه ای است.چرا که آدمیان همه نتایج اعمال ، افکار و نیات خوب خود را در دنیای مادی نمی بینند و باید منطقا جایی ذخیره شده باشد که از بین نرود. البته آخرت،  جدا از این دنیا نیست.در همین دنیا ، آثار نیک آخرت را مشاهده می کنیم.هر آنچه با ارزش ها و اوصاف نیکو ارتباط دارند ، با آخرت نسبت پیدا می کنند. 

۱۴۹.دو واژه وعد و وعید ریشه مشترک دارند . اما وعد به معنای عهد و تعهد کردن به انجام کاری را گویند ؛ خواه امر خیر یا شر که با قرینه مشخص می شود. واژه وعید از وعد گرفته شده ولی فقط در وعده شر و تهدید به کار می رود.(دانشنامه اسلامی)

خلف وعده امری قبیح است.اگر کسی انجام کاری را بر دوش می گیرد ، باید به موقع آن را انجام دهد. نقض وعد همان نقض عهد است که شکستن عهد در فرهنگ همه ملل عالم مذموم است. اما وعید که برای ترساندن و هشدار دادن است بیشتر نقش پیشگیرانه دارد. انذار پیامبران نیز اینگونه بود و خداوند انذار را یکی از تکالیف اصلی آنان برای امت های خود قرارداده بود که مراقب اعمال و رفتار خود باشند. 

خلف وعید نه تنها قبیح نیست بلکه نشانه بزرگواری است. عطار نیشابوری گوید :

این همه آمد شد و وعد و وعید

از برای امتحان خواهد بُدَن 

گویند اربابی به نوکرش هشدار می دهد که مواظب پوستها باشد که آب نبرد و او را تهدید به مجازات می کند.اما در اثر غفلت نوکر سیل می آید و پوستها را با خود می برد.

وقتی ارباب بر می گردد ، می بیند اثری از پوست نیست.چیزی نمی گوید.نوکر از رفتار ارباب متعجب می شود و ازو می پرسد که مرا آن همه تهدید کردی اما اکنون چیزی نمی گویی ! 

ارباب می گوید تهدید برای پوست بود که سیل نبرد.حالا که رفته مجازات من چه فایده ای دارد.

حال ، اگر یک ارباب اینقدر می تواند بزرگواری کند ، آیا حکمت خداوند نسبت به بندگانش به اندازه آن ارباب نیز نخواهد بود !  

 اگر خداوند حتی مشرکان را در آخرت ببخشد ، خلف وعده نکرده ، بلکه خلف وعید است که کریمانه است. ممکن است شرک از سر نادانی و ناآگاهی باشد اما تا زمان مرگ ، بیداری به سراغ او نیاید و بعد از مرگ متوجه خطای فاحش خود باشد و از کارش پشیمان شود.آیا خداوند به قلوب بندگان واقف نیست و برای او شرک آگاهانه با شرک ناشی از جهل و بی خبری فرق ندارد ! حاشا ! خداوند بندگان مستضعف خود را خواهد بخشید ، هرچند در این دنیا وعیدهایی داده باشد. 

۱۵۰.صاحب نظری می گفت : " شفاعت درمان بدی هاست و با احسان ، رحم ، محبت و کمک به دیگری معالجه می شود. اگر کسی به امید شفاعت است اما خود را درمان نمی کند.چگونه باید دردش را برطرف کند! " 

بنابر این ، شفاعت از این دنیا آغاز می شود و زمینه های بهره گیری از آن در همین دنیا فراهم است که از رفتار و منش بزرگوارانه ما حاصل می شود. شفاعت رسولان ، ابرار و هادیان بیدارگر نیز در همین دنیا زمینه ساز و اصلاحگر رفتار و شخصیت ما می شود. زیرا که آنان با راهنمایی فکری ، عملی و اسوه بودنشان ما را به سوی پاکی ها  و اعمال نیکو رهنمون می شوند که نوعی شفاعت  است. خداوند رحمان و رحیم نیز بارها در کتابش به شفیع بودن خودش رهنمون شده است . اگر اندکی هشیار باشیم ، مضامین عالی قرآن برای مؤمنان نوعی شفاعت است. پیامبران را نیز برای ما فرستاده که با عمل به ارزش های الهی قدر و شرف انسان بودن خود را فراموش نکنیم. شفاعت او در این دنیا عبارت از مساعدت های غیبی ، گفته ها و راهنمایی های مستقیم فرستادگانش است که به واسطه آنها  انسانهای خردمند و بیدار حقایق را درک و ظاهر و باطن خود را اصلاح می کنند. 

خداوند بی تردید در آخرت نیز این فرصت را از بندگانش دریغ نمی دارد که اگر در دنیا به هر دلیلی امکان درک حقایق برای آنان فراهم نبوده باشد ، از غفلت بیدار شوند و به فردوس برین راه یابند مگر آنهایی که حق کسی را ضایع کرده اند یا  از آلودگی های درونی پشیمان نشده باشند که در این صورت باید عذاب پلیدی های درونی خود را بچشند و از شفاعت الهی بی نصیب مانند.

خداوند حکیم در قرآن چنین می فرماید : " مالکم من دونه من ولی ولا شفیع افلا تتذکرون " ؛ غیر از خدا هیچ یاور و شفاعت کننده ای نیست.آیا پند نمی پذیرید .  (سجده ، ۴)

۱۵۱. برخی گمان می کنند که بهشت در قرآن کریم تنها یک نام دارد و آن جنت است و بس . این در حالی است نام های دیگری نیز درباره آن وجود دارد که جایگاه توصیفی آن را از زوایای گوناگون  نشان می دهند ؛ از جمله :  جنات نعیم (بهشت پر از نعمت) ، جنت العالیه (بهشت عالی)، جنت الماوی (جایگاه بهشت ) ، جنات عدن ( بهشت جاوید ) ، مقعد صدق (جایگاه درست و شایسته )، فردوس ( بهشت برین ) ، دارالسلام (جایی که درآن سلامتی و امنیت تام وجود دارد) ، دارالامین(جای امن ) ،  دارالخلد (جایگاه ابدی) ، دارالاخره (جایگاه آخرت ) ، دارالمقامه (جایگاه مستقر) ، دارالقرار (جایگاه پاینده) و... 

 جهنم نیز اسم های مختلفی  دارد که عمدتا بازگو کننده شدت عذاب ، کیفیت آتش و مانند آن است ؛ از جمله : نار(آتش) ، جهنم (محل عذاب)، سعیر(آتشی که زبانه می کشد ) ، سقر (عذاب شدید)، هاویه (جای سقوط)، لظی( زبانه آتش) ، لهب (شعله ور )و ...

 بهشت و جهنم حاصل اعمال ، افکار ، نیات و اوصاف درونی ماست. یعنی نه تنها باید عمل ما درست باشد ، بلکه درون ما نیز سالم و رحمانی باشد ، تا اوصاف بهشتی بگیرد . آنکه ریا می کند چگونه می تواند رنگ و بوی بهشتی داشته باشد ! با حسد ، کینه ، عداوت ، تنگ نظری ، بدبینی و ... چگونه و با چه منطقی می توان جایگاه بهشتی داشت ! 

