علم و اخلاق از دیدگاه فردوسی
علم و اخلاق از دیدگاه فردوسی
به قلم: علی حکیم پور
چکیده ؛
به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه بر نگذرد
نوشتن آثار ادبی حماسی کار هر کسی نیست. به همین دلیل ، تعداد اینگونه آثار قهرمانی و ماجراجویانه در جهان بسیار اندکند.برای اینکه این تولیدات ادبی علاوه بر خلاقیت و ذوق ادبی ، نیازمند وجود خصوصیات خاص در آفرینندگان آنها به ویژه روحیه وطن دوستی است.دو اثر حماسی ایلیاد و ادیسه نوشته هومر، شاعر نابینای یونانی از نمونه های برجسته آنهاست. در فرهنگ شرق نیز آثاری چون حماسه ماناس قرقیزان از چنین برجستگی برخوردار است که توسط چندین شخصیت ادبی قرقیز زبان ؛ از جمله سایاقبای قرالایف ، ساقیم بای اوروزبیک و یوسف مانای به نظم در آمده است. البته ، سومی از قرقیزان چین به شمار می رود.
یکی دیگر از شاهکارهای حماسی سترگ جهان شاهنامه است. خالق این اثر حماسی یعنی ابوالقاسم فردوسی طوسی ، درکنار توجه خاص او به مجد و عظمت ایران زمین از تاکید بر دانش و اخلاق نیز غافل نبوده است. او با اینکه رساله حکمی ننوشته است اما ابیات اثر گرانسنگش پر از حکمت نظری و عملی است. به طوری که در جای جای این اثر ماندگار به جایگاه راستی ، دانش، خرد ورزی ، داد و دهش و ...تاکید کرده است. در اینجا به بررسی ابیاتی از شاهنامه در زمینه های مذکور می پردازم .
سرآغاز ؛
فردوسی بزرگ، نه تنها شاعری حماسهسرا، بلکه حکیمی فرزانه بود که در شاهنامه، بر اهمیت توأمان علم و اخلاق تاکید ورزیده است. او به ما یادآور میشود که علم، زمانی ارزشمند است که با اخلاق و خردورزی همراه باشد و در خدمت تعالی انسان و جامعه قرار گیرد. غفلت از این نکته، میتواند علم را به ابزاری مخرب و ویرانگر تبدیل کند.در این نوشته کوتاه تلاش شده که به برخی از زوایای دانش و اخلاق از دیدگاه ایشان پرداخته شود.
جایگاه خرد از دیدگاه فردوسی ؛
فردوسی طوسی در شاهنامه می گوید :
خرد چشم جان است و چون بنگری / تو بی چشم شادان جهان نسپری
یعنی ؛ اگر جان انسان چشمی داشته باشد ، همان خرد اوست. به بیان دیگر، چنانچه نابینا نمی تواند بدون چشم زندگی شادی داشته باشد. خرد نیز برای روح و روان آدمی همین جایگاه منیع را دارد . از این رو ، باید در جهت کمال عقل کوشید تا زندگی شادی داشت. سخن حکیمانه ای که رعایت آن نیاز همیشگی آدمیان است.
در واقع، از دیدگاه فردوسی خرد چشم بینای روان آدمی است. بدون آن نمی توان روان شادی داشت. در روانشناسی نیز به این عنصر گرانبها توجه زیادی شده است. در حقیقت ، عمده بیماری های روانی حاصل آشفتگی در خرد آدمی است. از این رو ، باید تلاش کرد که از این نعمت خدادادی بهره درستی برد. وانگهی ، خود خردمندان عالم نیز به نوعی چشم و چراغ ملت ها هستند . چرا که آنان از این چشم جان بهره کافی برده ، با اندرزها و راهکار های خردمندانه خود جوامع بشری را به نیک اندیشی و خرد ورزی دعوت می کنند.