۱۵۲. هنرمندی آمریکایی می گفت :  عشق مانع کنترل است. به بیان دیگر ، عامل عشق نمی گذارد که وابستگی های درونی را کنار گذاشته ، در شرایط مقتضی معشوق را تحت نظر گرفت . در واقع ، وجود عشق در کارهای سیاسی - امنیتی مانع انجام وظیفه درست می شود‌. بنابراین ، برای نتیجه بهتر گرفتن ، نباید از افرادی که وابستگی عشقی دارند ، در امور نظارت ، بازرسی و قضاوت به کار گرفت.

اما باید دانست زندگی مدنی بدون عشق ، خشک و مادی می شود و رحم و مروت و کرامت را از دل آدمیان می برد . هرچند عامل عشق در کارهای مختلف می تواند روند پیشرفت امور را کند کند. اما همین عامل مهم ، در پیوند ، چسبندگی و تعامل میان افراد تاثیر خارق العاده ای دارد. جامعه ای که به عشق و دلبستگی شهروندان نسبت به یکدیگر بی تفاوت است ، در گره گشایی از معضلات اجتماعی با موانع و سختی های زیادی مواجه می شود. عشق هزینه نگهداری کشور را کاهش می دهد و  فداکاری ، ایثار ، از خودگذشتگی ، همبستگی و توجه به تکالیف اجتماعی را در میان مردم بیشتر می کند. 

۱۵۳. هیچ شخص و جامعه ای به سعادت نمی رسد ، مگر اینکه خودش بخواهد راههای رشد و ترقی را طی کند.

قرآن کریم نیز در سوره شریفه رعد آیه ۱۱ به این مطلب اساسی تاکیده کرده و می فرماید : " ان الله لا یغیروا ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم " 

بنابراین ، برای ایجاد تحول و تغییر در خود ، باید راههای رشد و توسعه خردمندانه و اخلاقی را در پیش گرفت .

اگر ملتی نخواهد پیامبر خدا هم کنارش باشد ، به رستگاری نخواهد رسید . برای اینکه بدون ایجاد تغییر در فکر ، عقیده و سبک کار ، تلاش و زندگی نمی توان از سعادت بهره ای برد .  

از این رو ، باید با اصلاح نگرشها و جهان بینی ، تربیت نیروی انسانی ماهر و تعامل با ملت های موفق از یک طرف و برداشتن موانع رشد و ترقی و نیز فراهم کردن الزامات توسعه فکری ، علمی ، اخلاقی ، کاری و ...، از طرف دیگر، جامعه ای فعال ، مبتکر ، شاد ، با نشاط و سعید داشت.   

۱۵۴. مثلی معروفی در زبان ترکی است که مضمون آن این است : چاهی را که خشک است با ریختن آب ، نمی توان پر آب کرد. 

پیامبر اسلام چقدر برای تربیت فکری و اعتقادی مردم مدینه

زحمت کشید اما با کمال تعجب ، مدتی بعد علم و معرفت از این سرچشمه معارف رخت بربست و به جاهای دیگر کوچ کرد . چرا ؟ برای اینکه این شهر که اسم قبلی آن  یثرب بود ، قبل از اسلام تهی از معرفت بود و به اعتبار حضور پیامبر (ص) و مهاجرت مسلمانان مکه شهرت یافت و مدینه نام گرفت. اما این کان معرفت بعد از اندکی دوباره خشک شد . زیرا که خلیفه دوم به توسعه معارف دینی اجازه نداد و بدین ترتیب ، عمق پیدا نکرد. این در حالی است با اینکه مردم ایران به سختی مسلمان شدند ، اما چون پیش از اسلام نیز صاحب معارف و تمدن بزرگی بودند ، از این رو ، وقتی با اسلام آشنا شدند و به ارزش قرآن کریم و دیگر معرفت های اسلامی پی بردند ،  کار توسعه معارف را به عهده گرفتند و بعد از چند قرن به مهد تمدن اسلامی ، علمی و ادبی تبدیل  شدند و همه منطقه را تحت تاثیر علوم و معارف خود قرار دادند . 

۱۵۵.یکی از اموری که با هدف شفاعت جویی در ذهن پیروان اهل بیت (ع) نقش بربسته ، توسل است. توسل به معنای چنگ زدن ، پناه بردن ، دست به دامان شدن و کمک گرفتن از کسی یا چیزی برای رهایی از خطر ، گناه ، گرفتاری و رسیدن مطمئن و ایمن به مقصد است.  در واقع توسل نقش میانجی و یاری گرایانه دارد ؛ خواه خوب یا بد. به عنوان مثال ، خداوند قرآن کریم را به عنوان حبل الهی وسیله همبستگی و رفع تفرقه معرفی کرده است : وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ (آل عمران ، ۱۰۳)

بنابراین ، قرآن نقش آموزگاری را دارد برای درک ارزش همگرایی و رهایی از هرگونه اختلاف ، دشمنی اهریمنانه  ، قهر و هرآنچه دل مومنان را نسبت به یکدیگر چرکین کند. پس ، قرآن باید ما را در تألیف قلوب ، برادری ، همبستگی و مانند آنها کمک کند.اما اگر این کتاب شریف را نه برای فهم راه های رهایی  از کینه ، تفرقه ، بدفهمی ، عداوت و ... بخوانیم ، بدیهی است که دیگر این کتاب وسیله مفیدی نخواهد بود . از این رو ، هر سخنی ، فکری ، دعایی ، آموزه ای ، مکتبی ، راز و نیازی ، رهنمونی یا اثری که ما را در پیمودن راهی درست یا گشودن گرهی فروبسته یاری رساند ، وسیله است اما از نوع خوب . هر شخصی هم اعم از دینی یا غیر آن که راه سعادت و خوب زیستن را به ما بیاموزد و نگذارد به منجلاب گمراهی ، تباهی و فساد سقوط کنیم ، یاریگر ، آموزگار و راهنمایی است نجات بخش . بنابر این ، توسل به هر شخص یا چیزی که سبب اعتلای معنوی یا جلوگیری از سقوط ، خطر و گمراهی یک شخص یا جامعه شود ، ستودنی است. اما توسلی که ما را به گمراهی ، جهل ، تعصب کور ، بداندیشی ، رفتار رذیلانه و دوری از توحید ، عقلانیت ، ارزش های معنوی و معرفتی ، سعادت و مانند آنها بکشاند ، منفی است.

بنابر این ، توسل نیک در زمان حال به درد می خورد نه در آینده که برای پاک کردن خطاها و لغزش ها بکار آید . به بیان دیگر ، توسل برای آن است که کمک کند وضعیت فعلی ما پاک باشد تا آینده سیاهی نداشته باشیم.  

دکتر علی شریعتی می گوید : 

" توسل دو جور است : منفی و مثبت. توسل منفی آن است که عوامل ترس و خطر را به وسیله راز و نیاز و دعا و تضرع از خطر بازداریم. توسل مثبت آن است که عوامل مفید و نیروهای مفید را تقویت و تجهیز کنیم و به طرف خود بکشانیم تا به وسیله و در پناه آنها از عوامل ترس و خطر مصون باشیم" (فرهنگ واژگان قرآن در آثار دکتر علی شریعتی) 

۱۵۶. صاحب نظری می گفت : چین قرن ها برای ساخت دیوار سراسری برنامه ریزی و هزینه زیادی را برای آن متحمل شد.  دیواری بسیار طولانی و عظیم ساخته شد که نظیر آن در هیچ سرزمینی وجود نداشت تا آن را از دشمن حفظ کند.اما اقوام دیگر چندین بار از دیوار چین عبور کردند.

بررسی کردند که دشمن چگونه  با وجود این همه دیوار بلند و طولانی وارد قلمرو چین شده است. اما با کمال تعجب متوجه شدند که دشمن با اندکی پول نگهبانان دیوارها را فریب داده ، به هدف خود رسیده است.آنگاه به این نتیجه رسیدند که تنها با دیوار نمی توان کشور را حفظ کرد بلکه با تربیت انسان های شایسته و فداکار است که می توان سرزمینی امن و محفوظ داشت ! انسان های آگاه و وطن دوست می توانند از کشور خود مواظبت کنند ؛ هرچند سختی زیادی بکشند. البته ، نباید عامل فناوری را در دفاع از کشور نادیده گرفت اما واقعیت این است که به صرف برخورداری از فناوری پیشرفته نمی توان کشوری امن داشت. بلکه باید نسلی فداکار ، اندیشمند و بلند نگر نیز داشت. 

۱۵۵. در قرآن کریم در مقام توصیف رتبه و جایگاه عدالت می فرماید : اعدلوا هو اقرب للتقوی ؛ عدالت پیشه کنید که به تقوا نزدیکتر است. (مائده ، ۸)

بنابر این ، مقام تقوا از عدالت نیز بالاتر است . در واقع ، با رفتار عادلانه است که می توان به گوهر تقوا دست یافت . آنکه بویی از انصاف و عدالت نبرده  ، بدیهی است از رسیدن به قلمرو تقوا نیز بی بهره خواهد بود. تقوا نگهبان و حافظ انسان از افتادن به فساد ، انحراف و سقوط است. آنکه متقی است ، نه تنها عادل است بلکه مصونیتی دارد که او را در موقعیت های مختلف یاری می کند و نمی گذارد از صراط مستقیم منحرف شود. 

شهید مطهری می گوید : حفظ و صيانت خود از گناه كه نامش «تقوا» است به دو صورت ممكن است :

نوع اول اينكه انسان براى اينكه خود را از آلودگي هاى معاصى حفظ كند ، از موجبات آنها فرار می‏کند و خود را هميشه از محيط گناه دور نگه می‏دارد ؛ 

نوع دوم اينكه در روح خود حالت و قوّتى به وجود مى ‏آورد كه به او مصونيت روحى و اخلاقى مى‏دهد 

كه اگر فرضاً در محيطى قرار بگيرد كه وسايل و موجبات گناه و معصيت فراهم باشد ، آن حالت و ملكه روحى، او را حفظ مى‏كند و مانع مي‏شود كه آلودگي پيدا كند ؛

در زمان ما تصويري كه عموم مردم از تقوا دارند همان نوع اول است.(مجموعه آثار، مطهرى ، تقوا (ده گفتار) ، ج‏23، ص: 693)

۱۵۷. یکی از اموری که سبب عقب ماندگی یک ملت می شود ، سیاست های خود تحریمی است.

خود تحریمی یعنی فرصت ها و ظرفیت های خود یا دیگران را نادیده گرفتن ، به حاشیه راندن  و از آنها در موقعیت های لازم استفاده نکردن . در اینجا به چند مورد از خود تحریمی اشاره می شود : 

- غفلت از فرصت گفتگو در حل و فصل اختلافات با کشورها به خود تحریمی می انجامد . این در حالی که گفتگو  هزینه های گزاف و زائد یک ملت را در سطح بین المللی کاهش می دهد. وانگهی ، این ظرفیت می تواند جای جنگ ،آشوب ، تفرقه و ناامنی را بگیرد . بلکه زمینه توسعه انواع تعاملات و همکاری ها را فراهم کند. خداوند نیز ما را به حکمت و موعظه دعوت می کند . به طوری که می فرماید : « ادْعُ الى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»(نحل : ۱۲۵)  

 آری برای اغتنام از فرصت ، باید مسئولان کشورها را با دليل و منطق اقناع كرد تا آنها را در برابر مصالح ملی خاضع کرد و دوستی و مودت را به ارمغان آورد. 

-  محروم سازی مردم کشور از ارزش های  اعتقادی ، نوعی خود تحریمی است.این در حالی است افزایش معنویت و اخلاق با ایمان رابطه وثیقی دارد . اما باید دانست آنچه اسلام از مردم مى‏خواهد ايمان است نه تمكين مطلق که فایده ای ندارد و  به درد کسی یا چیزی نمی‏خورد . آری ، دین خدا ظرفیتی است که استفاده از آن فقط با بهره گیری از حکمت ، تعلیم ، اندرز و امر به معروف و نهی از منکر آنهم به شکل کاملا مستدل ، آرام و دوستانه ممکن است.این در حالی است تمکین بدون فکر ، حکمت و معنویت نمى‏تواند اثرگذار و پايدار بماند بلکه تا زور هست اطاعت نیز باقى است.اما همینکه زور رفت آن هم منتفى مى‏شود. این در حالی که اسلام آمده است ايمان را با عشق، شور و محبت در دلها استوار سازد. ايمان را كه نمى‏شود به زور به كسى تحميل كرد. : «لا اكْراهَ فِى الدّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِ‏»(بقره: ۲۵۶)

- مهاجرت نخبگان ؛ از جمله روشنفکران ، نویسندگان ، هنرمندان ، سیاستمداران ، صاحب نظران ، متخصصان ، پزشکان و...  در حد متعادل امری عادی است اما سیل مهاجرت آنان به خارج نشانه خود تحریمی است. برای پیشگیری از این کار ، باید ادبیات گفتگو با نخبگان مشفقانه بوده ، گوش دادن و توجه به منطق و قرائت های آنان متفاوت باشد. این نکته را نباید فراموش کرد که دلگرمی نخبگان می تواند در جذب اندیشمندان ، تجار ، محققان ، گردشگران ، سرمایه گذاران و... تاثیر زیادی داشته باشد.

عده ای آمریکایی با ویزای وزارت امور خارجه به تهران ایران آمده بودند. برخی از تندروها در آزادراه چمران مزاحم آنان شده بودند.

شنیدم فقیهی می گفت : آمریکایی‌ها در ایران چکار دارند تا عده ای مزاحم آنان شوند! 

 این دیدگاه خودتحریمی است.چقدر ایرانی در ایالات متحده آمریکا زندگی می کنند اما کسی از مقامات آن کشور چنین قضاوتی نمی کنند . این رفتار برای ملتی که از تمدن درخشانی برخورداراست ، خوب نیست. نباید با غفلت ، تعصب و خود بزرگ بینی کشور را از امکانات و فرصت های گوناگونی که در سطح بین المللی  وجود دارد ، محروم کرد و آنگاه با فقر و فاقه ساخت و منتظر حوادث غیر مترقبه دیگر ماند ! 

فردوسی توسی چه خوب گفته است : 

جهان سربه سر حکمت و عبرت است / چرا بهره ما همه غفلت است!

۱۵۸. روان آدمی بسیار پیچیده است. درک تمام زوایای آن به آسانی ممکن نیست. با این وجود ، از نظر روان شناسان و صاحب نظران  مسائلی ؛ چون تلقین ، تله پاتی (اندیشه خوانی ، دور آگاهی) ، الهام ، خواب مصنوعی(هیپنوتیزم) و مانند آنها در روان ، رفتار ، تجربه و قضاوت آدمیان تاثیرگذار هستند.