اگر امروزه، مردم جهان را با آشفتگی های گوناگون روبر می بینیم ، به خاطر این است که به خرد حقیقت جو و شادی بخش توجه زیادی نمی کنند ؛ خردی که انسان ها را به سوی بینش ، راستی ، دادگری ، کرامت ، شادی و صفات نیک دیگر رهنمون می سازد. در مقابل ، برخی از اشخاص ، صرف کسب منفعت را نشانه خردمندی می دانند. این درحالی است آنچه در اشعار فردوسی در زمینه خرد و خرد ورزی وجود دارد ، همان دانایی، حکمت، راستی و ... است.
سوالی که وجود دارد اینکه آیا جهان بدون خردی که در جستجوی حقیقت و شادی باشد ، می تواند روی آرامش ببیند ؟ پاسخ فردوسی به این سوال سترگ منفی است. از دیدگاه او بدون داشتن خرد نمی توان جهان را با شادی سپری کرد.
فردوسی علاوه بر خرد ورزی به ضرورت کسب دانش نیز توجه خاصی کرده است. به این بیت پر معنای او نظری می اندازیم:
به دانش گرای و بدو شو بلند / چو خواهی که از بد نیابی گزند
از دیدگاه او ، دانش دو ویژگی ممتاز دارد: نخست آنکه سربلندی آدمیان به دانش آنها بستگی دارد. بدون دانش نمی توان از نردبان ترقی بالا رفت و جایگاه والایی داشت . به بیان دیگر، کسی به رفعت ، توسعه و سرفرازی می رسد که دانش بیشتری داشته باشد. دوم آنکه با کسب دانش می توان در برابر گزند بدی ها و زشتی ها ایستاد. یعنی ، اگر می خواهیم از اهریمن بدی ها آسیب نبینیم باید بر دانش خود بیفزاییم و از این طریق بر آنها پیروز شویم!
بناراین ، از دیدگاه فردوسی بدون کسب دانش نمی توان در برابر بدی ها ، سختی ها ، شرور و مانند اینها دوام آورد و از گزند آنها در امان ماند. به طوری که امروزه ، پیامد های زیانبار محرومیت از علوم و فنون مختلف را در زندگی خود لمس می کنیم. این در حالی است ملتی می تواند بر دیگران آقایی کند که از علوم و فناوری های بیشتری برخوردار باشد.
در واقع ، با خرد و دانش می توان به قله پیشرفت و سربلندی گام گذاشت و در جهان مستقل و آزاده زیست. بنابر این ، میان خرد و دانش و شادی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. به طوری که با برخورداری از دانایی که از تجمیع دانش و خرد حاصل می شود ، می توان جهانی شاد و بدور از گزند ، شکست و غم را تجربه کرد.
فرودسی در بیت معروف دیگری توانایی را حاصل دانش می داند :
توانا بود هرکه دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بود
این بیت او بسیار آموزنده است. چرا که امروزه، نیک می بینیم که کشورهایی به قدرت و توانمندی رسیده اند که صاحب علم و تجربه بالایی هستند. آری ، آنهایی که به دانش اهمیت ندهند، نمی توانند به اقتدار و سربلندی برسند. از این رو، فردوسی به آموختن دانشی سفارش می کند که اقتدار و توانمندی بیاورد .از دیدگاه او، جوانی تنها به سن نیست بلکه کسی که دانش بیشتری دارد، دلش نیز جوان تر است ؛ هرچند که به ظاهر پیر شده باشد. بنابر این ، در سیاست جوان گرایی باید به عنصر دانش اهمیت بیشتری داد تا صرف جوانی. در واقع ، آنکه مغزش خوب کار می کند ، جوانتر نیز به حساب می آید. از اندیشمندی پرسیدند که اینهمه اقتدار شما ازکجاست که چنین آزادانه دیدگاه های پر چالش خود را مطرح می کنید و در میان خلق نیز نفوذ کلام دارید؟ گفت : قدرت من در علم من است!
آری علم اقتدار زیادی به آدمیان می بخشد. اگر ملل اسلامی نیز همین دیدگاه ارزشمند فردوسی را بکار می بستند و به گسترش دانایی که از علم و فناوری حاصل می شود ، همت می گماشتند، اکنون ، این قدر مصرف کننده محصولات تولیدی کشور های غربی ، ژاپنی ، کره ای و... نمی شدند.
برخی از مردم در گفتگو از جایگاه و اهمیت علم و ثروت ، برخورداری از دارایی مادی را مقدم بر علم می دانند. این در حالی است گروهی دیگر، تنها علم را منشا ثروت می دانند. بی تردید، علم در کنار ثروت سریعتر رشد می کند اما خود آن نیز به تنهایی مولد توانمندی، ترقی، توسعه و ثروت است. جوامعی که ثروت فراوان خدادادی دارند، اما از علوم وفنون بهره کافی ندارند ، معمولا ثروت خود را به باد می دهند و بی تردید نسل های آینده را فقیرتر خواهند کرد. این درحالی است، دانایی استفاده درست از ثروت را به آدمیان یاد می دهد و اجازه نمی دهد که منابع خدادی با اسراف و تبذیر ازبین برود.ازاین رو، با خیال راحت و با صدای رسا می توان گفت که علم از ثروت بهتر است. زیرا که علم مولد اول است. اما چنانچه ثروتی که در کنار آن علمی نیست ، باعث بدبختی ملت هاست. این در حالی که علم به زایش ثروت کمک می کند.
حکیم فردوسی در مورد راستی چقدر خوب گفته است:
نماند براین خاک جاوید کس/ ترا توشه از راستی باد و بس
یعنی ؛ آدمیان باید بدانند که عمر جاودانه ندارند و همه از این جهان رفتنی هستند . اما لازم است توشه ای برای آخرت خود داشته باشند. حال، سوال این است که بهترین توشه آخرت چیست ؟ فردوسی می گوید: اگر در زندگی خود راستی پیشه کنی ، همان برای توشه آخرت بس است. چرا که راستی موجب رضای خداوند هم است. آری ، صداقت نیاز دنیوی و اخروی بشر است. برای اینکه این صفت اصیل، صفات نیکوی دیگری را نیز بدنبال خود می کشد ؛ ازجمله شجاعت ، پاکی و مستقل بودن و نیز مایه افزایش اعتماد مردم به انسان های صادق است. از این رو، خداوند نیز در قرآن کریم براین امر صحه گذاشته و می فرماید: تمت کلمه ربک صدق و عدلا ؛ یعنی کلام الهی بر راستی و دادگری استوار است.( سوره انعام، آیه 115)
آری ، راستی زمینه ساز درستکاری ، طهارت نفس ، نیکوکاری ، دوری از بی قانونی ، نقض حقوق شهروندی و بی انضباطی می شود. ملت های که راستی پیشه کرده اند ، زودتر رشد و پیشرفت کرده اند. هیچ ملتی نمی تواند با زیر پاگذاشتن اصول راستی و امانت داری به رشد و ترقی برسد. ملت های درستکار کالای سالم تولید می کنند، به طوری که اگر محصولات تولیدی آنها ظاهر زیبایی دارند، قطعا باطن سالم تری هم دارند. اینطور نیست که ظاهر کالا با باطنش تفاوت داشته باشد. در مقابل، چقدر جوامعی که با پیشه کردن ناراستی جعل ، نیرنگ ، فساد و رانت سبب بدبختی خود و دیگران می شوند. کافی است نگاهی بیندازیم به عقب ماندگی کشورهایی ، مانند سومالی که می خواهند جامعه خود را با دزدی دریایی اداره کنند ؛ اما از هیچ پیشرفتی برخوردار نیستند. این درحالی است که علم و راستی خود به تنهایی منشا سازندگی و پیشرفت است وسبب رهایی آدمی از ناآگاهی و غفلت است.این در حالی است که برخی از مردم عمر خود را با غفلت سپری می کنند.
فردوسی نکته بسیار بیدارگرانه ای درمورد غفلت دارد. او می گوید:
جهان سر به سر حکمت و عبرت است چـرا بهـره ما همـه غفلـت اسـت
یعنی ؛ اگر اندکی دقت کنیم ، می بینیم که این جهان پراز زمینه های حکمت و عبرت از حوادث روزگار است .اما اتفاقی بدی که می افتد اینکه به جای عبرت گرفتن و تحلیل درست وقایع برای اصلاح امور زندگی خود را به تجاهل می زنیم و در غفلت بسر می بریم! با نگاهی گذرا به وضعیت امروز کشورهای عقب نگهداشته شده ارزش این نکته حکیمانه فردوسی آشکار می شود. به بیان دیگر ، همین سوال را باید ازاندیشمندان کرد که چرا بهره ما از این همه مسائل عبرت انگیز و بیدار کننده همان غفلت و از دست دادن فرصت هاست!