در این میان ، پدیده ای به نام بد نظر یا چشم زخم وجود دارد که در حیطه روانشناسی قرار می گیرد اما وارد زندگی سنتی و باورهای مردم شده است. بر اساس آن ، هنوز خیلی ها عقیده دارند که برخی از مردم به خاطر رشک درونی شان تحمل پیشرفت دیگران را ندارند و به آنان چشم زخم می زنند .گاهی نیز خود آنان نمی خواهند که کسی با زیانی مواجه شود اما به دلیل تاثیر پذیری از تشعشع رشک شان ناخواسته به اصطلاح چشم زخم می بینند . ناگفته نماند بخش عمده  احساسات و عواطف درونی ما از طریق چشم نمایان می شود و در مخاطبان تاثیر می گذارد ؛ ازجمله شعف و شادی ، غم و غصه ، نگرانی ، بدبینی ، خشم ، مهربانی ، حسادت ، امیدواری ، صداقت ، دروغ ، یاس و مانند اینها  

در واقع ، چشم از یک طرف اسرار درونی را فاش می کند و از طرف دیگر تاثیر بسزایی را در بینندگان می گذارد. چنانکه چشم زخم نیز ، نه به خاطر خود چشم بلکه به واسطه آنچه از درون ما به عنوان حسادت و بدبینی  تراوش می کند ، ممکن است بروز پیدا کرده و در زندگی دیگران تاثیرگذار باشد . از این رو ، بهتر است نزد کسانی که چشم دیدن سعادت و  پیشرفت دیگران را ندارند ، از  کامیابی های خود صحبت نکرد و از تاثیر منفی احساسات درونی دیگران در امان ماند.

۱۵۹.

خرد به معنای فهم عمیق ، هوش و دانش است.  با داشتن خرد است که می توان تجزیه و تحلیل، درک مفاهیم و تصمیم‌گیری صحیح کرد. در سایه خرد است که می‌توان به بصیرت و آگاهی از واقعیت‌ها و ارتباط بین امور دست یافت.

خرد هم جنبه ذاتی دارد و هم نیازمند اکتساب است که با تجربه ، علم و آموزش می توان بر کمال آن افزود. به طوری که با خردورزی ، میزان تعاملات و رفتارهای مدنی مردم بهتر می شود و هزینه های کاذب آنان که از ستیز ، برخورد ، خشونت و سایر اقدامات غیر مدنی ناشی می شود ، کاهش می یابد.

از نظر فردوسی خرد به مثابه چشم جان است که بدون آن نمی توان زندگی شادی داشت بلکه دنیا را تاریک می بینیم : 

خرد چشم جان است چون بنگری/

تو بی‌چشم شادان جهان نسپری

نخست آفرینش خرد را شناس/

او بر این عقیده است که خرد علاوه بر نگهبانی از جان ، از چشم ، گوش و زبان نیز مراقبت می کند و خوبی ها و بدی های ما  به آن سه مربوط می شود : 

نگهبان جان است و آن سه پاس

سه پاس تو چشم است و گوش و زبان/ کز این سه رسد نیک و بد بی‌گمان

در اصول کافی در باب عقل آمده است که خداوند به عقل فرمود بیا ، آمد .گفت برو ، رفت. فرمود : به عزت و جلالم سوگند که چیزی عزیز تر از تو نیافریده ام و ترا تنها به کسانی که دوست دارم بطور کامل دادم . همانا امر و نهى کیفر و پاداشم متوجه توست : "  لَمّا خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمّ قَالَ وَ عِزّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبّ إِلَیّ مِنْکَ وَ لَا أَکْمَلْتُکَ إِلّا فِیمَنْ أُحِبّ أَمَا إِنّی إِیّاکَ آمُرُ وَ إِیّاکَ أَنْهَى وَ إِیّاکَ أُعَاقِبُ وَ إِیّاکَ أُثِیبُ‏" (اصول کافی ، کتاب عقل و جهل )

۱۶۰. امروزه دموکراسی به خواست اکثریت مردم جهان تبدیل شده است. عموما نظام های خودکامه و تمامیت خواه را مغایر با حقوق شهروندی تلقی می کنند. اما در تعریف ، حدود و کیفیت دموکراسی دچار برخی از اشتباهات می شوند. نقطه ثقل تحقق دموکراسی حقیقی ، در رضایت آگاهانه شهروندان از عملکرد حکومت است که معمولا مشارکت ، همه پرسی و نظرسنجی مداوم  از یک طرف و تلاش برای بهبود وضعیت کار ، تورم ، بهداشت ، آموزش و امنیت از طرف دیگر موازین کلیدی برای تشخیص رضایت آنان است. 

در این میان کارل پوپر ، فیلسوف انگلیسی در کتابش "جامعه باز و دشمنان آن" ، به بیان اندیشه های خود درباره دموکراسی می پردازد که جالب است. او در این اثر مهم ، دموکراسی را به‌عنوان بهترین راه برای مقابله با خطرات تمامیت خواهی و استبداد معرفی می کند ، نه حکومت حداکثری که عملا ممکن نیست. اما شهروندان به واسطه آن می‌توانند از طریق انتخابات و بازنگری در سیاست‌ها ، تغییرات لازم را در حکومت ایجاد کنند ، قدرت را محدود و از ظلم و استبداد جلوگیری کنند. به نظر او دموکراسی زمینه‌ای است برای آزادی انتقاد و اصلاحات مستمر نه تلاش برای تحقق یک آرمان مطلق . او معتقد بود که دموکراسی باید به‌گونه‌ای طراحی شود که در صورت عدم رضایت از عملکرد دولت ، مردم بتوانند رهبران خود را با رای دادن تغییر دهند.

۱۶۱:

اینکه انسان در طول زندگی هرگز خطا نکند ، امری نزدیک به محال است . خیام به‌زیبایی این نکته را چنین بیان کرده :  

ناکرده گناه در جهان کیست بگو / آن کس که گنه نکرد، چون زیست بگو  

من بد کنم و تو بد مکافات دهی / پس فرق میان من و تو چیست بگو  

یکی از ماموران اداره آگاهی می گفت : با مشاهده حوادث مختلف ، به این باور رسیده که حتی به افراد خطاکار نیز باید فرصت بیشتری داد تا شاید پشیمان شده و به اراده خود خطایش را اصلاح کند. 

خداوند نیز با توجه به وجود ملکه ندامت در آدمیان ، راه توبه و بازگشت به زندگی سالم را برای خطاکاران باز گذاشته است :" توبوا الی الله جمیعا ایّه المؤمنون لعلکم تفلحون" ؛ یعنی همگی به سوی خدا بازگردید ، ای مؤمنان، شاید رستگار شوید (نور، 31). 

قبول توبه ناظر بر دو امر است : نخست اینکه خطا در زندگی دنیوی  محتمل الوقوع است و می‌تواند  تجربه فرد یا جامعه خطاکار را برای اصلاح رفتار و بهبود زندگی فردی و مدنی افزایش دهد.

دوم اینکه نباید خطا را به اعتبار اینکه تجربه می‌آفریند ، طبیعی دانست ، توجیه کرد یا آن را ادامه داد.ناگفته نماند ، برخی افراد از خطاها ، شکست‌ها و اشتباهات خود درس عبرت می‌گیرند و مسیر زندگی‌شان را اصلاح می‌کنند. اما متاسفانه بسیاری دیگر از افراد ، بارها و بارها مرتکب همان اشتباهات می‌شوند.

اعطای فرصت مجدد به آدمیان ، به این معناست که نباید سخت‌گیری بیش از حد داشت تا راه اصلاح بسته نشود.به طوری که  تجربه‌های زندگی نشان داده که حتی بسیاری از افراد شرور نیز می‌توانند با آموزش و سود جستن از فرصت‌های مناسب دیگر به سوی خیر و نیکی سوق پیدا کنند.