به عبارت دیگر، علم و راستی سبب شکوفایی می شود و به جامعه خلاقیت و ابتکار و سازندگی می دهد، در مقابل ، غفلت ، سبب بی توجهی به این دو صفت سازنده و اصیل است. آگاهی و درستکاری اوج پیشرفت جوامع را به ارمغان می آورد. آیا بدون علم و راستی می توان به دمکراسی رسید؟ جامعه ای که از راستی و دانش بدور است، چگونه می تواند به دموکراسی و حقوق شهروندی توجه کند. در واقع، جامعه مدنی بدون علم و راستی به وجود نمی آید. اما عده ای به این امر مهم و سازنده توجهی ندارند و دچار غفلت هستند. منابع ملی خود را به تاراج می دهند، بدون اینکه اندکی متوجه غفلت و بی توجهی خود باشند.
از دیدگاه فردوسی ، بدون بیداری که محصول حکمت و عبرت است ، نمی توان از غفلت رهایی یافت. این درحالی است با بررسی و تحلیل ریشه های عقب ماندگی ها و بدبختی ها ی ملت های دیگر، عبرت حاصل می شود.
حکمت چهره دیگری از دانایی است که در شعر فردوسی آمده است. از این رو، حکمت ، راستی و علم سبب ساز بیداری آدمیان می شوند که همان تقویت کننده زمینه های عبرت هستند. براستی، اگر کشورهای بیچاره در مسیر بیداری و عبرت گرفتن بودند ، آیا غیر از راه علم ، حکمت و راستی ، مسیر دیگری را می پیمودند؟ از این رو، بیش از هر چیز به این تقویت و باروری قوه درک و تحلیل و بیداری که در درون مایه عبرت نهفته است ، نیاز داریم ؛ چرا که بدون مطالعه دقیق ریشه های پیشرفت و عقب ماندگی ملل نمی توانی به بیداری رسید و آنگاه امکان عبرت گیری وجود نخواهد داشت. به عبارت روشنتر، عبرت زمانی حاصل می شود که این بررسی ها و مطالعات انجام شود و بیداری حاصل شود و آنگاه ، فرصت عبرت گیری که نعمت بسیار مغتنمی است حاصل می شود .لذا ، ملت های بیچاره از این نعمت کبیر محروم هستند و نمی توانند به بیداری و درک درست حقایق برسند و خود را از غفلت که حاصل خواب آدمیان است، رهایی بخشند.
ناگفته نماند عبرت با کلماتی مانند عبور و معبر هم خانواده است که به نظر می رسد برای عبرت گرفتن باید راه های رفته را بررسی و مرور کرد و آنگاه از خطرات و پیامد های منفی معابر اندیشه کرد و خود را از گرفتاری و افتادن در چاه و چاله های کنده شده در آنها رهایی بخشید!.
در حقیقت، ما کشورهای منطقه باید در بیدارسازی ملل خود و مطالعه راه های توسعه و سازندگی و خلاقیت به همدیگر کمک کنیم و اجازه ندهیم که غفلت بر ما مستولی شود که درآن صورت امکان عبرت گرفتن و آگاهی از راه های رشد ، سازندگی و آفرینندگی ملت های پیشرفته بدست نخواهد آمد.امروزه، کشورهای منطقه بیش ازهر زمانی نیازمند توجه به این ابیات زیبای فردوسی حکیم هستند.
یکی دیگر ، از ویژگیهای اندیشه بلند فردوسی توجه ویژه او به غرور ملی است. حماسه با غرور ملی نسبت وثیقی دارد. در واقع، بدون برانگیختن غرور ملی ، حماسه نیز جایگاهی نخواهد داشت. وطن دوستی و دفاع از آن در ابیات شاهنامه موج می زند.