حضرت نوح (ع) نمونه‌ای از یک انسان باتجربه و آگاه بود که در عمر طولانی خود دانش و بینش زیادی اندوخته بود. با این حال، حتی او نیز با چالش‌هایی ؛ از جمله سرکشی یکی از فرزندانش مواجه شد. فرزند نوح، به‌رغم دعوت پدر، به ایمان روی نیاورد و با کفار هم پیمان شد. سعدی این مسئله را این‌گونه توصیف کرده است:  

پسر با بدان بنشست / خاندان نبوتش گم شد  

سگ اصحاب کهف روزی چند / پی نیکان گرفت و مردم شد  

با آغاز توفان، نوح بار دیگر از فرزندش خواست تا توبه کرده و سوار کشتی شود. اما او با تکبر پاسخ داد : «قال سآوی الی جبل یعصمنی من الماء»؛ یعنی به کوهی پناه می‌برم که مرا از آب حفظ کند (هود، 43). با همه اخطارهای پدر، سرانجام فرزند نوح غرق شد.

نوح دردمندانه از خدا خواست تا پسرش را نجات دهد، اما خداوند چنین پاسخ داد : «قال یا نوح انه لیس من أهلك إنه عمل غير صالح فلا تسئلن ما لیس لك به علم إني أعظك أن تكون من الجاهلین»؛ ای نوح، او از خانواده تو نیست؛ او عملی ناشایسته انجام داده است. چیزی که درباره آن علم نداری مپرس؛ من ترا موعظه می‌کنم که از جاهلان نباشی (هود، 45).

عشق و علاقه پدرانه نوح او را تا جایی پیش برد که خواستار توقف جریان توفان برای نجات فرزندش شد. اما پاسخ قاطع خداوند نشان داد که معیار ارزش‌گذاری برای  انسان‌ها عمل صالح است، نه صرفاً روابط خونی و خانوادگی.

۱۶۲. مایه حیرت است از اینکه آدمی از امتیازی که خداوند به او داده بهره می گیرد ، اما قدر و شان جایگاه خود را نادیده می گیرد. راستی چرا ؟ این در حالی که برخی ، برای سود اندک حاضرند طبیعت را تخریب و  نبات و حیوان را تلف کنند و همنوعان را فدای مطامع خود کنند! آیا نباید حرص و آرزوی ما حد یقفی داشته باشد ؟ 

 روزی گرگی وارد آغل گوسفندان شد ، نخست تلاش کرد که همه را بکشد تا پس از پایان کار ، آنها را با خود ببرد .اما ناگهان ،  صاحب گوسفندان وارد آغل شد و در نتیجه حرص و طمع گرگ نگذاشت حتی یک گوسفند را با خود ببرد بلکه فرار را بر قرار ترجیح داد ! 

این فزون طلبگی و آز نه تنها گرگ بلکه بشر را از پای در می آورد.اما با وجود آن ، برخی از افراد تا  لحظه مرگ با آزمندی تمام کار جمع آوری مال را ادامه می دهند. لیکن ، غافل از اینکه  روزی فرا می رسد که حتی فرصت خداحافظی نیز برای او باقی نمی ماند.به قول سعدی : 

کوس رحلت بکوفت دست اجل / 

ای دو چشمم وداع سر بکنید!

ای کف دست و ساعد و بازو / همه تودیع یکدگر بکنید. 

۱۶۳. حافظ شیرازی می گوید : 

می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب / بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند

باز او می گوید : 

در میخانه ببستند خدایا مپسند/ که در خانه تزویر و ریا بگشایند

یکی از وظایف اساسی دولت های دموکراتیک نفاق زدایی است. اما از بین بردن ریا و نفاق به آسانی ممکن نیست و مستلزم صرف هزینه های مادی و معنوی فراوانی است. 

در این میان ، وجود نفاق ، چاپلوسی و ناترازی اخلاقی گسترده در یک جامعه ، شاخص مناسبی برای فهم اعتبار و میزان پایبندی آن جامعه به موازین دموکراسی ، قانون مندی ،  عدالت اجتماعی و  اخلاق حسنه است . 

در قرآن کریم درباره کفار سوره ای به نام کافرون وجود دارد . سوره دیگری نیز به نام منافقون وجود دارد.

تعداد کلمات سوره کافرون ۲۶ کلمه در ۶ آیه است. در حالی که تعداد کلمات سوره منافقون ۱۸۰ کلمه در ۱۱ آیه است. 

سوره منافقون در مدینه نازل شده است.در حالی که سوره کافرون در مکه نازل شده است.

نکته قابل ملاحظه ای که وجود دارد اینکه منافقان در مکه در صورت قرار گرفتن در صف مومنان از هیچ منفعتی برخوردار نمی شدند. از این رو ، انگیزه ای برای  به وجود آمدن پدیده  نفاق و دورویی در میان آنان نبود . بلکه روحیه مؤمنان مکه سراسر ایثار و جانفشانی بود و بس ! 

این در حالی است ، منافقان  افرادی مذبذب ،  سودگرا و فرصت طلب بودند .آنان در مقام قیاس از کفار پست تر هستند.چرا که یک کافر ممکن است در کفر خود هیچ منفعت مادی  را دنبال نکند.

 منافق خویش را به عنوان خودی معرفی می کند اما کافر راه خود را از مومن جدا می کند.از این رو ، بر خلاف منافق ، شناسایی کافر به راحتی ممکن است. یک کافر ممکن است مثل هر کس دیگری رفتار خشونت آمیزی داشته باشد یا برعکس ، هیچ گونه رفتار منفی علیه مؤمنان نداشته باشد. اما در دل منافق به قول قرآن ، مرض وجود دارد و نمی توان روی رفتار او و نیز دوستی یا حتی بی تفاوت بودن او حساب باز کرد. 

یکی از پیام های دموکراتیک سوره کافرون این است که  بر آزادی افراد در اختیار ایمان و کفر تاکید می کند. از سوی دیگر ،  مومنان و کفار را بر عدم مداخله و دشمنی و ستیز علیه یکدیگر فرا می خواند. به بیان دیگر ، مفاد سوره مذکور نشان می دهد که می توان در زندگی مدنی صرف نظر از ایمان و کفر در کنار هم  زیست ، بدون اینکه اختلاف ، درگیری و برخورد سوئی میان آنان حکم فرما باشد. این در حالی که به یقین ، داشتن زندگی آرام و بی دغدغه در کنار منافق بسیار سخت است.چرا که وجود نفاق ، ریا و به عبارتی رفتار یک بام و دوهوا داشتن بر بی اعتمادی و نگرانی افراد  می افزاید و نمی گذارد آنان زندگی امنی داشته باشند.

۱۶۴. مولانا در مثنوی می فرماید : 

پس ترا هر غم که پیش آید ز دَرد /  بر کسی تهمت مَنِه ، بر خویش گَرد

یعنی ریشه های درد و رنج را در خود باید جستجو کرد.افکار و افعال ما در شادی و غم مان تاثیر گذارند. بنابراین ، برای اینکه ، غم کمتری داشت، به جای فرافکنی و  نسبت دادن آنها به دیگران ، اشکالات درونی خودتان را بررسی کرد و با عیب یابی درونی به رفع غم و ناراحتی تان پرداخت. 

باز در جای دیگر مثنوی می فرماید: 

این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا 

بنا بر مثلی ،  هرکس آش خود را می پزد . یا خود کرده را تدبیر نیست. به بیان دیگر ، اتفاقات خوب و بد نتیجه و انعکاس  اعمال خودمان است.

اندیشمندی می گفت : از یک درخت میلیونها چوب کبریت درست می کنند. اما یک عدد چوب کبریت می تواند میلیون ها  درخت را به خاکستر تبدیل کند. 

بنابراین ، باید همیشه هوشیار بود .زیرا که با یک عمل بد ممکن است حاصل سالها  تلاش برای حفظ آبرو و اعتبار را بر باد داد. 

ناگفته نماند با وجود نقش بالاتر فرد در تامین سعادت و بدبختی خود ، تردیدی نیست که عوامل بیرونی نیز در رستگاری یا گرفتاری افراد نقش بسزایی دارند.به عبارت دیگر ، فرد و جامعه در رشد و ترقی یا سقوط یکدیگر تاثیر گذارند و نمی توان نقش متقابل آندو را نادیده گرفت.فرد جامعه را می سازد ، جامعه نیز در بالندگی فرد نقش تاثیرگذاری دارد.

۱۶۴. متذکر شدن یا خشیت فرعون


خشیت فرعون به چه معناست


خشیت فرعون به معنای ترس و وحشت شدید فرعون از نابودی قدرت و سلطنت خود است. این ترس ناشی از موارد مختلفی بود که در قرآن و روایات به آن‌ها اشاره شده است:


ترس از قدرت الهی و معجزه موسی: فرعون با مشاهده معجزات حضرت موسی مانند تبدیل شدن عصا به اژدها و دست نورانی، به قدرت الهی پی برد و از عواقب مخالفت با آن به وحشت افتاد. او می‌دانست که قدرت خود در برابر قدرت خدا هیچ است.

ترس از نابودی حکومت و سلطنت: فرعون خود را پادشاه و خدای مصر می‌دانست و به حکومت خود بسیار وابسته بود. او ترس داشت که با پیروی مردم از موسی، سلطنتش بر باد رود و قدرتش از بین برود.

ترس از عقوبت و مجازات الهی: فرعون با وجود آگاهی از حقانیت موسی، از روی تکبر و خودخواهی به انکار آن ادامه داد. او از مجازات الهی در دنیا و آخرت وحشت داشت، اما این ترس نتوانست او را از راه غلط باز دارد.

در واقع، خشیت فرعون نوعی ترس و وحشت آمیخته با خودبینی و تکبر بود. او از یک سو می‌ترسید که قدرت خود را از دست بدهد و از سوی دیگر، نمی‌خواست زیر بار حق برود و از کبر و غرور خود دست بردارد.


بنابراین، خشیت فرعون صرفاً یک ترس ساده نبود، بلکه یک ترس پیچیده و آمیخته با ویژگی‌های منفی بود که در نهایت منجر به نابودی او و قومش بود. .

۱۶۵. استاد مطهری می گوید  : 

روحانیت ما مثل یک درخت زنده آفت‌‏زده است ، با آفت‌هایش باید مبارزه کرد. آن کسی که می‌گوید دست به ترکیبش نزنید معنایش این است که با آفت‌هایش هم مبارزه نکنید. مثل درختی است که شته زده باشد یا لااقل فی‏‌الجمله عیب‌هایی داشته باشد. این اشتباه است.

کسانی هم که می‌گویند به دلیل فلان عیب و فلان ضعف و این که فلان کس‏‌ها هم خودشان را وابسته به روحانیت کرده‌اند این درخت را باید از ریشه کند، آنها هم اشتباه می‌کنند. این درختی است که اگر کنده شود دیگر ما و شما قادر نیستیم به جای آن نهال جدیدی بنشانیم. با آفتها و عیب‌هایش باید مبارزه کرد و آن معایب را اصلاح کرد، ولی اصلش را باید حفظ کرد.او در ادامه می گوید : حامد الگار در کتاب‏ نقش روحانیت پیشرو در نهضت مشروطیت‏ می‌گوید: «اساس روحانیت بر انکار حقانیت پادشاهان است.» روحانیت شیعه همیشه از نظر معنوی متکی به خدا بوده و از نظر روابط اجتماعی متکی به مردم. هیچ وقت جزو دولت نبوده. روحانیت سنی از آنجا باخت که آقای ابویوسف آمد قاضی القضات هارون شد، هم مفتی اعظم دینی و هم نوکر هارون. آدم مفتی اعظم باشد و نوکر خلیفه، دیگر نمی‌تواند پایگاه مردمی داشته باشد. فردی نظیر شیخ محمد عبده از روشنفکران روحانیین اهل تسنن وقتی می‌خواهد رئیس جامع ازهر بشود آقای خدیو عباس باید ابلاغ به نامش صادر کند، اگرنه مردم مصر می‌گویند مفتی بودنش باطل است چون خلیفه به او اجازه نداده.آقای شیخ محمود شلتوتِ مصلح باید جمال عبدالناصر برایش ابلاغ صادر کند،وقتی هم در اتاقش می‏‌نشیند عکس جمال عبدالناصر باید بالای سرش باشد. او قهرا دیگر نمی‌تواند پایگاه مردمی داشته باشد، نمی‌تواند علیه همان عبدالناصر قیام کند، چنان که شیخ محمد عبده نمی‌تواند علیه خدیو عباس قیام کند. 

 استاد مطهری، آینده انقلاب اسلامی ایران، ص195(آینده انقلاب اسلامی ،ص ۱۹۴ ، مرتضی مطهری )

۱۶۶.اندیشمندی می گوید:  "  بي‌مدارایی  یعنی اينكه انسان طرز انديشه‌ها و طرز زيستهای ديگر را در كنار طرز انديشه يا طرز زيست خود تحمل نكند. به عبارت ديگر ، يعنی انسان قبول نكند كه طرز انديشه و طرز زيست او يكي از طرز انديشه‌ها و طرز زيستهای جهان است و بگويد چون طرز انديشه و طرز زيست دیگری طرز انديشه و طرز زيست من نيست آن را تحمل نمي‌كنم. جالب است كه گاه طرز زيست دیگری هم مثل طرز زيست اوست اما طرز انديشه‌اش فرق می‌كند و اين را هم تحمل نمی‌كند؛ انگيزاسيون تفتيش باور بود نه تفتيش طرز زيست، چيزي كه احتمال تکرارش در همه جای جهان است. (مصطفی ملکیان ، تلگرام )

۱۶۷.

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ 

چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟ 

شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم 


استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم 

درست است امّا چرا با وجودی که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ 

آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ 

چرا هنگامی که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟ 

شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند 

امّا پاسخ‌هاى هیچ کدام استاد را راضی نکرد. 

سرانجام او چنین توضیح داد: 

هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصباني هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. 

آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. 

هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند. 

سپس استاد پرسید: 

هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ 

آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. 

چرا؟چون قلب‌هایشان خیلی به هم نزدیک است. 

فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است. 

استاد ادامه داد:هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند  و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان  باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود. 

سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند  و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که  دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.

این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است  که  خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت می توانی حس کنی اینجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.

۱۶۸. قرآن می فرماید : لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا (احزاب ،۲۱) ؛ یعنی قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى ‏كند. 