فردوسی با خلق شاهنامه به عنوان یک اثر حماسی بزرگ جهان به مفاهیمی ؛چون ایستادگی ، دفاع و شجاعت که چهره های دیگری از اخلاق است ، توجه زیادی کرد و بدین ترتیب، غرور ملی را در رگهای ایرانیان جاری ساخت.
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد / چو ایران نباشد تن من مباد
یکی از نشانه های غرور ملی داشتن زبان خودی است.اگر قدرت دیگری بر سرزمینی سیطره پیداکند و حاصل آن از میان رفتن زبان یک ملت باشد، دیگر حرف زدن از غرور و شجاعت و میهن دوستی وجهی نخواهد داشت . به طوری که با ورود اسلام به ایران نه تنها در آیین مردم تغییر حاصل شد بلکه زبان و فرهنگ ایرانیان نیز دچار دگرگونی شد. ملتی که هزاران سال زبان و دین و ادبیات و فرهنگ و مدنیت داشتند ، به ناگاه شاهد از دست رفتن همه آنها شد. مردم فهیم ایران در مورد ورود دین اسلام نه تنها ایستادگی نکردند بلکه خود یکی از بزرگترین مروجان آن شدند. برای اینکه می دانستند آنچه عرب دنبال می کند تلفیقی از حق و باطل است. این در حالی که از نظر آنها از دست دادن زبان یک امر باطلی بود که عرب بجد حذف زبان فارسی را در برنامه های خود داشت.در این میان ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که دولت های ایرانی ترک زبان نیز به این خواسته باطل دولت های مرکزی مسلمان که در اختیار عرب ها بود ، تن نداند. برای اینکه آنها اولا زبان فارسی را با فرهنگ و زبان های ترکی و همگرایی مردم منطقه سازگار دیدند ثانیا برخلاف دولت های عرب از بین بردن آنرا کاری عبث دیدند. به طوری که هر جا رفتند زبان فارسی را نیز با خود بردند که این زبان شیوا بدون دلیل خردمندانه ای از بین نرود. آری ، ایران در قرون متمادی مهد علوم اسلامی در منطقه شد و دانشمندان ایرانی به ایجاد نظامیه ها ،رصدخانه ها و مراکز علمی دیگر دست زدند . از این رو، بعد از دو قرن سکوت افرادی ؛ چون فردوسی پیدا شدند و درخت تناور زبان فارسی و فرهنگ و مدنیت ایرانی و منطقه ای را آبیاری کردند. به طوری که ، با سی سال تلاش نستوه خود به احیای دوباره این زبان شیرین که در اعماق دل و جان مردم ایران و سرزمین های همجوار جای داشت ، همت گماشت به قول خودش :
یکی از نشانه های غرور ملی داشتن زبان خودی است.اگر قدرت دیگری بر سرزمینی سیطره پیداکند و حاصل آن از میان رفتن زبان یک ملت باشد، دیگر حرف زدن از غرور و شجاعت و میهن دوستی وجهی نخواهد داشت . به طوری که با ورود اسلام به ایران نه تنها در آیین مردم تغییر حاصل شد بلکه زبان و فرهنگ ایرانیان نیز دچار دگرگونی شد. ملتی که هزاران سال زبان و دین و ادبیات و فرهنگ و مدنیت داشتند ، به ناگاه شاهد از دست رفتن همه آنها شد. مردم فهیم ایران در مورد ورود دین اسلام نه تنها ایستادگی نکردند بلکه خود یکی از بزرگترین مروجان آن شدند. برای اینکه می دانستند آنچه عرب دنبال می کند تلفیقی از حق و باطل است. این در حالی که از نظر آنها از دست دادن زبان یک امر باطلی بود که عرب بجد حذف زبان فارسی را در برنامه های خود داشت.