تمام کسانی که می خواهند اسوه مردم باشند ، باید ببینند که پیامبر اکرم (ص) چه کار کرده بود که خداوند او را به عنوان الگو معرفی کرده است. 

اسوه شدن کار آسانی نیست و نیازمند از خود گذشتگی ،  بزرگواری و تعهد است.اگر علمای دین در کسوت اسوگی ظاهر می شوند ، باید همچون حضرت پیامبر رفتار کنند که مردم آنان را به عنوان اسوه بپذیرند.آن حضرت رحمت للعالمین بود و با مردم به مهربانی و رافت رفتار می کرد و خطای آنان را می بخشید.شخصی که اسوه است نمی تواند کینه جو باشد ، در روابطش با دیگران حسادت پیشه کند و از دیگران به عنوان ابزار استفاده کند.

۱۶۹. اندیشمندی دینی گفته است : 

روزه سه مرتبه دارد : 

مرتبه عوام و همگانی که پرهیز از خوردن و آشامیدن و دیگر مبطلات ظاهری روزه از طلوع فجر تا غروب آفتاب است. 

مرتبه خواص که پرهیز از مبطلات باطنی روزه یا اجتناب از معاصی است. 

مرتبه خواص الخواص یا سالکان که ترک هر آنچه انسان را از یاد خدا باز دارد از حرام و حلال است. 

اگر کسی بیمار است یا روزه گرفتن برایش مضر است، مجاز به روزه گرفتن نیست، اما امکان روزه مراتب دیگر از او سلب نشده است.

۱۷۰.  رابطه باور و احساس چگونه است و کدامیک علت دیگری است؟ 

مصطفی ملکیان می گوید : 

 تقدم باور یا احساس بر دیگری از این جهت مهم است که مشخص می کند که جوهره شخصیت و منش هر فرد و به اعتباری هسته مرکزی شخصیت هر فرد کجاست؟ 

ویلیام جیمز هسته اصلی را احساس و عاطفه می داند . این در حالی است ازدیدگاه  ارسطو  باور ، هسته اصلی شخصیت را تشکیل می دهد. عرفا طرفدار ویلیام جیمزند و می گویند : " هر چیز که در جستن آنی ، آنی !" یا به گفته علی بن ابیطالب(ع) :  " قِيمَةُ کل امریء ما یُحسنه" (نهج البلاغه ، حکمت ۸۱ ) ؛ یعنی ارزش هر کسی به اندازه آن چیزی است که آن را دوست دارد . چه چیزی را دوست دارید تو ارزش آن را دوست داری. اگر ثروت دوست داری به اندازه ثروت ارزش داری ، اگر معرفت را دوست داری ارزش آن را داری. وزن تو را احساس و عاطفه ات مشخص می کند ببین احساس و عاطفه ات مجذوب و مقهور چه چیز است. 

عرفای ما می گفتند :  لُبَ آدمی، طلب اوست. بگو در بازار دنیا طالب چه هستی تا بگویم چقدر قیمت داری . جستجوگری و احساس و عاطفه تو مهم است. 

علم کلام ما از صدر ظهور ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت ، اسلام) اینکه باورها از احساسات مهمترند از دیدگاه  ارسطو متاثر شد و وارد کلام و الهیات ما شد. اگر از متکلم مسلمان ، مسیحی یا یهودی بپرسیم که خط فاصل یک مومن از کافر کجاست می گویند عقایدش است. می گویند عقایدش باید صادق باشد. اگر بگویید کسی هزار نیکی کرده است ، می پرسند به وجود خدا و زندگی پس از مرگ معتقد است یا نیست . یعنی عقاید برای آنان مهم است. مثلا اولین مساله در رساله های عملیه این است که  در اصول دین نمی توان تقلید کرد ، بلکه  در فروع فقط می توان ، تقلید کرد. در اصول هر کسی باید با نیروی استدلالگر خودش عقایدی داشته باشد.

۱۷۱. شک سرآغاز تحقیق ، ژرف اندیشی و تفکر است. بدون شک و دقت نظر نمی توان به ایمان یقینی رسید . شاید اندیشمندی در جهان یافت نشود که بدون مواجه شدن با شک و تحقیق به علمی رسیده باشد.

در این میان ، برخی از فلاسفه در روند مطالعات خود با شکاکیت زیادی مواجه بوده اند.یکی از آنان رنه دکارت فیلسوف شکاک فرانسوی است . او از اندیشمندان نامدار و تأثیرگذار غرب به حساب می آید .جمله معروف : "من فکر می کنم ، پس هستم ."  از اوست . دکارت  در ۱۱ فوریه سال ۱۶۵۰ میلادی در سن ۵۳ سالگی در پاریس در گذشت.به چند جمله معروف دیگر از این فیلسوف نامدار و تأثیرگذار در اندیشه غرب اشاره می شود  :

۱. شک‌کردن نخستین گام به سوی حقیقت است.

۲ . حقیقت را با بی‌طرفی مطلق و با روحی آزاد از هر گونه تعصب  جستجو کنید. ​

۳ . به‌جای تسلط بر جهان ، باید بر خویشتن مسلط شد. ( عصر ایران ، ۱۷/ ۱۲/ ۱۴۰۳)

۱۷۲. علم و قدرت نیازمند یکدیگرند . چرا که دانش و توانایی وجوه و مصالح  مشترک زیادی دارند. در واقع ، علم بی قدرت همچون چراغ بی فروغ است و قدرت بی علم بر غرور و خودخواهی می افزاید . علم زینت قدرت است.زیراکه  قدرت مطلوب در عالمانه بودن آن است. شکوه علم نیز در فایده مندی و تأثیرپذیری  قدرت از آن است . اما هر عالمی صاحب مقام نمی شود و هر قدرتمندی صاحب علم. این در حالی است این دو همپوشانی دارند.به قول فردوسی توانا بود هرکه دانا بود. پس ، جامعه ای متعادل است که در آن صاحبان علم و قدرت در کنار هم و یار و یاور یکدیگرند .  سعدی در گلستان می گوید : 

دو امیرزاده در مصر بودند ، یکی علم آموخت و دیگر مال اندوخت. عاقبة‌الاَمر آن یکی عَلّامه عصر گشت و این یکی عزیزِ مصر شد.

پس این توانگر به چشمِ حقارت در فقیه نظر کردی و گفتی: من به سلطنت رسیدم و این همچنان در مَسْکَنَت بمانده است.

گفت: ای برادر! شکرِ نعمتِ باری، عَزّ‌َ‌اِسْمُهُ، همچنان افزون‌تر است بر من که میراثِ پیغمبران یافتم یعنی علم و تو را میراثِ فرعون و هامان رسید یعنی مُلکِ مصر.

من آن مورم که در پایم بمالند

نه زنبورم که از دستم بنالند

کجا خود شُکرِ این نعمت گزارم

که زورِ مردم‌آزاری ندارم؟

۱۷۳. آموزش و پرورش زیربنای  رشد و توسعه فکری ، علمی و فناوری جامعه است . اما صرف برخورداری از تحصیل مدرسه ای به توسعه دانش بنیانی جامعه منجر نمی شود. بلکه این  محتوای آموزش و پرورش است که باید قبل از هر چیز به رشد و شکوفایی شخصیت دانش آموزان کمک کند. دربند ۲ ماده ۲۶ بیانیه جهانی حقوق بشر آمده است : 

" آموزش و پرورش باید طوری هدایت شود که شخصیت انسانی هر کس را بحد اکمل رشد آن برساند و احترام حقوق و آزادی‌های بشر را تقویت کند. آموزش و پرورش باید حسن تفاهم ، گذشت و احترام عقاید مخالف و دوستی بین تمام ملل و جمعیتهای نژادی یا مذهبی و همچنین توسعه فعالیتهای ملل متحد را در راه حفظ صلح تسهیل نماید." 

۱۷۴.

کشور گشایی یکی از سنت های گسترش حکمرانی پادشاهان جهان در سده های گذشته بود. هر سلطانی که خیال قدرت نمایی و نشان دادن اقتدار خود به همسایگان را داشت ، به کشورگشایی می پرداخت.اما در تاریخ ، از برخی از پادشاهان باوجود داشتن خوی تجاوزگری و تصرف سرزمین های بیگانه به نیکی یادشده است! 

یکی از آنان اسکندر مقدونی است که ایران بزرگ و همه متصرفات آنرا تسخیر کرد و بر سلطنت داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی پایان داد. سعدی شیرازی راز نیکنامی اسکندر را در گلستان خود چنین نقل کرده است : 

اسکندر رومی را پرسیدند: دیار مشرق و مغرب به چه گرفتی ؟ که ملوک پیشین را خزاین و عُمر و مُلک و لشکر بیش از این بوده است، اما ایشان را چنین فتحی میسر نشده.

گفتا: به عون خدای عزّوجل هر مملکتی را که گرفتم رعیتش نیازردم و نام پادشاهان جز به نکویی نبردم.

بزرگش نخوانند اهل خرد / که نام بزرگان به زشتی برد

نکته : اسکندر در داستان های ایرانی به مرور زمان به شخصیت افسانه تبدیل شد و از یادآوری غارتگری و خشونت سربازان اسکندر بر مردم آن سامان کاسته شد. با این حال ، دو ویژگی مذکور در گلستان نشانه زیرکی و هوش سلاطین پیروز است که بعد از اشغال سرزمین های بیگانه ، با  مردم آنها رفتار نیکویی را درپیش گیرند و بدین ترتیب بر ماندگاری حکومت خود بیفزایند.

۱۷۵. ۱۷۵. خیرخواهی نقل می کند : سالیانی در یک شرکت معروفِ تولید پوشاک مشغول به‌کار بودم ، روزی متوجه شدم که شرکت لباس‌هایی را که به فروش نمی‌رود ، دور می‌اندازد! به صاحب شرکت مراجعه کرده ،  از او خواستم لباس ها  را در میان کسانی که به آنها نیاز دارند ، پخش کنند.

گفت :

محصولات ما را فقط ثروتمندان می‌توانند بخرند. اگر این لباس‌ها را در تن فقرا ببینند ، ناراحت می‌شوند. جدای از این ، ارزش معنوی شرکت پایین می‌آید و ما ضرر می‌کنیم.

فهمیدم که فقر به‌خاطر این نیست که فقرا را نمی‌توانیم سیر کنیم بلکه گاهی علت فقر آن است که نمی‌توانیم ثروتمندان را سیر کنیم!

۱۷۶.مولانا جلال الدین قران کریم را به طنابی تشبیه می کند که می تواند آدمیان را به درون چاه برده یا از آن بیرون بیاورد.اما تاثیرگمراه کننده و هدایتبخش آن به رفتار خودشان بستگی دارد نه قرآن کریم. او  می گوید : 

زانک از قرآن بسی گمره شدند / زان رسن قومی درون چه شدند

مر رسن را نیست جرمی ای عنود/چون ترا سودای سربالا نبود

خداوند قرآن کریم را به عنوان شفا و رحمت معرفی می کند." نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَه لِلْمُؤْمِنِینَ" (اسرا، ۸۲)  .از این رو ، اگر کسی با قرآن دچار گمراهی می شود ، از آن نیست بلکه از فهم غلط و دل ناپاک خودش است. 

۱۷۷. آزادی گوهر گرانبهای حیات مدنی است.بدون جریان گسترده و قانون مند انواع آزادی ها در فرایند های بیان ،  نشر و تبدیل شدن به قانون و حقوق شهروندی  امکان توسعه متوازن و پایدار جامعه مدنی ممکن نمی شود.جان استوارت میل یکی از فلاسفه بزرگ اروپا کتاب بسیار معروف و تاثیر گذاری را تحت عنوان :  "درباره آزادی"(On liberty)  نوشته است . این اندیشمند انگلیسی  در اثر خود با زبانی دقیق و استدلالی ، از آزادی بیان ، اندیشه ، استقلال فردی و حق انتخاب دفاع می‌کند. او آزادی را نه صرفاً به‌عنوان یک ارزش اخلاقی ، بلکه لازمه توسعه جامعه و تکامل فکری آدمی  می‌بیند. از دیدگاه او هیچ اندیشه‌ای نباید سرکوب شود ، حتی اگر اکثریت آن را نادرست بداند ، زیرا حقایق تنها در تضارب آرا روشن می‌شود. میل استبداد اکثریت را به نقد می‌کشد و هشدار می‌دهد که حتی در جوامع دموکراتیک ، فشار افکار عمومی می‌تواند به همان اندازه‌ حکومت‌های استبدادی، آزادی فرد را تهدید کند.(https://harfemard.ir/?p=11151)

۱۷۸. قصاص حق کیفری است برابر و هم سنگ جرم ارتکابی که نه تنها منشا قرآنی دارد :  "وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ " ( سوره بقره ، ۱۷۹ )  بلکه درون مایه آن با عدالت ، انصاف و منطق حقوق همخوانی کامل دارد. برای اینکه راز دیگر مفهوم قصاص ، این است که تعدی از مجازات را نفی می کند. زیرا این کتاب شریف با وجود عادلانه بودن قصاص ، صاحبان دم  را به عفو یا گرفتن دیه سفارش کرده است . به عبارت دیگر ، قران کریم کیفر برابر را مایه حیات می داند . چرا که باید جلوی تجاوز را گرفت و این امر با حق قصاص نه انجام حتمی آن عملی می شود . به عنوان یک قاعده کلی به قول نظامی گنجوی  : 

چو بد کردی مباش ایمن زآفات / که واجب شد طبیعت را مجازات (خمسه ، خسرو و شیرین ، بخش ۱۱۹ ) 

اما قصاص هر فعل مجرمانه همیشه مثل و برابر جرم ارتکابی نیست . به عنوان نمونه : کیفر دشنام به دیگری در حقوق جزای اسلامی ، ناسزا گفتن نیست.بلکه در صورتی که  صاحب دعوا گذشت نکند ، مجازات آن  معمولا حبس است. اما ، سعدی  به نقل از هارون الرشید ، خلیفه مشهور عباسی ، جزای توهین به دیگری را همان توهین ذکر کرده است . به طوری که در گلستان آمده است  : یکی از پسران هارون الرشید پیش پدر آمد خشم آلود که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام مادر داد . هارون ارکان دولت را گفت : جزای چنین کس چه باشد؟ یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی(تبعید). هارون گفت :‌ ای پسر کرم آن است که عفو کنی و اگر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده نه چندان که انتقام از حد در گذرد آنگاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قِبل خصم ! 

علی حکیم پور 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

اعلامیه جهانی حقوق بشر ؛ شرح و تطبیق آن با موازین اسلامی و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

قرآن کریم ، چراغ فروزان اندیشه اسلامی: بررسی رهنمودها

بررسی انتقادی برخی ازابیات ونکته های ظریف ادبی شاعران ایرانی