در این میان ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که دولت های ایرانی ترک زبان نیز به این خواسته باطل دولت های مرکزی مسلمان که در اختیار عرب ها بود ، تن نداند. برای اینکه آنها اولا زبان فارسی را با فرهنگ و زبان های ترکی و همگرایی مردم منطقه سازگار دیدند ثانیا برخلاف دولت های عرب از بین بردن آنرا کاری عبث دیدند. به طوری که هر جا رفتند زبان فارسی را نیز با خود بردند که این زبان شیوا بدون دلیل خردمندانه ای از بین نرود. آری ، ایران در قرون متمادی مهد علوم اسلامی در منطقه شد و دانشمندان ایرانی به ایجاد نظامیه ها ،رصدخانه ها و مراکز علمی دیگر دست زدند . از این رو، بعد از دو قرن سکوت افرادی ؛ چون فردوسی پیدا شدند و درخت تناور زبان فارسی و فرهنگ و مدنیت ایرانی و منطقه ای را آبیاری کردند. به طوری که ، با سی سال تلاش نستوه خود به احیای دوباره این زبان شیرین که در اعماق دل و جان مردم ایران و سرزمین های همجوار جای داشت ، همت گماشت به قول خودش :
بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی
امروز نیز زبان فارسی در فرهنگ واژگان همه زبان های منطقه حضور جدی دارد. نکته ای که دراین زمینه می توان اضافه کرد اینکه زبان فارسی یک زبان تحمیلی نبود، بلکه زبان دوستی ، علم و ادبیات بود. به طوری که دولت های ترک بیشتر از هر ملت دیگری از آن استقبال کردند و به گسترش آن مبادرت ورزیدند. به طوری که قرنها درهمه سرزمین های منطقه از آناتولی گرفته تا شبه قاره و آسیای مرکزی از این زبان شیرین و آسان بهره می گرفتند.
فردوسی در کنار نقل حماسی مبارزات ایرانیان از صفات پسندیده ای ؛ چون داد و دهش غفلت نمی کند. او شیفته شخصیت فریدون بود. به طوری که او را فرشته خو می دید. اما چه چیزی سبب این همه عشق و علاقه فردوسی به فریدون است که اینقدر از شخصیت او تعریف می کند. او راز این بزرگی فریدون را در داد و دهش او می داند و در واقع ،از دیدگاه وی دادگری و بخشش موجب فرشته خویی آدمیان می شود .او در این باره می گوید:
فریــدون فـرخ فرشــته نبود/ به عود و به عنبر سر شتـه نبود
به داد و دهش یافت این نیکویی / تو داد و دهش کن فریدون تویی
داد یعنی دادگری و عدل و دهش یعنی بخشندگی و کرامت . ازدیدگاه فردوسی آنکه دست بخشنده دارد و دادگر است، فرشته خوست. یعنی این دو صفت عالی ، انسان را به مرتبه عالی پاکی و دوری ازگناه و معصومیت می رساند. این درحالی است اهریمنان ازپاکی و صداقت و خوبی کاملا بدور هستند.
از دیدگاه فردوسی باید هرکس مواظب سه عضو اصلی خود یعنی چشم ، گوش و زبانش باشد .برای اینکه نیکی ها و بدی ها از طریق آنها به آدمی می رسند که کاملا خردمندانه است .او می گوید:
سه پاسِ تو چَشم اَست و گوش وُ زَبان/ کَز این سه رَسَد نیک و بَد بیگُمان
بنابر این ، برای رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی ، خرد حکم می کند که در بهره گیری از این سه عضو دقت کافی داشته باشیم و نگذاریم آنها باعث بیچارگی و درماندگی ما باشند. برعکس ، از وجود آنها در جهت نیل به رستگاری و موفقیت در کارها استفاده کافی ببریم.
حسن ختام ؛
با مروری گذرا بر دیدگاه فردوسی در خصوص خرد ، علم و اخلاق، دریافتیم که آنها ، دو روی یک سکه هستند و جدایی آنها ، نتایجی تلخی را به دنبال خواهد داشت. از این رو ، شایسته است که با تامل در ابیات شاهنامه، بکوشیم تا در عصر حاضر نیز، علم و اخلاق را در کنار یکدیگر قرار دهیم و از دانش خود در جهت خیر و صلاح خود و جامعه بشری بهرهمند شویم.
پایان
نظرات
ارسال یک نظر